دکتر محمد مسجدجامعی  درباره دین، ناسیونالیسم و افراط گرایی آمریکایی با خبرآنلاین گفتگو کرده است، وی در پاسخ به این سوال که اخیراً ویدئویی منتشر شده که در آن یک شبان امریکایی در حالی که چشمان خود را بسته بود و در برابر جماعت حاضر در کلیسا به اصطلاح با خدای خود مناجات می‌کرد، از خداوند می‌خواست که امریکا را بدین دلیل که با اسرائیل به درستی رفتار کرده است، از شر ویروس کرونا مصون بدارد.

فارغ از منطقۀ ما و ایران، سیاست خارجی امریکا در قبال همۀ دنیا ترکیبی است از ناسیونالیسم و راستگرایی افراطی امریکایی. و در مورد امریکای لاتین، عنصر دینی نیز تا حدودی به آن اضافه می‌شود. ولی مثلاً در قبال چین که احساس می‌کنند رقیب سرسختی است و دارد کاملاً نیرومند می‌شود، مسئلۀ دین چندان تأثیرگذار نیست؛ بلکه جنبۀ ناسیونالیستی و راستگرایانۀ سیاستشان است که بیشترین تأثیر را دارد.

و اما در قبال منطقۀ ما و به ویژه سرزمین‌های اشغالی، یعنی اسرائیل، این سیاست کلاً دینی است. بدین معنی که اینها به انگیزه‌های دینی، می‌خواهند که در خدمت منافع و مصالح اسرائیل باشند و خدمتگذار آنها، و نه تنها او را تقویت کنند، بلکه عموم نیازهای گوناگونش را برآورند. این تمایل به دو دلیل است: یکی اینکه اینها بر اساس کتاب مقدس اعتقاد دارند در صورتی برکت و موفقیت و حتی رفاه و سروری پیدا می‌کنند که به اسرائیل خدمت نمایند. از نظر آنها سعادت و شکوه و عظمت امریکا در گرو خدمت صادقانه‌اش به اسرائیل است. واقعاً چنین تصوری دارند.

بله همین گونه است. از سوی دیگر، آنها معتقدند که تجمع یهودیان جهان در به اصطلاح «سرزمین اسرائیل» و ساخت «معبد سوم» یهودی یکی از مقدمات ظهور حضرت عیسی(ع) است. اصولاً در حال حاضر ویژگی مهم ایدئولوژی اونجلیکال مسئلۀ آخرالزمان و فرود آمدن حضرت عیسی(ع) است. این باور در نزد آنها نه یک اعتقاد ساده، بلکه اعتقادی است اساسی و بسیار تحریک‌کننده و تشویق‌کننده.

در سال ۲۰۱۸، دیوید فریدمن، سفیر امریکا در اسرائیل، که اتفاقاً یهودی است و آنچنان هوادار اسرائیل است که معلوم نمی‌شود که واقعاً «سفیر امریکا» در اسرائیل است یا «سفیر اسرائیل» در امریکا، چند روز پس از گشایش سفارتخانه امریکا در بیت‌المقدس، در یکی از شهرهای فلسطین اشغالی در کنار تصویری که در آن با استفاده از فتوشاپ، «معبد سومِ» یهودی جایگزین مسجد قبۀ‌الصخره شده بود، ایستاد و عکس یادگاری گرفت. می‌دانید که او یک فرد عادی نیست که مجاز باشد چنین حرکاتی انجام دهد؛ او یک مقام رسمی سیاسی است.

رویهمرفته، اینها به لحاظ دینی نسبت به آن سرزمین و یهودی‌ها فوق‌العاده حساسند و به همین علت در مواجهه با ایران، جنبۀ دینی سیاست خارجی‌شان نقش اول را بازی می‌کند. سیاست آنها نسبت به اسرائیل و به تبع آن نسبت به کل خاورمیانه، این است که اسرائیل در این منطقه کشوری برجسته باشد و روابط درونی منطقه به‌گونه‌ای شکل گیرد که به سود او تمام شود. آنها به طور کاملاً جدی در حال پیگیری این اهدافند و می‌کوشند که خاورمیانه را و روابط سیاسی‌ و اقتصادی و مسیرهای انرژی‌اش‌ را به گونه‌ای مدیریت کنند که بیشترین منافع نصیب اسرائیل شود. حتی سیاست شمال افریقایی‌شان نیز به نوعی است که منافع اسرائیل را به حداکثر ممکن تأمین نماید. حالا دیگر نمی‌خواهم نمونه‌هایش را بگویم.

برگردیم به ایران. چنانکه اشاره کردم، تا جایی که از ظواهر نوشته‌ها و گفته‌ها برمی‌آید، تصور غالب در ایران این است که سیاست امریکا در قبال کشور ما عمدتاً متأثر از سوابق تاریخی چهار دهۀ گذشته است و به مسائل و جریان‌هایی بازمی‌گردد که نقطۀ آغازین آن، کودتای امریکایی سال ۱۹۵۳ علیه دولت دکتر مصدق و تداوم پهلوی دوم بود.

