پندارها، پایه‌ها و پویایی‌ها در انتخابات آمریکا

کنوانسیونی بسیار پرسر و صدا و پرهیجان و پرسخنران که از آن می‌توان با عنوان نقطه اوج مرحله اول انتخابات یاد کرد. مرحله دوم بعد از این کنوانسیون، با حملات دو طرف به یکدیگر در شدیدترین شکل آغاز می‌شود. اما ماورای پرونده‌های مختلف، موضوعات متعدد و زوایای متفاوتی که در این انتخابات وجود دارد، پرسش جدی‌تر و فراگیری قابل طرح است و آن اینکه چگونه می‌توان انتخابات آمریکا را در سطح کلان مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؛ به عبارت دیگر تصویر بزرگ یا به اصطلاح (Big Picture) را چگونه می‌توان دید؟ خاصیت و سودمندی این پرسش، روشن‌تر شدن تحلیلی سویه‌های رنگارنگ انتخابات آمریکاست.

در پاسخ و در چشم‌اندازی کلان باید «پندار»های موجود را شکافت، «پایه»های اساسی انتخابات را شناسایی کرد و «پویایی»های حاکم بر انتخابات را مورد مداقه قرار داد.پندارهای متعددی درباره انتخابات آمریکا وجود دارد که پذیرش آنها، به داشتن تصویری درست نمی‌انجامد. از جمله این پندارها، بی‌‌اهمیت دانستن انتخابات و دست‌کم گرفتن آن است. پندارهای این‌چنینی، بعضا در انواع بسته‌بندی‌های تئوریک عرضه می‌شوند، از‌جمله بر نقش کمپانی‌ها، ماهیت نظام سرمایه‌داری و اثرگذاری محافل پشت‌پرده تاکید شده است و نوعی از پیش‌تعیین‌شدگی را برجسته می‌کنند.

در نقطه مقابل، شکوه دادن به دموکراسی و نگاه به انتخابات آمریکا به‌عنوان نقطه اوج مردم‌سالاری وجود دارد. این پندار نیز رویاپردازانه است و به تحلیل دقیقی از انتخابات آمریکا نمی‌انجامد.واقعیت این است که در پی بیش از دو قرن، انتخابات آمریکا از جا افتادگی خاصی در سامانه سیاسی این کشور برخوردار است. پژوهش‌های مربوط به انتخابات آمریکا گسترده و خود منظومه‌ای قابل مطالعه است. در این میان سه پایه را می‌توان در فراز و نشیب‌های گوناگون تاریخ انتخابات شناسایی کرد؛ «جامعه»، «نهادها» و «شخصیت‌ها». انتخابات بازتاب و آینه جامعه آمریکاست. جامعه آمریکا، در حال حاضر عمیقا دوقطبی است و شکاف‌های فراوانی در آن وجود دارد. شکاف‌های طبقاتی، نژادی، هویتی و اجتماعی فراوانند. انتخابات آمریکا، ‌این شکاف‌ها را حل نمی‌کند، بلکه مدیریت می‌کند؛ اما مسیر عبور از شرایط موجود، مدیریت شکاف‌ها از طریق نهادهاست.

دو دسته نهاد جاافتاده در درک انتخابات آمریکا قابل شناسایی است: نهادهای حکومتی و نهادهای حزبی. نهادهای حکومتی، مجموعه‌ای از هنجارها، ‌قوانین و رویه‌های انتخاباتی را تدوین و شکل داده‌اند که در عین اشتراک با سایر دموکراسی‌ها درباره ماهیت انتخابات، در شکل عمیقا آمریکایی و منحصر به فرد و تا حدود زیادی پیچیده است که الکترال‌کالج یکی از نمودهای آن است. نهادهای حزبی هم عمیقا جا افتاده و دوگانه جمهوری‌خواه و دموکرات برگرفته از دو فلسفه سیاسی، دو سنت حکومت‌گری و دو نگرش مخصوصا به دولت و نسبت آن با آزادی است. هرچند که احزاب مستقل و متفاوتی هم مطرح شده و می‌شوند، ولی هیچ‌کدام نتوانسته‌اند نهادینه شدن دوگانه حزب جمهوری‌خواه و حزب دموکرات را دگرگون کنند.اما پایه سوم شخصیت‌محوری انتخابات آمریکاست.

