یکی از شاگردان امام برای تبلیغ به یکی از روستاهای نزدیک قم می‌رفت. با توجه به احتیاج مردم آنجا به مسجد، دو نفر از مقلّدین امام گفتند ما در صورتی هزینه ساخت مسجد را می‌پذیریم که امام بیایند و کلنگ مسجد را بزنند. وقتی مطلب توسط مرحوم اشراقی به امام عرض شد، ایشان فرمودند: «من اهل این کارها نیستم.» 

با توجه به اینکه مسجد مورد احتیاج بود و راهی هم جز کمک آن مالکان نبود و آنها هم کمکشان را موکول به تشریف‌ فرمایی امام کرده بودند، این دوست ما با آقای اشراقی صحبت کرد که بالاخره راه چاره چیست؟ ایشان گفت آنچه امام در برابر آن خاضع است وظیفۀ الهی است. اگر مسأله توضیح داده شود و ایشان احساس وظیفه کنند حتماً می‌آیند. وقتی مجدداً خدمت امام جریان آن دوست و نیاز آن محل به مسجد و همۀ مسائل را عرض کردیم، ایشان پذیرفتند و بعد تشریف بردند و کلنگ مسجد را زدند. 

برشی از کتاب سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی؛ ج 5، ص 176(منبع: پرتال امام خمینی). خاطره ای به نقل از مرحوم آیت الله محمد مؤمن.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.