درخشش سیمای بهشتی را می‌توان آنجا که زیر تابلوی «فبشر عبادی الذین یستمعون القول» با گروه‌های کمونیستی، غیرکمونیستی، منتقدین و مخالفین مناظره می‌کرد به تماشا نشست.

بهشتی هم مرد قضا بود و هم مرد مناظره، گفت‌وگو و مباحثه، اما بیان آزاد عقاید برای او یک سیاست قضایی بود. همه تلاش خود را به کار برد تا یک چتر امن حقوقی ایجاد کند بر سر میز مناظره، او تلاش زیادی کرد که حتی رجوی در مناظره حاضر شود. مناظره برای او یک راهبرد برای سلامت و مصونیت جامعه بود.

مشی و منش بهشتی شمولیت دادن به همه جناح‌ها و جریان‌های داخلی و یکپارچه‌سازی آنها و نیز ایجاد زمینه رشد جامعه برای انتخاب‌های مردم در سایه گسترش گفت‌وگو، جلوگیری از افراطی‌گری و تضارب آرا استوار شده بود به نحوی که جامعه رشد یافته بتواند به درستی تصمیم‌گیری کند اما جریان‌هایی که بقای خود را با تداوم این گونه منش‌ها پایان یافته تلقی می‌کردند ادامه رفتار بهشتی و مطهری را برنمی‌تافتند.

سویه فکری و روانی ترور شهید بهشتی و یاران او در هفتم تیرماه ۱۳۶۰ در حقیقت از مدت‌ها قبل آغاز شده بود و تروریست بمب‌گذار در واقع مجری حکمی بود که سرکرده تروریست‌ها مسعود رجوی از لحظه بازنمایی بهشتی به شکل یک شخصیت «آمریکایی» و «اشرافی» صادر کرده بود.

به طور دقیق‌تر، از لحظه‌ای که رجوی در ۷ اسفند ۵۹ در گفت‌وگو با نشریه «مجاهد» شهید بهشتی را مخاطب سخن نفاق‌آلود خود قرار می‌دهد و می‌گوید: «آ قای بهشتی! خودتان رابطه‌ها را بگویید و ما را از گفتن و زحمت افشای روابط خود با امپریالیست‌ها خلاص کنید.»

پیش‌تر نیز رجوی در پیام خود به مناسبت نخستین سالگرد انقلاب در طعنه‌ای آشکار به شهید بهشتی و دیگر همفکرانش، کوشش آنان برای پرهیز از ورود به جنگ مسلحانه و تلاش برای کاهش هزینه‌ها و تلفات انقلاب را امری «سازشکارانه» و «امپریالیستی» خوانده بود: « رهبران سازشکار و محافظه‌کار، زمانی که مردم فریاد می‌زدند «رهبران ما را مسلح کنید» در فکر این بودند که انقلاب! را بدون ریختن حتی قطره خونی از یک بینی به پیروزی برسانند .» (نشریه مجاهد، فوق‌العاده شماره ۵، بیست و یک بهمن ۱۳۵۸، ص ۷)

آری جرم شهید بهشتی این بود که در کنار دیگر رهبران همفکر در کف خیابان‌های تظاهرات ضد سلطنتی تلاش می‌کردند تا آنجایی که ممکن است از ورود به فاز نبرد مسلحانه پرهیز شود. تئوری رجوی این بود که در صورت تبدیل انقلاب به جنگ مسلحانه داخلی کسانی برصدر انقلاب تکیه خواهند زد که به تئوری «مبارزه ضد امپریالیستی» و به سلاح مجهز هستند و تلاش کامیاب و پیروزمند امثال شهید بهشتی، انقلاب را از ورود به چنین فازی خونین محروم کرد .

آنها در کنایه‌ای آشکار به کسانی که از بروز جنگ داخلی و مسلحانه در فرآیند مبارزه ضد سلطنتی پیشگیری کردند، در پیام خود به مناسبت نخستین سالگرد پیروزی انقلاب می‌نوشتند: « این قیام شکوهمند و پیروز در عین حال مشت محکمی بود بر دهان سازشکاران فرصت‌طلبی که در خفا و بی‌توجه به حرکت خونین خلق و انبوه شهیدانی که هر روزه در این میهن به دست ایادی امپریالیسم آمریکا به خاک و خون می‌غلتیدند، باز مشغول چانه زدن با دوستان آمریکایی‌شان بوده و سعی می‌کردند از طریق نصایح دلسوزانه امپریالیسم خوش‌نیت و غافل! آمریکا را سر عقل آورند، از حمایت رژیم شاه و بختیار منصرف و به حمایت از دولت آینده‌ای که با مرحمت آمریکا می‌بایست سر کار آید و چهره‌آلوده خود را تطهیر نمایند. » (رجوی، ۲۱ بهمن ۱۳۵۸)

