اعتماد در گزارشی نوشت، ترکیبی از پرسنل ضدجاسوسی(اداره هشتم)، جمع‌آوری اطلاعات خارجی(اداره دوم) و فنی (اداره پنجم)، ولی با غلبه ضدجاسوسی بود. آقای علوی رفته بود طرح را ارائه داده بود. درباره افراد هم مفصل از او پرس‌وجو کرده بودند.

موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی گفت‌وگویی با یکی از مدیران ارشد اداره‌کل هشتم ساواک (ضدجاسوسی) انجام داده است. این موسسه در مقدمه مصاحبه‌اش نوشته که «به جز کارمندان اداره‌سوم ساواک که سوابقشان مرتبط با سرکوب و شکنجه مبارزین و مردم بود، با سایر کارمندان ساواک برخورد قضائی و امنیتی خاصی صورت نگرفت. آنها از استخدام رسمی در نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی منع و بازنشسته شدند و در ادبیات دستگاه امنیتی با عنوان «تعیین‌تکلیفی‌ها» شناخته می‌شدند.»

بیلبوردهای جالب وزارت اطلاعات در سطح شهر تهران: فدایی دارین...+عکس

گزیده‌ای از صحبت‌های این مدیر ارشد ساواک که نامش هم ذکر نشده در ادامه می‌آید:

*تا ۲۲ بهمن در ساواک مشغول کار بودم. یعنی دقیقا روز ۲۲ بهمن در اداره بودم که گفتند آقا! مردم دارند اداره را می‌گیرند و الآن آمده‌اند داخل محوطه. بلند شوید برویم.

*به خاطر مسائل امنیتی، از سه ماه قبل از پیروزی انقلاب دیگر منزل خودم نمی‌رفتم و در منزل یکی از اقوام ساکن بودم.

*تا چند روز بعد از انقلاب، در خانه بودیم. فکر می‌کنم اولین روزهای اسفندماه بود که از نخست‌وزیری، از طرف آقای دکتر مصطفی چمران آمدند سراغ ما. معاونت امور انقلاب که ساواک را تحت سرپرستی داشت، آقای یزدی بود. درباره تشکیلات ساواک، ادارات کل، افراد، بخش‌های مختلف؛ سوالاتی می‌پرسیدند و من جواب می‌دادم و یکی از آنها هم به سرعت همه‌چیز را می‌نوشت. مدتی بعد هم آقای دکتر مصطفی چمران من را خواست و به جایی مثل یک خانه‌امن در نخست‌وزیری رفتم و با ایشان صحبت کردم.

*ایشان گفتند ما می‌دانیم که شما دخالتی در مسائل امنیت‌داخلی و سرکوب مبارزین و امثال اینها نداشتید. در رابطه با ادارات‌کل ساواک و بخش‌های مختلفش سوالاتی کردند و من هم در حد اطلاعاتم آنها را برایشان تشریح کردم. یک بار هم من را بردند به همان باغ مهران و تشکیلات ساواک سابق و آنجا ساختمان‌ها و بخش‌های مختلف را حضوری تشریح کردم. بعد گفتند که اگر ممکن است بطورت مکتوب اطلاعات جامعی در اینباره بنویسید و بدهید. من هم حدود ۳۰۰-۴۰۰ صفحه نوشتم و تحویل نماینده دکتر چمران دادم. اطلاعات اساسی درباره یک سازمان اطلاعاتی و وظایف و مسئولیت‌هایی که دارد، چارت اداری و دایره و بخش‌های لازم و مسائل این چنینی. بعد از آن گاهی از طرف آن مجموعه دوستانی می‌آمدند و سئوالاتی می‌کردند.

