دیوانسالاری و حادثه «هفتخوان»
نیما نامداری
حادثه دلخراش تصادف دو قطار در محور سمنان و دامغان به قدری تلخ و رنجآور بود که انتظار این موج خشم و اعتراض در کشور میرفت و باید به این اعتراضها و انتقادها توجه کرد. به خصوص که مشابه این حادثه در سالهای قبل چند بار رخ داده است. طبیعی است که تکرار چنین سوانحی نشان میدهد نظام اجرایی دولت در یادگیری سازمانی و برطرف کردن نقاط ضعف خود اشکالات اساسی و جدی دارد.
اگرچه تا زمانی که نهادهای فنی و کارشناسی مقصران حادثه را مشخص کنند و دلایل بروز این سانحه دلخراش بررسی و منتشر شود، نمیتوان هیچگونه قضاوت دقیقی داشت؛ اما این گفته مدیرعامل راهآهن که علت بروز حادثه خطای انسانی بوده هم چندان پذیرفتنی نیست.
نیما نامداری
حادثه دلخراش تصادف دو قطار در محور سمنان و دامغان به قدری تلخ و رنجآور بود که انتظار این موج خشم و اعتراض در کشور میرفت و باید به این اعتراضها و انتقادها توجه کرد. به خصوص که مشابه این حادثه در سالهای قبل چند بار رخ داده است. طبیعی است که تکرار چنین سوانحی نشان میدهد نظام اجرایی دولت در یادگیری سازمانی و برطرف کردن نقاط ضعف خود اشکالات اساسی و جدی دارد.
اگرچه تا زمانی که نهادهای فنی و کارشناسی مقصران حادثه را مشخص کنند و دلایل بروز این سانحه دلخراش بررسی و منتشر شود، نمیتوان هیچگونه قضاوت دقیقی داشت؛ اما این گفته مدیرعامل راهآهن که علت بروز حادثه خطای انسانی بوده هم چندان پذیرفتنی نیست. به هرحال زیرساختها و سامانههای ناکارآمد و قدیمی هستند که اجازه میدهند خطای عامل انسانی چنین تبعاتی داشته باشد. عامل انسانی در سامانههای عملیاتی مدرن، بسیار کنترل شده عمل میکند و دهها ابزار و رویه برای محدود کردن عواقب خطای انسانی وجود دارد. اما به راستی چرا سازمانی باسابقه و قدمت راهآهن هنوز از حیث زیرساختهای فنی و عملیاتی چنین ضعیف است؟
راهآهن در ایران قدمتی ۱۴۰ ساله دارد و از تاسیس سازمان اداری و بوروکراتیک آن بیش از ۱۰۰ سال میگذرد. راهآهن یکی از قدیمیترین نهادهای دولتی ایران است و شاید اولین نهاد فنی و عملیاتی ایران باشد که با شیوههای مدرن (در زمان تاسیس خود) آغاز به کار کرده است. نسلهای متعدد مدیران و تکنوکراتها و تکنسینها در این سازمان کار کردهاند و از حیث دانش انباشته و قدمت دیوانسالاری در ایران یک نهاد منحصر بهفرد است. اینکه چنین نهادی هنوز در برطرف کردن مشکلات خود و بهروزرسانی فناوری تا این حد کند و ضعیف عمل میکند به چه علت است؟ افکار عمومی انگشت اتهام را به سوی مدیران میگیرد. اصولا مردم عموما عملکرد سازمانها را به عملکرد مدیران تقلیل میدهند و تصور میکنند سازمانهای (عمدتا دولتی) اسبی رهوار هستند که اگر سوارکار قابل داشته باشند تیز و چابک به مقصد میرسند. آیا واقعا چنین است؟ در سازمانهای دولتی، عملکرد عملیاتی و قابلیتهای فنی سازمانی تا چه حد در کنترل مدیران ارشد است؟
