نقش کارتر در سقوط شاه
«تندشدن روند انقلاب از میانه سال ۵۷ شدت گرفت و تظاهراتها و اعتراضات هر روز گستردهتر میشد اما نقطه نهایی که مردم با صدای بلندتری سقوط شاه را فریاد زدند، روز رفتن شاه از ایران بود. شاه از آبان ۵۷ که در مقابل تلویزیون با هماهنگی سیدحسین نصر و رضا قطبی متنی را خواند که در آن گفت: «من صدای انقلاب شما را شنیدم» اما دیگر دیر بود برای شنیدن صدایی که حتی در دوردستترین روستاهای ایران هم شنیده شده بود اما شاه زمانی فهمید که دیگر گلولهای برای شلیککردن نداشت و ناچار به فرار شد. او در روز ۲۶ دی ۱۳۵۷ ساعت یک ظهر از ایران برای همیشه خارج شد. شاه در فرودگاه علت سفر خود به خارج را این گونه توصیف کرد: «مدتی است احساس خستگی میکنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمنا گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت.» او سه روز پیش از رفتن شورای سلطنت را تشکیل داد و قدرت را به صورت نیمهرسمی به شاپور بختیار واگذار کرد اما در نهایت حکومت پهلوی سقوط کرد.
در این زمینه گفتوگو کردیم با فریدون مجلسی، دیپلمات پیشین، که گزیده آن را در ادامه میخوانید.
- من این انقلاب را حاصل پروسهای میبینم که در آن پروسه شاه مسئولیت داشت و اشتباهات اصولی استراتژیکی کرد.
- بالارفتن قیمت نفت بود که شاه را به سمت تشدید خودکامگی برد و خطای بزرگ شاه این بود که توسعه اقتصادی را در جامعهای که هنوز بیش از سهچهارم جمعیتش روستایی و کمسواد بود، بیش از این که به توسعه فرهنگی برساند، به شهرها کشاند و فکر شاه این بود که به جای برخورداری از حمایت از قشرهای روشنفکر که اکثرا چپگرا و مذهبی مترقی و ملیگرا بودند که هر سه در تضاد با شاه بودند و حتی گمان شاه بر این بود که حمایت اصلی را از توده مردم دارد، راهپیمایی بزرگ ششم بهمن را که راه میاندازد، بیشترین فریب را به شاه داد و فکر میکرد مردم عادی که شیفته قدرت و ظواهر هستند، از او حمایت خواهند کرد اما غافل بود که مردم اعتقاداتی هم دارند که منبع آگاهی و دانششان را تشکیل میداد.
- به نظر من شاه با کشاندن این تفکرات از روستا به شهر و انباشتن شهرها با جمعیت یک دوگانگی فرهنگی میان این توده بزرگ و قدرت حاکمه ایجاد کرد. این دوگانگی اجتماعی بود که به اصطکاک بزرگی منجر شد که اپوزیسیونهای قدیمی هم تصور کردند این انقلاب حاصل انتقادها و نوشتههای آنهاست.
- آمریکا دلیلی نداشت مخالف رفتن شاه باشد، برای این که در یک اتحاد کاملی بود.
- ترجیح آمریکاییها بر این بود که شاه رفتنی را رها کنند و با جمهوری اسلامی هماهنگ باشند، به این امید که جلوی کمونیسم را بگیرند. جمهوری اسلامی جلوی کمونیستم را گرفت. در گوادالوپ که رئیسجمهوری فرانسه در آستانه پیروزی انقلاب دعوت میشود، به این نتیجه میرسند که این یک انقلاب مردمی است و این انقلاب یک حرکت مذهبی و ضدکمونیسم است و این تصمیم در گوادالوپ گرفته شد اما این به معنی حمایت غرب از انقلاب نیست.
- شاه کسی نبود که دنبال کارهای غیر ممکن برود. تصور اشتباه شاه این بود که فکر میکرد انقلاب بر اثر برنامههای اپوزیسیون چپ و ملی سنتی است و مرتب با ملیون تماس میگرفت؛ یعنی از دکتر امینی تا گروههایی مثل صدیقی، بختیار، سنجابی و ... و این نشان میدهد که هنوز متوجه دوگانگی عظیم اجتماعی نشده بود.
- اصلا نیازی به کمک آمریکا نبود و کودتا نتیجه اختلافات درونی بود که آسیبش به کشور ما رسید. در دوره ۵۷ شاه میدانست دیگر کمکی از آمریکا برنمیآید، منتها اشتباه شاه در این بود که فکر میکرد غربیها برای او یک توطئه چیدهاند.
- شاه از اول در آمریکا نبود. از وقتی هم به آمریکا رفت، هیچ قانونی وجود نداشت که آمریکا را مجبور به این کار کند. تازه عدهای در آمریکا معتقدند چرا شاه را در داخل آمریکا حفظ نکردند و به مصر رفت که این هم امر محالی بود. در ضمن ایران و آمریکا قرارداد استرداد مجرمین هم نداشتند.
- کارتر نقشی در سقوط شاه نداشت؛ زمانی که شاه هنوز در قدرت کامل بود و فوران انقلاب همهگیر نشده بود و اپوزیسیون داخلی هم هنوز در مقابل شاه نایستاده بودند، از شاه حمایت همهجانبه کرد و ایران را جزیره ثبات نامید. ضمن این که به سنت دموکراتها خواهان آزادیهای مدنی بیشتر و حقوق بشر بود و همان اندازه که بقیه در برابر موج بزرگ انقلاب شگفتزده شدند، آمریکاییها هم شگفتزده شدند. اگر هویزر به ایران آمد که ارتش را وادار به سازش کند، به خاطر این نبود که طرفدار انقلاب باشد. این حرکت به خاطر این بود که با رفتن شاه مبادا دعواهای داخلی در ارتش پیش بیاید و مبادا شوروی در این موقعیت از شرایط سود ببرد. رفتار کارتر بیشتر دفع شر چپ بود و فکر میکردند با نیروهای مذهبی بتوانند چپها را از بین ببرند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.