فرمانده ای که در لیست ترور گروهک کوموله بود
نخستین روز از مرداد ماه سال ۱۳۴۰ در روستای «طراقیه» از توابع شهرستان کبودرآهنگ استان همدان و در یک خانواده روستایی ابراهیم (شهید خانی) چشم به جهان گشود. او به علت اینکه روستا زاده بود همانند روستاییان بسیار صاف و ساده و بی آلایش بود و تمام روزگار کودکی خود را در همان روستای محل زادگاهش گذراند. ابراهیم انسانی صادق و خوش قول بود و بسیار درست کار. او از همان کودکی علاوه بر درس های کلاسیک و مدرسه تربیت دینی و اسلامی را هم فرا گرفت.
روستای محل زادگاه ابراهیم مدرسه نداشت و این موضوع برای او که شخصیتی کنجکاو و مشتاق آموختن داشت بسیار مشکل بود. به همین دلیل هم او به اجبار برای آموختن درس به شهر همدان رفت. خانواده او از نظر مالی آنچنان ثروتمند نبودند و محدویت هایی داشتند و به همین دلیل هم او از همان سنین نوجوانانی تلاش کرد تا بر روی پای خود بایستد. ابراهیم همزمان با دوران راهنمایی کار می کرد و با پول حاصل از آن یک خانه هم اجاره کرده بود.
دوران تحصیل راهنمایی که تمام شد برای ادامه تحصیلات در مقطع دبیرستان به تهران رفت و همزمان با تحصیل در یک شرکت عمرانی که کارش ساخت و ساز پل بود فعالیت کرد. هنگامی که در این شرکت فعالیت می کرد همچون دوران کودکی توانسته بود تا به امانت و دیانت مشهور شود و در میان همکارانش محبوب باشد. ابراهیم علاوه بر گذران زندگی خود از این راه مقداری از این پول را هم برای پدر و مادرش می فرستاد تا آنها را در زندگی یاری کند.
ابراهیم از همان روزهای ابتدایی راهپیمایی های مردم علیه رژیم ستمشاهی با وجود تمام مشغله هایی که داشت به گروههای انقلابی پیوست و در این راهپیمایی ها شرکت می کرد. با این که از خانواده به دور بود، اما تلاش های او از دوران راهنمایی تا هنگام پیروزی انقلاب اسلامی باعث شده بود تا شخصیت ابراهیم شخصیتی مستقل، مستحکم، با اخلاق، متین، با اعتماد به نفس و تلاشگر داشته باشد.
دبیرستان را که به پایان رساند و دیپلم را اخذ کرد، در آزمون های ورودی ارتش و سپاه شرکت کرد و پذیرفته شد، اما به علت تقدم اعلام نتایج آزمون وارد دانشگاه افسری ارتش به این نهاد پیوست و مشغول به گذراندن دوره های ابتدایی در ارتش شد. او بسیار با هوش بود که این موضوع هم از دید فرماندهانش پنهان نمانده بود و باعث شد تا ابراهیم برای ادامه راه خود در ارتش وارد لشکر ۲۳ نیروی مخصوص ارتش شده و مشغول به گذراندن دوره های آن شود. پس از این بود که در در دانشکده افسری شیراز پذیرفته شد و در سالهای پس از دانشگاه، دورههای تکاوری، دوره رنجر، دوره سقوط آزاد و نیروی مخصوص، دوره چتربازی و زندگی در شرایط سخت را در تهران آموخت.
شاید بتوان یکی از دورههای تاثیرگذار زندگی ابراهیم را این دوره دانست، چرا که در همان سال ها با دختر یکی از اقوام دور خودش ازدواج کرد و هیچ چیزی نمیتوانست در اراده پولادین او خللی ایجاد کند. ابراهیم با همان قدرت و قوتی که مسیر زندگی خود را انتخاب کرده بود به آن ادامه داد و مسیرش را تا جبهه های حق علیه باطل ادامه داد که در تمام این مراحل، همواره جزو نیروهای زبده ارتش بود.
فرمانده ای که در لیست ترور گروهک کوموله بود
شهید ابراهیم خانی پس از مدتی از آغاز جنگ تحمیلی به جبهه های شمالغرب کشور رفت و در ابتدا فرمانده و آموزش دهنده گروه ضربت در پادگان میانه بود و پس از این بود که همزمان با آموزش در پادگان های پیرانشهر و سردشت، از اعضای مؤثر و فرماندهان مهم و عملیاتی گردان ضربت لشکر ۲۳ ارتش محسوب می شد. اهمیت او برای ارتش بعثی و گروهک های ضد انقلاب همچون کوموله و دموکرات نیز بسیار مشهود بود و همواره به دنبال شناسایی او و شهادتش بودند.
ابراهیم بسیار به شهادت علاقه مند و همواره در آرزوی شهادت بود. او بالاخره و پس از عمری مجاهدت در راه دین و کشور ۲۶ خردادماه سال ۱۳۶۶ و همزمان با عملیات نصر ۳ در هنگام اذان مغرب به شهادت رسید. شهادت او را بدین گونه روایت کرده اند که وقتی ابراهیم همزمان با عملیات و هنگامی که به همراه سربازانش بیرون از قرارگاه مشغول جنگ و مبارزه بود، با گرایِ گروهک کوموله و خیانت ستون پنجم دشمن مورد هدف تانک نیروهای دشمن بعثی قرار گرفت.
همرزمانش می گویند که شهادت شهید ابراهیم خانی در حالی رخ داد که او پشت به دشمن ایستاده بود و ترکش گلوله از پشت به بدن او برخورد کرده بود. شهید خانی همواره به آشنایان و همسر و خانواده نسبت به خودش اطمینان می داد که هرگز دشمنان جرأت جنگ رودرو با او را ندارند و جالب است که حتی ترکشِ گلوله تانک هم از پشتِ سر به او برخورد کرده بود.
پیکر پاک شهید سرلشکر خانی به وصیت خودش در قطعه ۲۹، ردیف ۱۳۳، شماره ۱۶ بهشت زهرا (س) تهران به خاک سپرده شد.
روایت حسین یاسینی از ویژگی های شهید خانی
امیر سرتیپ دوم «حسین یاسینی» با اشاره به اینکه اگر شهید بروجردی را در منطقه کردستان، «مسیح کردستان» می گویند، من مسیح ارتش در کردستان را سرلشکر شهید ابراهیم خانی می دانم، عنوان کرد: «نیروهای بسیاری در عملیات ها سرلشکر شهید ابراهیم خانی را همراهی می کردند و وی هم دوست داشت تا آنچه را که آموخته را به نیروهای خود منتقل کند. عملکرد شهید به گونه ای بود که دشمن قادر به اسیر کردنش نبود؛ زیرا تمام دوره های خاص را گذرانده بودند، او بسیار ورزیده و زیرک بودند و در راستای ماموریت هایی که به وی سپرده می شد، خودش به شناسایی می رفت و خطر را به جان می خرید تا تلفات زیادی متحمل نشوند. در عملیات نصر ۳ در کردستان و در سال ۱۳۶۶ حادثه ای اتفاق افتاد و دشمن با گلوله های توپخانه و موشک و خمپاره منطقه را به زیر آتش برد و وی در کنار رزمنده هایی که در آن منطقه حضور داشتند به شهادت رسید و آنچه که آرزوی دیرینه اش بود، محقق شد.»
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.