*هم از اداره‌کل هشتم که ضدجاسوسی بود و هم از اداره‌کل دوم که جمع‌آوری اطلاعات خارجی بود، اطلاعات گرفتند. آقای فرازیان که رئیس اداره‌کل دوم بود هم داخل کشور بود و با این تشکیلات در ارتباط بود. چندماهی در ارتباط و همکاری بود و پس از آن رفت خارج. از اداره‌کل سوم یعنی امنیت‌داخلی، چون بحث دخالت در سرکوب مردم و مبارزین مطرح بود هیچ‌کس باقی نمانده بود. از ضدجاسوسی هم افراد مختلفی بودند. رده‌بالاترینشان تیمسار علوی یعنی معاون آن تشکیلات بود.

*مراجعات بیشتر شد و دوستان می‌آمدند سوالاتی می‌کردند و می‌رفتند. تا اینکه از طرف نخست‌وزیری کسی آمد سراغ ما به نام کاشانی و او هم دنبال اطلاعات بود. ماشاءالله کاشانی می‌آمد و درباره اعضای سفارت امریکا سوال می‌کرد که اینها را می‌شناسید؟ اینها کی هستند؟ چه‌کاره‌اند؟ تلفنشان چیست؟ آدرسشان کجا است؟ سراغ چند نفر از همکاران ما در ضدجاسوسی رفته بود و همین سوال‌ها را می‌پرسید.

*ظاهرا دکتر چمران، تیمسار علوی را خواسته بود و گفته بود این تشکیلات اطلاعاتی ضدجاسوسی را مجددا جمع و سازماندهی کنید. ایشان هم قرار شد بچه‌های ضدجاسوسی، اطلاعات خارجی و بچه‌های فنی(که کارشان ورود پنهان و شنود و اینها بود) بررسی کند و افرادی که سالم و قابل تعامل هستند را در الگویی مجددا سازماندهی کند. آقای علوی هم یک طرح چهل پنجاه صفحه‌ای خطاب به دکتر چمران نوشته بود که با این ترکیب می‌توان کار را شروع کرد و بعدا توسعه داد.

*ترکیبی از پرسنل ضدجاسوسی(اداره هشتم)، جمع‌آوری اطلاعات خارجی(اداره دوم) و فنی (اداره پنجم)، ولی با غلبه ضدجاسوسی بود. آقای علوی رفته بود طرح را ارائه داده بود. درباره افراد هم مفصل از او پرس‌وجو کرده بودند که چه کسانی مؤثر هستند؟ چه کسانی با انقلاب مخالف‌اند؟

*در کنار این روند، دکتر چمران با آقایان فرازیان از اداره‌کل دوم و آقای کاوه از اداره‌کل هفتم و برخی دیگر، جلساتی داشت و از آنها هم اطلاعات می‌گرفت. با هرکدامشان هم هوشمندانه تعامل می‌کرد. یک بار همین آقای فرازیان به یکی از دوستانش گفته بود ما داریم کار را مجددا راه می‌اندازیم. در حالی که کار راه افتاده بود و او در جریان نبود.

*به تیمسار علوی سپرده بودند که یک ساختمان بگیر و کار را شروع کن. او هم یک ساختمان چندطبقه حوالی میدان ونک گرفت و شد یک شرکت پوششی با اسم و تابلو و ظواهر لازم. جذب نیروها هم صورت گرفت، یعنی با بچه‌های سابق تشکیلات مجددا مصاحبه شد و آنهایی که مخالف نبودند و دشمنی نداشتند، مجددا به کار فراخوانده شدند. چارت تشکیلات هم سازماندهی شد و کار مجددا شروع شد. از داخل ساختمان سابق ساواک هم اسناد و سابقه‌پرونده‌هایی که مورد نیاز بود به این مجموعه منتقل شد و یک آقایی را معرفی کردند که آمد و مسئول آن بود. این مجموعه با دکتر چمران در ارتباط بودند.

*به خاطر مسائل حفاظتی گفتند با افراد متفرقه در ارتباط نباشد، فقط دکتر چمران یا برادر ایشان آقای مهدی چمران. مدتی که گذشت خود دکتر چمران هم دو سه بار آمد و از مجموعه بازدید کرد.

