تصویر آیتالله خامنهای بعد از ترور شدن/عکس
انقلاب اسلامی ایران که پیروز شد تازه ابتدای راهی پر فراز و نشیب بود؛ دشمنانی که کمر بستند به از بین بردن این انقلاب و خائنینی از داخل همچون موریانه پایه های آن را می خوردند. انقلاب اسلامی ایران در این میان رشد کرد و همه دشمنان را یکی پس از دیگری نابود کرد، اما در این مسیر، سال ۶۰ یکی از سیاهترین سالهای مردم ما و انقلابشان بود؛ سالی که منافقین و گروهک فرقان دست به ترورهای کور زدند و بزرگانی مثل محمدعلی رجایی، محمدجواد باهنر، آیتالله محمدحسین بهشتی و محمد کچوئی را از انقلاب گرفتند. در سال های قبل و بعد هم ترورهای این منافقین ادامه داشت، مثل ترور آیتالله هاشمی رفسنجانی و ترور رهبر معظم انقلاب.
گروهک تروریستی فرقان در اردیبهشت سال ۱۳۵۸ تأسیس شد و هدف اصلی از تشکیل آن انجام عملیاتهایی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران بود. سرکرده این گروه اکبر گودرزی بود که در روز ۱۸ دی ۱۳۵۸ شمسی دستگیر و در روز ۳ خرداد ۱۳۵۹ خورشیدی اعدام شد. این یکی از مصادیق بارز خوارج عصر انقلاب اسلامی میباشد.
این گروه از انجام نخستین عملیات مسلحانه خود در سوم اردیبهشت ۱۳۵۸ تا زمان دستگیری اکبر گودرزی و نابودی تقریبی گروه، نزدیک به ۲۰ ترور سیاسی انجام داد. اکبر گودرزی سرکرده گروهک فرقان، فعالیت مذهبی خود در تهران را از مسجد الهادی واقع در جنوب تهران شروع کرد. سپس به مسجد شیخهادی، مسجد فاطمیه، مسجد خمسه و محافل خانگی کشیده شده است. جوهره اصلی تفکرات گودرزی و گروه فرقان را بنیانگذاران اولیه سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، حبیبالله آشوری و نوآوریهای روشنفکران دینی شکل میداد. اما در کل اکبر گودرزی یک طلبه کمسواد بود که مطالعات اسلامی او به مراتب کمتر از مطالعات جنبی بود.
فرقان در محورهای زیر فعالیت میکرد
۱. پخش اعلامیه
۲. چاپ کتاب و نشریه
۳. جذب نیرو
۴. تشکیل خانههای تیمی
۵. نفوذ در نهادهای انقلابی و تازهتأسیس
فرقانیها ترورهای خود را یکی پس از دیگری اجرایی می کردند؛ آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیتالله مطهری، سپهبد قرنی، آیتالله مفتح و حاج مهدی عراقی. اما مورد بعدی ترور آنها در روز ششم سال شصت شخصیتی بسیار مهم و راهبردی برای انقلاب بود؛ آیتالله سید علی خامنهای.
قرار بود آیت آالله خامنهای روز ۳۱ خرداد سال ۶۰ در مسجد ابوذر واقع در محله فلاح تهران سخنرانی داشته باشند که به دلیل استیضاح ابوالحسن بنیصدر لغو شد. مراسم برای دومین بار در روز ششم تیر همان سال انجام می شد و اطلاعرسانیها هم صورت گرفت. در آن روزها جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود.
خودرو حامل آیتالله خامنهای که از جماران حرکت میکرد، آن روز مهمان ویژهای داشت؛ خلبان عباس بابایی که میخواست درد دلهایش را با نماینده امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آنها نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفتوگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.
نماز ظهر تمام شد. رهبری معظم انقلاب رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همانطور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسشهای نوشته مردم را به سخنران میدادند، اگر چه بعضی از پرسشها تند و حتی گاهی بیربط بود. ایشان در سخنرانی مقدمهای چیدند تا به اینجا رسیدند که: امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من میخواهم به بخشی از آنها پاسخ بدهم.
بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فر و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با تهریش مختصر که آن روزها تیپ خیلی از جوانها همین شکلی بود. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمه Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، جوان رفت.
یک دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. رهبری انقلاب همینطور که صحبت میکردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه جوامع بشری - نه فقط در میان عربها - مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای... انفجار!!!
لحظاتی پس از فروکش کردن گرد و غبار و صدای ناله و شیون مردم بلند شد، خون روی فرش ریخته بود و آیت الله خامنهای نقش بر زمین شده بود. محافظها اسلحههای خود را مسلح کردند و به سمت رهبری دویدند. از آن جمعیت در مسجد فقط یک ضبط صوت که مثل یک کتاب، دو تکه شده بود، ماند. روی جداره داخلی ضبط شکسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی».
محافظها سریع دست به کار شدند، ابتدا بدن غرق به خون را سوار ماشین کرده و به درمانگاهی در دوراهی قپان بردند و چون از دست کادر درمانگاه کاری برنمیآمد، ایشان را به بیمارستان بهارلو منتقل کردند. با رسیدن خبر انفجار در مسجد ابوذر و جراحت شدید آیت الله خامنهای، دکتر ولایتی و دکتر منافی وزیر وقت بهداشت از راه رسیدند و فورا اتاق عمل را آماده کردند.
امام خمینی (ره) دائما پیگیر حال آیت الله خامنهای بودند. فردای روز انفجار پیام ایشان خطاب به آیت الله خامنهای از رادیو مخابره شد:
«جناب حجتالاسلام آقای حاج سید علی خامنهای (دامت افاضاته)
خداوند متعال را شکر که دشمنان اسلام را از گروهها و اشخاص احمق قرار داده است و خداوند را شکر که از ابتدای انقلاب شکوهمند اسلامی هر نقشه که کشیدند و هر توطئه که چیدند و هر سخنرانی که کردند، ملت فداکار را منسجمتر و پیوندها را مستحکمتر نمود...
اینان با سوءقصد به شما، عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحهدار نمودند. اینان آنقدر از بینش سیاسی بینصیباند که بیدرنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند؛ و به کسی سوءقصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنینانداز است...
من به شما خامنهای عزیز، تبریک میگویم که در جبهههای نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نمودهاید و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم.»
آیتالله خامنهای نیز پس از چندین ساعت عمل سخت، پس از هوشیاری این پیام را از روی تخت بیمارستان شنیدند و چند روز بعد در مصاحبهای تلویزیونی در پاسخ به پیام امام خمینی (ره) خطاب به ایشان بیت شعری زیبا را قرائت کردند:
«بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت / سَر خُمِّ مِی سلامت شکند اگر سبویی»
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.