روزی که ایرانی ها صدام را به گریه انداختند
سرهنگ «رضا الصبری» که در جریان نبردهای سنگین خرمشهر در زمان آزادسازی، در مرکز فرماندهی مستقر بود، در کتاب خاطراتش از تلگرافی سخن میگوید که آخرین اوضاع نیروهای عراقی در خرمشهر را حکایت میکند:
«فریادهای اللهاکبر ایرانیان باعث وحشت و ترس شدیدمان شده است و فکر عقبنشینی را در ذهن نیروهایمان تقویت میکند. افراد از دستور سرپیچی میکنند و مشروعیت دفاع از خرمشهر را زیر سؤال میبرند.»
همچنین او اوضاع حاکم بر سربازان و فرماندهان را اینطور شرح میدهد: «احمد زیدان از جانب فرماندهی کل، اختیارات تام و گستردهای همچون اجازه اعدام افراد را داشت. در واقع اختیارات وزیر دفاع را در منطقه خرمشهر عهدهدار بود.
نیروهای ایرانی حلقه محاصره خرمشهر را تنگتر میکردند. کمربند آتشینی، خرمشهر را احاطه کرده بود. دقایق بهکندی میگذشت. از آسمان آتش میبارید.»
او در مورد وضعیت نیروهای عراقی در آخرین روز حضورشان در خرمشهر نیز مینویسد: «وضعیت پیشآمده منجر به تقسیم نیروهای ما به دو دسته شد: گروهی از افسران عالیرتبه که مایل به تسلیم به قوای ایرانی و خواهان رهایی از این مهلکه بودند؛ گروه دیگر که اصرار داشتند، نیروها باید تقویت شوند و تا آخرین گلوله در مقابل ایرانیها بجنگند. اینها افرادی بودند که در خط سرهنگ «احمد زیدان» قرار داشتند.»
سپس او از اشک ریختن صدام برای کشته شدن چند افسر ستادی مینویسد و ادامه میدهد: «نیروهای احتیاط عراق به فرماندهی لشکرهای دهم، دوازدهم و پانزدهم، دست به حملهای از محور غرب شلمچه زدند. هدف، شکستن حلقه محاصره خرمشهر بود. این آخرین تلاش نیروهای عراقی برای ایجاد پلهای ارتباطی با نیروهای تحت محاصره بود. تلاشهای ما شکست خورد.»
او در مورد روزهای آخر مقاومتشان نیز مینویسد: «از تیپ، فقط یک گردان میجنگید و به همین دلیل ایرانیها توانستند، مقاومت ما را بشکنند و به مقر تیپ برسند. رزمندگان ایرانی در تاریخ ۲۳ می ۱۹۸۲ (۲ خرداد ۱۳۶۱) وارد خرمشهر شدند و به تعقیب عراقیها پرداختند. در تاریخ ۲۴ می (سوم خرداد) افسران و سربازان ما، خود را به ایرانیها تسلیم کردند و در همان روز، بیش از ۱۳ هزار نفر اسیر شدند.»
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.