ایران و آمریکا در عصر اوباما
در دو سالی که از شروع بحثهای انتخاباتی آمریکا میگذرد، همواره در ایران این بحث سر زبانها بوده است که پس از این انتخابات روابط تهران - واشنگتن چه خواهد شد.
محمود صدری
در دو سالی که از شروع بحثهای انتخاباتی آمریکا میگذرد، همواره در ایران این بحث سر زبانها بوده است که پس از این انتخابات روابط تهران - واشنگتن چه خواهد شد. در این مدت مقامهایجمهوری اسلامی بنا به سنتی دیرپا در مواضع رسمی خود گفتهاند احزابجمهوریخواه و دموکرات سرو ته یک کرباسند و تغییر رییسجمهور در آمریکا بر رابطه تهران و واشنگتن تاثیری نمیگذارد. این سخن البته حاوی پارهای از واقعیتهای آمریکا است، اما گویای همه واقعیت نیست و بازتاب نوعی سهلانگاری در تحلیل تحولات جهان است. اکنون که اوباما پیروز شده است، برای فهم این رخداد و تاثیر آن بر تحولات داخلی این کشور و دیگر نقاط جهان، میبایست مقدمتا آثار انتخاب شخص اوباما را فارغ از عضویت او در حزب دموکرات بررسی کرد و آنگاه مبانی قدرت دراین کشور و شیوه تصمیمگیری احزاب جمهوریخواه و دموکرات در سیاست داخلی و سیاست خارجی آن را شناخت تا معلوم شود تغییر رییسجمهور سیاستها را چقدر تغییر میدهد. پیروزی باراک اوباما در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا از نظر سیاست داخلی این کشور رخدادی تاریخی و بینظیر است که از این پس موضوع بحثهای فراوانی در حوزه فلسفه سیاسی وجامعه شناسی سیاسی خواهد شد.
زیرا از آغاز تاسیس ایالات متحده آمریکا همواره دموکراسی آمریکا زیر سایه این اتهام بوده که تحرک اجتماعی و گردش نخبگان سیاسی محدود به سفیدپوستان است و قانون اساسی هرگز مطابق نظر نویسندگان آن اجرا نشده است. در حوزه اقتصاد هم میتوان انتظار تغییراتی داشت. اما این تغییرات تدریجی و آرام خواهد بود. تغییر اقتصادی در «عصر اوباما» قاعدتا رویگردانی از نظام بازار حتی در حدی که جورج بوش به آن پرداخت، نخواهد بود. آنچه بوش انجام داد، عارضهای بر تن ایالات متحده بود که با چارچوبهای نظری حزب جمهوریخواه سنخیتی نداشت. حزب دموکرات که اوباما نماینده آن است، به لحاظ اقتصادی چپتر از حزب جمهوریخواه است، اما چپگرایی این حزب از چپگرایی بوش در دوره دوم ریاستجمهوریاش بیشتر نیست. زیرا تعهدات ایدئولوژیک و داعیههایی که بوش برای تحقق آنها حتی دو جنگ بزرگ را به جان خرید، در دستگاه معرفتی دموکراتها جای چندانی ندارد. بنابر این محتملترین کار دولت اوباما در حوزه اقتصاد تلاش برای بازگرداندن اعتماد به بازارهای داخلی و ایجاد اطمینان در شرکای خارجی است. احتمالا همین مسائل درکنار مسائل مهمتر سیاست خارجی، موجب خواهد شد که تمرکز اوباما بر سیاست خارجی بیش از دوران بوش شود. او ناگزیر است برای گسست عمیق در روابط آمریکا با روسیه و اعراب، دلسردی در متحدان اروپایی، خشم چند کشور که هدف تخاصم بوش بودهاند و در راس آنها ایران، مرهمی بیابد. ایران در این منظومه مساله اول نیست، اما قطعا دشوارترین مساله است. راه حل این مساله دشوار به احتمال زیاد درچارچوب منظومه زیر طراحی و اجرا خواهد شد: در ایالات متحده آمریکا کلید هزینهها در دست کنگره و شیوه هزینهکردن آن در دست رییسجمهور است، با این قید که رییسجمهور اختیار قانونی وتوی تصمیمهای کنگره را دارد.البته در چارچوب سنت مصالحه که در کشورهای غربی و به ویژه آمریکا، رییسجمهور از این اختیار استفاده نمیکند و کنگره بر مواضع خود تا جایی اصرار میورزد که کار به بن بست نکشد. هزینههای نظامی و کمکهای خارجی اهرمهایی هستند که رییسجمهور به کمک آنها سیاست خارجی را سامان میدهد. بنابراین نگاه رییسجمهور و همکاران او بر نحوه مدیریت هزینههای نظامیو کمکهای خارجی حتما بر جهتگیری سیاست خارجی اثر میگذارد. این جنبه تصمیمسازی و تصمیمگیری بر رابطه آمریکا با ایران تاثیر چشمگیری میگذارد. اگر رییسجمهور آینده آمریکا طرفدار تقویت مالی و نظامی اسرائیل و رقیبان عرب ایران باشد، این سیاست بر هزینههای نظامیو امنیتی ایران اثر میگذارد و فشار بر ایران سنگین تر میشود .