این تصور تا پیش از آمدن ترامپ درست بود. تا پیش از او همۀ رؤسای جمهور امریکا و حتی فردی نومحافظه‌کار و نسبتاً‌ افراطی‌ای مانند بوش پسر، نوع برخوردشان با ایران بر اساس محاسبات سیاسی و منافع و مصالح بود. همین بوش پسر و گروهی که همراه و همکار او بودند، واقعاً تمایلات اونجلیکالی داشتند، اما اونجلیکالیسم آنها اعتقادی فردی بود و آنها باورهای دینی‌شان را در تنظیم سیاست خارجی دخالت نمی‌دادند. حال آنکه ترامپ و گروهش نه تنها در سیاست خارجی خود عملاً از این ایدئولوژی استفاده می‌کنند، بلکه اصولاً سیاست خارجی آنها را همین نوع اعتقادات ریل‌گذاری می‌کند.

بنابراین، تصوری که در ایران وجود دارد با واقعیت منطبق نیست. سیاست کنونی امریکا در قبال ایران و منطقۀ خاورمیانه، دقیقاً ایدئولوژیک است، ایدئولوژی‌ای که دین در آن نقش اول را بازی می‌کند. البته اشتباه نشود؛ خود ترامپ چندان اونجلیکال نیست، یعنی باورهای مذهبی‌اش در مقایسه با امثال مایک پُمپئو و مایک پِنس، عمقی ندارد؛ اما اطرافیان وی عمیقاً اونجلیکالند و مهم‌تر اینکه ترامپ برای محبوبیت در میان امریکایی‌ها و مخصوصاً برای انتخابات بعدی امید اصلی‌اش به همین اونجلیکال‌هاست. لذا مسئله اونجلیکال‌ها برای او مهم و بلکه حیاتی است. مهمترین عامل در انتخاب پنس به عنوان معاونش جذب همین اونجلیکال‌ها بود.

در ایران بسیاری به اشتباه گمان می‌کنند که یک جامعه یا گروه هر مقدار مدرن‌تر و توسعه‌یافته‌تر باشد، فاصله‌اش از دین بیشتر می‌شود؛ عملاً متدین بودن را با مدرن بودن در تقابل می‌بینند. حال آنکه این تصور عمدتاً به تاریخ و فرهنگ اروپا اختصاص دارد و در جاهای دیگر صدق نمی‌کند. یعنی افراد و گروه‌هایی وجود دارند که به لحاظ شرایط زیستی و خصوصیات شخصی نه تنها مدرن هستند، بلکه «سوپرمُدرن» به شمار می‌آیند؛ اما در عین حال، به شدت سنتی و پایبند به دین نیز هستند. شاید بهترین نمونه‌اش یهودی‌های ارتدوکس باشند که هم در داخل اسرائیل و هم در خارج از آن، درصد قابل توجهی هستند. اینها به لحاظ آشنایی‌شان با دنیای موجود و مدرن بودن، افراد خیلی برجسته‌ای به شمار می‌آیند، و عملاً نخبگان دنیای امروزند؛ اما در عین حال، به شدت سنتی و متدین نیز هستند.

واقعیت این است که اونجلیکال‌ها نیز – البته نه همه‌شان، اما بخش قابل‌توجهی از آنها - اینگونه‌اند؛ یعنی به مانند همین یهودی‌های ارتدوکس، به رغم اینکه به لحاظ مدرن بودن و تمدنی، بسیار توسعه‌یافته هستند، اما به شدت مذهبی و عامل به مسائل دینی نیز هستند و بلکه گاهی به اموری معتقدند که کاملاً نامربوط و خرافات‌گونه می‌نماید.

وی در پاسخ به این سوال که چگونه شد که اونجلیکال‌ها سیاسی شدند؟ گفت: اینها از قرن نوزدهم در تاریخ امریکا حضور داشتند و تداوم یافتند و در زمان ریگان کمابیش برای اولین بار دولت مرکزی امریکا تلاش کرد به اینها نزدیک شود و از نفوذ و حضورشان به نفع سیاست خارجی خود استفاده کند. زیرا خود ریگان طرفدار کلیسای اونجلیکال بود. برای نمونه، ریگان در تابستان ۱۹۸۰، در اوایل مبارزات انتخاباتی‌اش در یک گردهمایی بزرگ اونجلیکالی در تگزاس امریکا می‌گوید: «می‌دانم که شما نمی‌توانید مرا تأیید کنید، اما من شما را و هر کاری را که انجام می‌دهید، تأیید می‌کنم.» که با کف‌زدن‌ها و هیجانات شدید آنان مواجه شد.

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.