روایتی از ماجرای سوء قصد به رهبر انقلاب در سال ۶۰
برنامه تلویزیونی سرچشمه با حضور حجتالاسلام والمسلمین رضا مطلّبی امام جماعت مسجد ابوذر تهران از سال ۱۳۵۴تاکنون از شبکه پنجم سیما به روی آنتن رفت.
مطلبی در پاسخ به سوالی در مورد سابقه مبارزات سیاسی در دوره پهلوی اظهار داشت: من طلبهای در قم بودم و دو سه سال اصفهان بودم و بعد وارد حوزه علمیه قم شدم. چون در این وادی بودم، نوعا با افرادی که بوی نهضت و بیداری و مقاومت داشتند و مثلا با شهید محلاتی و حتی با شهید بهشتی نشست و برخواست داشتم.
وی افزود: در سازمان تبلیغات اسلامی که بودم، یک بار شهید بهشتی من را خواست و من به ساختمان سرچشمه رفتم و کمی با هم صحبت کردیم و ایشان میخواست واحد روحانیت حزب را به من بسپارد و من گفتم مستقل از پس این کار برنمیآیم.
امام جماعت مسجد ابوذر درمورد اولین بازداشتش توسط ساواک گفت: من هم در قم و هم در تهران بازداشت شدم. در قم در تظاهرات و در صحن حضرت معضومه من را گرفتند و به شهربانی رفتیم و یک شب آنجا بودم و فردایش یکی از دوستان ما به اسم «سیدمحمد احسانی» که رئیس شهربانی همشهری ایشان بود، من را نجات داد.
وی افزود: یک ساواکی معروف به «رضا کوره» بود که در شهربانی، برای من وساطت کرد و گفت آقای مطلبی اهل این حرفها نیست و گول خورده است. یک روز جلوی در مدرسه فیضیه طلبهها جمع شده بودند و من هم آنجا بودم و این رضا کوره آنجا به من گفت «ای پررو مگر بنا نبود دست برداری و چرا باز شرکت کردی؟».
مطلبی با تشریح علت دستگیریاش در تهران نیز خاطرنشان کرد: برای فوت یا شهادت حاجآقا مصطفی در سال ۵۶ در تهران فقط یک جلسه ختم در بازار چهل ستون آقای شیخ سعید برگزار شد و کل تهران غیر از آن هیچ ختمی نگرفت ولی من گرفتم و ۳۳امضا از آقایان و روحانیون محله گرفتم که برای بعضی از آنها هم چندبار رفتم تا بلکه امضا کنند تا ختم برای حاج آقا مصطفی به اسم علمای منطقه بگیریم. البته میترسیدند ولی به حرمت من ۳۳امضا گرفتیم و به بچهها دادیم که هم در منطقه و هم در دانشگاه تهران پخش کردند.
وی در مورد نحوه ترور آیت الله خامنهای در مسجد ابوذر گفت: مقام معظم رهبری بنا گذاشتند که در جنوب تهران با مردم صحبت کنند تا با این فتنهها و حرفهای ناجور مبارزه کنند و از حزب جمهوری یکی از دوستان ما آقای بشیر عبدی زنگ زد و گفت بنا شده است که آقای خامنهای یک روز به مسجد جامعه ابوذر بیایند. چون آقا میخواست بیاید، تبلیغات زیادی در منطقه کردیم به طوری که روز شنبهای که بنا بود آقا بیاید، نه تنها مسجد پر شد بلکخه مردم در خیابان بیرون هم ایستاده بودند.
امام جماعت مسجد ابوذر ادامه داد: آن روز شنبه نزدیک ظهر شد ولی آقا نیامد و زنگ زدند و گفتند که امروز روز استیضاح بنی صدر است و ایشان نمیآید. با اینکه برای این جلسه زحمت کشیده بودیم، خستگیمان رفع شد و گفتیم الحمدلله این لکه ننگ از کشور برود. من فکر نمیکردم هفته بعد آقا بیاید، ولی روزنامه جمهوری روز پنجشنبه خبر داد که آقا میآید و آن روز یک ساعت قبل از ظهر ایشان آمد.
وی با بیان اینکه آقا نماز ظهر را خواند وبین دو نماز ایستاده مشغول صحبت شدند و مقدمه ای چیدند که خلاصه اش این است که آنچه تا حال اسلام را زده، سلاح و اسلحه نبوده بلکه فتنه و شایعات دروغ بوده است و چند مثال هم از حضرت علی(ع) بیان کردند.
امام جماعت مسجد ابوذر تهران افزود: در همین حال که ما در صف نشسته بودیم، دیدم پشت سرم یک سیاهی پیدا شد و یک نفر که یک ضبط در دستش بود، صفها را به سرعت شکافت و به جلو آمد ولی تا آن زمان به فکر احدی نمیآمد که چرا این فرد آن ضبط صوت را میبرد. دقیقا طوری تراز کرده بود که ضبط را کجا بگذارد که به قلب آقا بخورد و درجا شهید کند. ضبط را گذاشت و یکمرتبه ضبط شروع به سوت کشیدن کرد و آقا فرمود «بلندگو را اصلاح کنید». اگر آقا تکان نخورده بود، درجا شهید شده بود ولی چون جابجا شد، به دست راست ایشان خورد. تعبیر خود ایشان این بود که تقدیرات الهی برای من این بود.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.