تحلیل دو سویه انتخابات
انتخابات همچون بازاری است که هم رایدهندگان دارای سلایق و ترجیحات متفاوتی هستند و هم احزاب سیاسی برنامههایی را با کیفیت و قابلیت اعتماد متفاوت به بازار ارائه میکنند. در این بازار میتوان موکلین را به سمت تقاضا و وکلای مردم را به سمت عرضه تشبیه کرد. در انتخابات هم همچون هر بازار دیگری، رایدهندگان مایلند حداکثر خواستههای خود را از طریق شرکت در انتخابات محقق سازند و از سوی دیگر احزاب نیز مایلند تا سبدهای خود را از آرای مردم پر کنند و به صندلیهای قدرت دست یابند.
انتخابات همچون بازاری است که هم رایدهندگان دارای سلایق و ترجیحات متفاوتی هستند و هم احزاب سیاسی برنامههایی را با کیفیت و قابلیت اعتماد متفاوت به بازار ارائه میکنند. در این بازار میتوان موکلین را به سمت تقاضا و وکلای مردم را به سمت عرضه تشبیه کرد. در انتخابات هم همچون هر بازار دیگری، رایدهندگان مایلند حداکثر خواستههای خود را از طریق شرکت در انتخابات محقق سازند و از سوی دیگر احزاب نیز مایلند تا سبدهای خود را از آرای مردم پر کنند و به صندلیهای قدرت دست یابند. این امر دقیقا مطابق نظریات اقتصاد خرد است که از یکسو مصرفکنندگان مایلند تابع مطلوبیت خود را با توجه به محدودیتهای موجود حداکثر سازند و از سوی دیگر تولیدکنندگان نیز حداکثرسازی سود را با لحاظ امکانات موجود پیگیری میکنند.
از اینرو، نظریات انتخاب اجتماعی (Public choice) برای توصیف رفتار احزاب و رایدهندگان سالها است از مفهومی به نام رایدهنده میانه (Median voter) استفاده میکنند. چنانچه فرض کنیم دیدگاههای مردم و همچنین برنامههای احزاب را بتوان روی یک محور افقی نمایش داد که سمت چپ و راست این محور به ترتیب دیدگاههای چپ و راست را به لحاظ اقتصادی و سیاسی نمایندگی کند، هر یک از این دیدگاهها با میزان متفاوتی از اقبال عمومی روبهرو است که روی محور عمودی نمایش داده میشود. معمولا دو سر افراطی طیف با کمترین تقاضا روبهرو است، درحالیکه دیدگاههای میانی با محبوبیت بیشتری از سوی جامعه روبهرو میشود. به این ترتیب شاهد یک تابع توزیع نرمال یا زنگولهای هستیم. این شکل زنگولهای حاکی از آن است که احزاب در صورتی شانس کسب بیشترین آرا را دارند که برنامههای آنان تا حد امکان با نظرات «رایدهنده میانه» تطابق داشته باشد. به این لحاظ از ماهها قبل از انتخابات، احزاب تلاش میکنند تا با انجام نظرسنجیهای گسترده و با آگاهی از نظرات افکار عمومی برنامههای خود را با «رایدهنده میانه» منطبق سازند.
