به سوی دیپلماسی دگرگون شونده
در دهههای اخیر، توزیع قدرت بینالمللی در قالب ثبات هژمونیک قرار داشت.اما اکنون و در پیامد بازتوزیع قدرت در سیاست بینالملل، جهان جدیدی پدید آمده، جهانی که بهطور تناقضآمیز، مهمترین نماد آن آمریکای جدید است. آمریکا حداقل تا ۲۰۲۰ و شاید ۲۰۲۴ میخواهد بهصورت رادیکال نه تنها متفاوت از آمریکای دیروز بلکه علیه آن باشد. علاقهای به کانالیزه کردن منابع قدرت خود در قالبهای چندجانبه و عناوین پر «کرّ و فرّ»ی چون رهبری جهانی ندارد، بلکه از خریدن گرینلند سخن به میان میآورد. وقتی پاسخ منفی میشنود دلگیر میشود و واکنش نشان میدهد. به دیپلماسی زور و اجبار علاقه ویژهای دارد و با صراحتی کمنظیر و گاه کودکانه خواستههایش را بیان میکند و منابع قدرت خود را برای تحقق آنها بسیج میکند. اما این جهان، قدرتهای سنتی و نوظهور دیگری هم دارد که به لطایفالحیل میکوشند منافع خود را در جهان جدید پیگیری کنند، منافعی که گاه با آمریکا متفاوت و گاه متعارض است.
عناصر جهان پساثبات هژمونیک در اجلاس گروه ۷ به شکل جالبی بروز یافتهاند. بریتانیا بر جدایی از اتحادیه اروپا، این نماد جهانی شدن اصرار دارد، برزیل نوظهور که ۲۰ درصد اکسیژن جهان در جنگلهای آن تولید میشود، رئیسجمهوری دارد که تغییرات آبوهوایی را به سخره میگیرد و اتحادیه اروپا را وا میدارد که تهدید به پاره کردن موافقتنامه تجاری خود با مرکوسور کند. چین نوظهور تعرفههای جدیدی بر کالاهای آمریکایی اعمال میکند، ترامپ رهبر این کشور را دشمن آمریکا میخواند. روسیه مدتهاست از این گروه اخراج شده و احتمالا شانسی برای بازگشت ندارد. در این میان ایران به ناگهان موضوع کلیدی اجلاس میشود.
ایران در این میان موقعیت ویژهای دارد. این کشور که در دوره ثبات هژمونیک با محدودیتهای بسیار، فشارهای متوالی و فرصتهای اندک مواجه بود، در جهان جدید نیز با شرایط پیچیدهای مواجه است. اینکه وزیر خارجه ایران برای باز نگه داشتن اندک پنجرههای فرصت دیپلماسی سفری را از شمال غرب اوراسیا به شمال شرق آن طراحی میکند، در نیمه راه به مذاکراتی میرود و خبر از دشواری راه پیش رو میدهد، بهصورتی نمادین موقعیت ایران در این جهان در حال تحول را نشان میدهد. اینکه ایران نیازمند چانهزنی با طیف گسترشیابندهای از کشورها از اتحادیه اروپا تا چین، روسیه، هند تا عربستان و ترکیه است تا راهی برای مقاومت در برابر فشارهای آمریکا و شاید راهی برای توافقی جدید با آن بیابد، گویای پیچیدگی موقعیت آن است. مهمتر آنکه در جهان جدید، توزیع قدرت به تدریج سیال میشود و در پیامد آن منافع کشورها تغییر میکند. فرانسه امروز، فرانسه برجام نیست، روسیه امروز روسیه مخمور یلتسین نیست و چین فردا احتمالا کشور آرام و بی سرو صدای کنونی نباشد.
در چنین جهانی قدرت منطقهای چون ایران باید مرزهای دیپلماسی را هرچه فراختر تعریف کند. جهان جدید به سوی تنوع و گوناگونی منافع، ارزشها و منابع قدرت به پیش میرود. تامین منافع ملی در چنین جهانی به دیپلماسی دگرگونشونده، فعال و دارای برنامه عملیاتی منعطف نیازمند است.
اغراق نیست اگر مدعی شوم که در پیامد ظهور جهان جدید، ایران به موقعیت باستانی خود در میانه شرق و غرب قدرتمند بازگشته است. این موقعیت میتواند منافع مهمی برای کشور به همراه آورد و در عین حال آن را در گرداب رقابت قدرتهای بزرگ فرو برد. دیپلماسی بیشفعال، کنشگر و برخوردار از استراتژیستهای قابل، مهمترین ابزار ایران برای تطبیق با جهان جدید و شکلدهی به آن است. ما قدم به جهان چندقطبی کمثبات گذاشتهایم. بازتوزیع تدریجی قدرت دراین جهان موقعیت بینالمللی تمامی کشورها از جمله ایران را بازتعریف میکند. دیپلماسی دگرگونشونده شاید مهمترین ابزاری است که ایران میتواند در بازتعریف موقعیت بینالمللی خود از آن بهره گیرد، پیش از آنکه دیگران موقعیت ایران را بازتعریف کنند.
*دکتر محسن شریعتینیا، استاد روابط بینالملل در دانشگاه شهید بهشتی است.
ارسال نظر