برعکس این وضع هم ممکن است.ابزاری که دموکراتها و جمهوریخواهان آمریکا برای پیشبرد سیاست خارجی به کار میگیرند، تفاوت دارد. جمهوریخواهان نوعا از مکانیسمهای پرستیژ مبتنی بر عنصر زور و اعمال اراده آمریکایی بهره میگیرند، اما دموکراتها بر مکانیسمهای پرستیژ مبتنی بر اقتدار و اعمال اراده بینالمللی استفاده میکنند. نخستین رویاروییهای ایران و آمریکا در سالهای پس از شکلگیری جمهوری اسلامی این واقعیت را نشان میدهد. دولت دموکرات آمریکا در زمان جیمیکارتر اصرار داشت موضوع گروگانها را با ابزار دیپلماتیک و اعمال فشار بینالمللی بر ایران حل کند و اما پس از ناکامی در این زمینه، ابتکار عمل را از دست داد و شورای سیاست خارجی که قدرت جمهوریخواهان در آن بیشتر بود، رییسجمهور را به اتخاذ اعمال اراده آمریکایی وادار کرد که البته این راه نیز ناکام ماند. پس از آن واقعه هر آنچه در سیاست خارجی دموکراتها در رابطه با ایران مشاهده شده، بر آمده از استراتژی اعمال اراده بینالمللی بوده است. تحریمهای مقطعی و پس از آن تحریمهای بینالمللی فراگیر هر دو توسط دموکراتها طراحی و اجرا شد. از طرف دیگر پایگاه اجتماعی و منشا قدرت جمهوریخواهان و دموکراتهای آمریکا تفاوت دارد و این تفاوت بر تصمیمگیری رهبران این دو حزب تاثیر میگذارد. حامیان جمهوریخواهان عمدتا از صنعتگران، بانکداران، نظامیان، پیمانکاران و اعضای ارشد دیوانسالاری آمریکا هستند. حامیان دموکراتها غالبا روشنفکران، مدیران بنگاههای خدماتی، وکلا، پزشکان و روزنامهنگاران هستند. مرام سیاسی حامیان دموکراتها به گونهای است که رییسجمهور منتخب آنها باید پارهای ملاحظات چپگرایانه در سیاست جهانی را در نظر بگیرد. مهمترین موضوعاتی که حامیان دموکراتها انتظار تحقق آن را از سوی رییسجمهور دارند، به مباحث حقوق بشری،اقلیتها،آزادی بیان و محیط زیست مربوط میشود. این تفاوتها باعث میشود که روسایجمهور آمریکا نتوانند سر و ته یک کرباس باشند. اگر مک کین جمهوریخواه رییسجمهور میشد، در بخشی از سیاست خارجی آمریکا که به ایران مربوط میشود، میبایست منتظر پیگیری مجدانه سیاستهای تهاجمی و رجزهای ستیزه جویانه جورج بوش میبودیم. اما اکنون که اوبامای دموکراتها به کاخ سفید راه یافته است، احتمال کاهش لفاظیها ودر عوض تشدید تحرکات دیپلماتیک علیه ایران وجود دارد. مهمترین نقطه مشترک جمهوریخواهان و دموکراتهای آمریکا در زمینه مساله ایران به پرونده هستهای و مسائل خاورمیانه مربوط میشود. نحوه استدلال این دو حزب در پرونده هستهای ایران و مسائل خاورمیانه تفاوت دارد، اما نتیجه کار یکی است. جمهوریخواهان با این استدلال وارد میشوند که ایران به علت ایدئولوژی ضد غربی اش صلاحیت دستیابی به تکنولوژی هستهای را ندارد و در پی ایجاد هژمونی منطقهای از طریق محو اسراییل است و دموکراتها با تاکید بر ناکار آمدی فنی خواهند گفت ایران هستهای محیط زیست را به خطر میاندازد و با ابزار قدرت علمیو شاید سلاح هستهای اسراییل را تهدید میکند. البته هردو حزب و رییسجمهور بر آمده از آنها در این نکته کاملا متفق القولند که ایران باید مهار شود. از این جهت میتوان گفت تا آنجا که به ایران مربوط میشود، احزاب و روسایجمهوری آمریکا سرو ته یک کرباسند، زیرا با دو روش یک هدف را دنبال میکنند. اما این تفاوت روش برای متحدان آمریکا تفاوتی معنادار و استراتژیک است. زیرا روش دموکراتها هزینه همپیمانی با ایالات متحده را کاهش و احتمال شکلگیری جبهه ضد ایرانی را تقویت میکند. اما از آنجا که آمریکاییها بر صفحه خالی بازی نمیکنند و مهره چرخانی ایران در این شطرنج موثر است،نوع بازی ایران مهمترین عامل تعیین کننده رفتار اوباما خواهد بود.بعید است اوباما تاکنون تصمیمیگرفته باشد.
ارسال نظر