در منش آمریکایی‌ها، نامزدهای دو حزب، شخصیت‌هایی قلمداد می‌شوند که باید بتوانند جامعه آمریکا را در مدیریت چالش‌های داخلی و بیرونی هدایت کنند و از اینجاست که دوگانه ترامپ و هریس برجسته می‌شود. این دو نفر، آینه و بازتاب تمایلات، ‌تنش‌ها منافع و سوگیری‌های مختلفند و البته همین شخصیت‌محوری است که انتخابات آمریکا را به بازاری تبدیل می‌کند که دو نفر، کالای سیاسی خود را در معرض فروش قرار می‌دهند و مشتری، مردم آمریکا هستند. بدون داشتن نگاه عرضه و تقاضامحور نمی‌توان بازار سیاست در آمریکا و ازجمله انتخابات را فهم کرد. اما بازار و داد و ستد سیاسی که عمیقا با اقتصاد هم‌پیوند است، مانند بازارهای اقتصادی، پرنوسان و پرنشیب و فراز است. بازار سیاست و انتخابات پویاست.

در درک پویایی‌های انتخابات جاری آمریکا، دو دسته پویایی سرنوشت‌سازند: اول پویایی‌های داخلی آمریکاست. در این زمینه دو موضوع اثرگذار وجود دارد، اول احساس وضعیت توسط مردم آمریکاست. دولت حاکم دموکرات سعی می‌‌کند که به مردم بگوید وضع اقتصادی آنها خوب است. اعلام این مطلب توسط فدرال‌رزرو که زمان کاهش نرخ بهره فرا رسیده ،بسیار مهم و پر معناست. دموکرات‌ها همچنین سعی می‌کنند که خود را مظهر امید و ترامپ را مظهر ویرانی معرفی کنند. این جمله هریس در کنوانسیون حزب دموکرات قابل عنایت است که ترامپ انسانی غیرجدی است؛ ولی در پی به‌دست آوردن جدی‌ترین شغل است.

دومین موضوع در پویایی‌های داخلی، چگونگی موفقیت در حملات به طرف مقابل است. این روندی پویا و نامشخص است. یک جمله، یک اشتباه، یک افشاگری، یک خبر دروغ و نظایر آنها می‌تواند تعادل قوا را به هم بزند. مخصوصا اگر در نظر بگیریم که در ساختار نهادینه‌شده سیاست در آمریکا، برخی از ایالت‌ها ساختار دموکرات و برخی ساختار جمهوری‌خواه دارند و لذا چگونگی احساس مردم در کمتر از ۱۰ایالت که از آنها با عنوان ایالت‌های چرخشی نام برده می‌شود، تعیین‌کننده‌ترین است. این ایالت‌ها، به آبی یعنی دموکرات یا به قرمز یعنی جمهوری‌خواه رای نمی‌دهند، رای آنها ساختاری نیست. این ایالت‌ها را ‌بنفش می‌نامند. حملات نامزدها به یکدیگر می‌تواند رنگ آنها را از بنفش به قرمز و آبی تبدیل کند.پویایی‌های خارجی نیز ‌مهمند. چه کسی می‌داند در سه ماه آینده در دنیا چه رخ خواهد داد؛ اما روشن است که دو پرونده منطقه‌ای و بین‌المللی یعنی جنگ غزه و اوکراین روی میز است.

در جنگ غزه، روشن‌تر از بقیه ابعاد، تمایل نتانیاهو به منطقه‌ای کردن جنگ و ایجاد تقابل نظامی بین ایران و ایالات متحده است؛ چون هرگونه درگیری به ضرر دموکرات‌ها و به نفع جمهوری‌خواهان تلقی می‌شود. نتانیاهو، نه فقط جنایتکار و عامل کشتار فلسطینی‌ها است، او کنشگری در انتخابات آمریکا نیز محسوب می‌شود. مساله غزه موضوع و پرونده‌ای عمیقا چندلایه در سیاست داخلی آمریکاست و درعین‌حال پیچیده است. انتخابات در آمریکا در ماه نوامبر (آبان‌ماه) برگزار می‌شود. اما در ماه پیش از آن، یعنی اکتبر اصطلاحی وجود دارد به نام «تعجب اکتبر». منظور آن است که در اکتبر همیشه باید در انتظار اقدامات و عملیاتی بود که بر سرنوشت انتخابات به نفع یکی از کاندیداها اثر غیرقابل تصوری بگذارد. سرشت خاورمیانه و وضعیت رژیم صهیونیستی در ایجاد چرخش‌های احتمالی، یکی از این تعجب‌های اکتبر است.انتخابات در حال حاضر تقریبا برابر میان دو کاندیدا، البته با روند افزایش جانبداری از هریس همراه است؛ اما سه‌ماه وقت زیادی در سیاست است؛ هرچه هست فهم انتخابات آمریکا نیاز دوری از پنداربافی در درک پایه‌های جا افتاده و دقت در پویایی‌ها است.

 

استاد دانشکده روابط بین‌الملل