*ارتباط با منابع اطلاعاتی که پیش از انقلاب با تشکیلات ضدجاسوسی کار می‌کردند مدت کوتاهی قطع شده بود، ولی مجددا برقرار شد. اما بخشی از این منابع، با نظام جدید موافقت و همراهی نداشتند. یعنی پیش از انقلاب به هر دلیلی حاضر شده بودند با ساواک کار کنند، اما الان درباره‌ی ادامه همکاری مردد بودند. حالا شما در نظر بگیرید چقدر باید با اینها صحبت کرد و توجیهشان کرد که مساله‌ی ما، یک مساله امنیت‌ملی است و بحث‌هایی از این قبیل تا بتوان آنها را مجددا حاضر به همکاری کرد.

*در همان جلسات و مذاکرات اولیه که دکتر چمران با تیمسار علوی داشت، گفته بود شما می‌دانید که الان همه چیز سیستم عوض شده؟ آقای علوی پاسخ داده بود بله، متوجهیم. ما خودمان پیش از انقلاب بیشتر با آمریکایی‌ها و در مرحله بعدی با انگلیسی‌ها همراه و هم‌سو بودیم، جلسات منظم تبادل اطلاعات ناظر به هدف مهم یعنی شوروی و چین کمونیست داشتیم. اما الان حتما اوضاع متفاوت است. دکتر چمران گفته بود بله درست می‌گویید، هدف اولیه ما آمریکا، انگلیس و غرب است. تیمسار علوی گفته بود شما اگر چشم‌های من را ببندید و ببرید سفارت آمریکا، می‌توانم بگویم بخش CIA کجا است، چه افرادی پرسنل سیا هستند و شغل دیپلماتیک‌شان پوششی است، چه کسی رابط سرویس است، چه کسی مسئول ضدجاسوسی است. واقعا هم همینطور بود، چون اعضای سیا برای ضدجاسوسی ایران کاملا شناس بودند و به عنوان دوست و همکار تلقی می‌شدند و طرف مشورت بودند.

*در این تشکیلات جدید، ما متخصصین هر موضوع را از حیطه‌ای که در آن بودند، منفک نکردیم. یعنی همان پرسنلی که پیش از انقلاب روی سفارت آمریکا کار می‌کردند را اینجا هم گذاشتیم. در ضدجاسوسی از سال ۵۵ از ما خواسته شده بود روی سفارت آمریکا به طور جدی‌تر کار کنیم و متمرکز شویم. یکی از اقدامات جدیدمان این بود که از همان ماشاءالله کاشانی‌ استفاده کردیم، چون بطور علنی آنجا مستقر بود و دسترسی‌های خوبی داشت. می‌آمد و از او سوال جواب می‌کردیم درباره افراد و اتفاقات مختلف.

*سند اطلاعاتی مختصات و ویژگی‌های خودش را دارد که اگر در آن تغییراتی در جهت سیاستی خاص داده شود، مشخص است. اسناد سفارت آمریکا هم همینطور است. مشخص است سند، یک سند اطلاعاتی درست و دقیق است.

*ما اطلاع دادیم که یکی از عوامل سازمان مجاهدین خلق که فلانی است، با شوروی‌ها قرار تشکیلاتی دارد. گفتند اتفاقا ما این فرد را می‌شناسیم و او را حین تماس دستگیر کنید. هم دستگیری و هم بازجویی اولیه‌ی او هم توسط بچه‌های ما انجام شد. دکتر چمران هم رفته بود آنجا و بازجویی از سعادتی را دیده بود. می‌گفتند خیلی ناراحت و خشمگین هم شده بود از این کار سعادتی و سازمان. مثل کسی که برادرزاده‌ی آدم باشد و یک خیانتی بکند، اینطور تاثری داشته است.

*از سال ۶۰ که دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست‌وزیری شکل گرفت، دوستان کنار هریک از مسئولین و افراد تشکیلات ما، یکی از نیروهای جدید را گذاشتند تا انتقال تجربه صورت بگیرد. این اتفاق افتاد و مدتی بعد عملا این دوستان بخش مهمی از کار را تحویل گرفتند.

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.