حال اگر مبانی نظری فوق را مفروض قرار دهیم، سوال مهم آن است که چگونه میتوان بر اساس این اصول هم رفتار مردم و هم احزاب سیاسی را در انتخابات پیشرو تفسیر کرد. اگر احزاب را به یک «بنگاه رایساز» تشبیه کنیم، حزب پیروز در انتخابات حزبی خواهد بود که دارای بالاترین بهرهوری باشد. افزایش بهرهوری میتواند هم از طریق کاهش هزینهها و هم از طریق افزایش قابلیت تولید رای تجلی یابد. درخصوص احزاب سیاسی نیز همچون بنگاههای اقتصادی با مساله بازده به مقیاس (Economic of scale) روبهرو هستیم. معمولا موفقیت یک حزب سیاسی در انتخابات سراسری نیازمند سازماندهی بزرگ و تامین منابع فراوانی است که خارج از توان احزاب کوچک است. به همین دلیل در اکثر دموکراسیهای بزرگ جهان از سمت عرضه با یک بازار انحصار چند قطبی (Oligopoly) روبهرو هستیم. بازده به مقیاس معمولا احزاب کوچکتر را از میدان به در میکند و عملا رقابت را به دو یا سه حزب بزرگ واگذار میکند. ظهور دو حزب بزرگ جمهوریخواه و دموکرات در آمریکا یا چند حزب بزرگ معرف تفکرات لیبرال و محافظه کار در اروپا مبین بروز همین انحصار چند جانبه در انتخابات است. در ایران نیز با وجود آنکه نزدیک به 200 حزب ثبت شده وجود دارد، عملا احزاب موجود از طریق ائتلاف سعی کردهاند که بازار را به نوعی تمرکز انحصاری نزدیک سازند که هم تامین هزینه برای فعالیتهای انتخاباتی سرشکن شود و هم احزاب قادر باشند از مزیتهای نسبی یکدیگر برای پیروزی در انتخابات بهرهگیری کنند. این سیاست را میتوان به پدیده ادغام بنگاههای کوچک برای تشکیل یک بنگاه بزرگ و کسب سهم بیشتری از بازار تشبیه کرد. به این ترتیب پیشبینی میشود اکثریت برندگان در انتخابات پیشرو (بالاخص در شهرهای بزرگ) کاندیداهای جریانهای سیاسی مهم در انتخابات باشند، مگر آنکه در برخی شهرهای کوچک، کاندیداهای مستقل بتوانند با تاکید بر ملاحظات قومی و منطقهای و خارج از جریانهای سیاسی موجود به پیروزی در انتخابات دست یابند.
رایدهندگان نیز باید بتوانند متناسب با تحولات انجام گرفته در احزاب، واکنش متناسب را از خود نشان دهند. روند فعلی در حرکت از سوی احزاب متعدد به سوی دو یا سه حزب محدود سیاسی، باعث میشود که تقریبا نتوان هیچ شهروندی را یافت که تمام مطالبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود را در یک حزب محقق شده ببیند؛ بنابراین هر شهروند به حزب یا برنامهای رای میدهد که بیشترین همپوشانی را با دیدگاههای او دارد. مفهوم «رایدهنده میانه» گاه به نتایج جالبی هم منجر میشود. فرض کنید در یک انتخابات سه حزب «الف»، «ب» و «ج» برنامههای خود را ارائه دادهاند و فرد احساس میکند که ترجیحات وی در انتخابات نیز به همان ترتیب فوقالذکر است. اگر حزب «الف» مطلوبترین حزب برای وی باشد، ولی این حزب شانس اندکی برای پیروزی در انتخابات داشته باشد، عملا شرکت در انتخابات واجد هیچ منفعتی برای رایدهنده نیست، ولی اگر رای وی به حزب «ب» تعیینکننده باشد، در آن صورت رای فرد به حزب «ب» هم برای وی و هم برای آن حزب دارای بیشترین منفعت خواهد بود. به همین دلیل بسیاری از احزاب کوچک در انتخابات بیش از آنکه برنده باشند، نقش تعیین بازنده را ایفا میکنند. البته باید توجه کرد که در نهایت، انتخابات یک فرآیند پویا و توام با «سعی وخطا» است که هم شهروندان میتوانند با بررسی عملکرد گذشته احزاب انتخابهای بهتری داشته باشند و هم احزاب میتوانند با عبرت گرفتن از شکستهای قبلی، برنامههای جدیدی را در هنگامه انتخابات اعلام کنند.
به طور کلی نظریات انتخاب عمومی میتواند حاوی دو پیام مهم، هم برای احزاب و هم برای رایدهندگان باشد. از یکسو احزاب باید با ایجاد ائتلاف و بهرهگیری از بازده به مقیاس و با عبرت گرفتن از نتایج انتخابات قبلی، بهترین برنامههای ممکن را برای جذب «رایدهنده میانه» ارائه کنند و از سوی دیگر مردم نیز باید با فاصله گرفتن از آرمانگرایی و بررسی درصد همپوشانی دیدگاههای احزاب با نظرات آنان، به حزبی رای دهند که قادر است به میزان بیشتری به مطالبات آنان پاسخ دهد.
ارسال نظر