شخصا از نزدیک شاهد تلاشهای مدیرعامل فعلی راهآهن برای مدرنسازی این صنعت و از جمله بهبود سامانه مدیریت ترافیک خطوط (که ظاهرا این حادثه بهدلیل ضعف و اشکال این سامانه حادث شده) بودهام. اما همزمان شاهد بودهام که چگونه دیوانسالاری دولتی و بیمار راهآهن در مقابل هر تغییری مقاومت میکند. نهادی دولتی و کند و متصلب با ساختاری عریض و طویل و انبوهی از نیروهای مازاد و بعضا ناکارآمد، سازمانی که مدیریت دانش در آن جدی گرفته نمیشود، پیشکسوتانی که حاضر نیستند ورود فناوریهای جدید را بپذیرند، بودجه محدودی که صرف امور جاری میشود و ویژگیهای دیگری که یک سازمان را ناکارآمد میکند. در عالم واقع مدیرعامل راه آهن چقدر توانایی و اختیار برای بهبود دارد؟ چقدر در تعیین ضوابط و مقررات (فنی و مالی و قیمتگذاری و بهرهبرداری و...) آزادی عمل دارد؟ چقدر در مدیریت منابع انسانی دستش باز است؟ تا کجا میتواند با موسسات خارجی و نهادهای فنی بینالمللی همکاری کند؛ بیآنکه نگران تبعاتش باشد؟ چقدرجامعه و رسانهها و نهادهای رسمی و غیررسمی از او برای جراحی این نهاد بیمار حمایت میکنند؟
شرکتهایی نظیر راهآهن و خطوط هواپیمایی ماهیت کارشان به گونهای است که مردم بیواسطه شاهد و ناظر عملکردشان هستند و اشتباهاتشان (به درستی) زیر ذرهبین است. اما دهها شرکت و نهاد دولتی دیگر هستند که نتایج عملکردشان اینچنین آشکار و علنی نیست. این نهادها را چه کسی بازخواست میکند؟ آب، آلودگی هوا، مسائل زیستمحیطی، آسیبهای اجتماعی، بیکاری، فساد اقتصادی، بحران اعتماد و دهها مساله مزمن دیگر در جامعه ما وجود دارد که سازمانهای دولتی متولی آنها را کسی بازخواست نمیکند.
در هنگام بروز چنین اتفاقاتی سادهترین کار این است که مدیر ارشد این سازمان را متهم ردیف اول دانست و از او خواست که با استعفا صرفا مرهمی بر درد جامعه داغدار بنهد. البته اگر مدیرعامل راهآهن یا هر مقام مسوول دیگری ضمن پذیرش مسوولیت این فاجعه، قصد استعفا داشته باشد، شخصا از آن استقبال میکنم. اما چه کسی به ناکارآمدی نهاد دولت توجه میکند؟ چه میشود که بسیاری از سازمانهای دولتی با هر مدیری، خروجی تقریبا مشابه دارند؟ مثلا چرا آمار خسارات جادهای و ریلی و هوایی ما در ایام دولتهای متفاوت تقریبا مشابه بودهاست؟ آیا وقت آن نشده به اتهام ماهیت این «نهاد» هم رسیدگی شود؟ چقدر از مسائل و مشکلات ما بهدلیل ماهیت ناکارآمد و فسادزای این نهادهای دولتی (دولت به معنای عام آن نه فقط قوه مجریه) است؟ آیا انتظار بهبود و چابکی و بهروز بودن از چنین نهادهایی اساسا عملی است؟ بد نیست در کنار بازخواست عوامل انسانی، کمی هم به اشکالات نهادی دولت پرداخت. افکار عمومی تحت تاثیر اتفاقات و موضوعات روز هم زود ملتهب میشود هم زود فراموش میکند؛ اما نباید فراموش کرد که مدیران میآیند و میروند؛ ولی عملکرد نهادهای دولتی تغییر چندانی نمیکند. مدیریت ناپذیری سازمانهای دولتی موضوعی است که باید فراتر از حوادث روز و روندهای سیاسی، به بحث و بررسی گذاشته شود.
ارسال نظر