تاریخ انقلاب به طور مستند نشان می‌دهد مسیر فاجعه آمیزی که در نهایت سر از جنایات تروریستی هفتم تیرماه ۱۳۶۰ در آورد از مسیر برچسب «امپریالیستی» و «آمریکایی» زدن به بهشتی و به طور کلی به آن بخش از کادرهای برجسته انقلاب عبور می‌کرد که نقشی اساسی در کاهش هزینه‌ها و تلفات انقلاب داشتند. تلاش بهشتی همواره معطوف به این بود که این اتهامات و این مسائل از طریق گفت‌وگو و مباحثه و مناظره حل شود.

یک بار یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق در ۲۲ اسفند ۵۸ در اعتراض به نحوه پیشبرد مناظره گفت: «به‌نام خدا و به‌نام ابوذر. با توجه به دعوتنامه‌ای که به ما داده بودند، در امضای زیر دعوتنامه نوشته شده بود گروهی از استادان دانشگاه صنعتی شریف. ما تصور می‌کردیم که اساتید دانشگاه هم در این مناظره شرکت می‌کنند و به این منظور، محور بحثی را که برادران‌مان برای این مناظره در نظر گرفته بودند، محور راهگشایی و بن‌بست‌شکنی این انقلاب بود که در مبارزه ضدامپریالیستی خلاصه می‌شد. با توجه به اینکه در آخرین لحظات متوجه شدیم که آقای بهشتی خودشان تنها هستند و با توجه به شناختی که ما نسبت به ایشان داریم دیگر صحبت از مبارزه ضدامپریالیستی معنا پیدا نمی‌کند. وقتی صحبت از مناظره می‌شود بایستی امتیازات یکسانی به دو طرف داده شود.»

خط «امپریالیستی» و «آمریکایی» جلوه دادن شهید بهشتی توسط سازمان، در پیامد رخداد ۱۳ آبان شدت بیشتری به خود گرفت و همه تلاش سازمان در آن ایام معطوف به آن بود که همه انرژی برخاسته از آن شور و شوق ضد امپریالیستی را علیه بهشتی و یاران بهشتی کانالیزه کنند.

شهید مطهری با چرخش تاکید از پرسش «علی را که کشت؟» به پرسش «علی را چه کشت؟» بصیرت تاریخی بزرگی را به ما آموخت. او می‌گفت حضرت علی (ع) را ترکیبی از «جمود»، «خشک مغزی» و در عین حال «خشکه مقدسی» و عجز از تحلیل کشت . یعنی «قدرت نداشتن بر تجزیه و تحلیل، که بعد به دنبال خودش تنگ نظری و تکفیر و تفسیق می‌آورد و این که غیر از خودش و گروه خودش همه مردم را دشمنان خدا بداند، همه را معذب بداند، همه را گمراه بداند، که این جریان همیشه در طول تاریخ هست.» (مطهری، م. آ، ج ۱۵، ص ۹۹۶)

بهشتی سه روز قبل از شهادت خود، درحالی که منافقین پاسخ دعوت به مناظره‌ها را با آشوب‌های خیابانی داده بودند، می‌گفت: «مجاهدین خلق به یک گروه قشری و مرتجع می‌گویند و به گروه دیگر لیبرال می‌گویند و مدعی هستند که اصلا اسلام حقیقی را ما شناختیم.» (بهشتی، سخنرانی ۱۳۶۰/۴/۴)

قدرت برچسب‌زنی «لیبرال»، «سازشکار»، «آمریکایی» و «اشرافی» در واقع پوششی بود که منافقین جهت جبران ضعف در تجزیه و تحلیل به کار می‌بردند.

تصادفی نیست که امروز قاتلان شهید بهشتی را در صف مخالفان تعامل با جهان می‌بینیم. همان دستگاه ذهنی تروریستی که دیروز توانایی انقلابی- دیپلماتیک شهید بهشتی در کاهش تلفات و هزینه‌های پیروزی انقلاب را نوعی «چانه زدن با آمریکا» و «سازشکاری» معرفی می‌کرد امروز در حاشیه لابی‌ها و اتاق فکرهای اسرائیلی به تحریک و تشویق امثال جان بولتون مشغول است تا با تجزیه و تحلیل‌های کلیشه‌ای و القای ایران‌هراسی در محافل جنگ و تحریم، منافقانه فشار بر مردم ایران را تداوم بخشد.

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.