این روزها هرچند لیگ نوزدهم شروع شده و همه در کوران آغاز رقابت ها قرار دارند اما باز هم کسی نیست که از اتفاقات عجیب و غریب لیگ یک غافل باشد. یکی از این اتفاقات طبق معمول به حواشی باشگاه ملوان اختصاص دارد. باشگاهی ریشه دار و پرهوادار که حالا حاشیه نزدیک ترین چیزی است که در حوالی‌اش دیده می شود. در رابطه با حواشی اخیر پیرامون باشگاه ملوان، علی لطیفی مهاجم اسبق استقلال که هدایت این تیم را بر عهده گرفته بود، بعد از اینکه چند روز پیش در کنفرانس خبری جنجالی شرکت کرد، به قول خودش رنج نامه زیر را برای هواداران انزلیچی منتشر کرده:

سلام دوباره به هواداران، طرفداران و عاشقان ملوان بندرانزلی. امروز زمان آن رسیده تا بی پرده با شما صحبت کنم. این حق واقعی شما است که بدانید در این مدت بر ما و ملوان چه گذشت. عصر دیروز، تیم من، ملوان دوست داشتنی با آرمان گهر سیرجان رقابت کرد و شرایط و نتیجه نیز مشخص است. اما می خواهم همین ساعات، با شما درددل کنم. از مردم شریف بندرانزلی و هواداران سینه چاک باشگاه اجازه می خواهم تا بخشی از اتفاقات پیچیده ای که از سر گذراندیم را بازگو کنم و قضاوت را به شما و وجدان پاک تان بسپارم.

 

بدون هیچ مقدمه، بگذارید از روزهای قبل از پیشنهاد باشگاه ملوان بگویم. آن زمان، از سوی یک باشگاه لیگ یکی، پیشنهادی ۶۰۰ میلیون تومانی دریافت کردم. همه چیز مهیا بود تا قرارداد را امضا کنم اما وقتی نام ملوان را شنیدم و پیشنهاد این باشگاه را گرفتم، بدون حرف اضافه، پذیرفتم و با اینکه می دانستم در فاصله کوتاه (کمتر از ۱۰ روز) تا شروع فصل، منطقی نیست که تیمی  را برای کارزار لیگ یک مهیا کرد ولی این ریسک را پذیرفتم و کارم را استارت زدم. برای انتخاب ملوان، ده ها دلیل داشتم که انتخابم را منطقی جلوه می داد: ملوان، باشخصیت و هیجان انگیز است. هر کسی باید افتخار کند برای یک روز، زیر پرچم این نام بزرگ قرار می گیرد و البته این هواداران پرشور و باشعور، ۵۰ درصد از راه صعود را هموار می کنند. از سوی دیگر، تیم مدیریتی با وعده های هیجان انگیزی به سراغ من آمد. قرار بود بودجه موثری داشته باشیم، شرایط ایده آل، فضای خوب برای کار کردن و هر چیزی که یک تیم برای موفقیت، نیاز دارد اما این روزها، از آن همه ادعا، چه چیزی باقی مانده است؟ چه چیزی کاشتند که امروز برداشت کنیم؟ سهم ملوان با این مالکان چه بود غیر از آن چه دیدید و شنیدید؟

 

من تلاش زیادی کردم، با ده ها بازیکن قرار گذاشتم تا به ملوان بیایند و تیم موثری ببندیم؛ تیمی برای رساندن ملوان به جایگاه اصلی. ما توقع زیادی نداشتیم، زمانی هم برای تغییرات گسترده وجود نداشت. فقط از مالکان باشگاه خواستیم یک تیم داشته باشیم؛ همین. عقدقرارداد با یکسری بازیکن سرشناس با قیمت های معقول که می توانست آینده تیم و باشگاه را تضمین کند اما هر چه گذشت، اتفاقات عجیب تری را شاهد بودیم. در این مدت، فقط سکوت کردم و حرفی نزدم اما امروز، کارد به استخوان رسیده است.

یک نمونه ساده اتفاقات، همه آن چیزی بود که روز بازی با سرخپوشان رقم خورد. داخل رختکن، پیراهن یکدست برای ورود به زمین نداشتیم. بازیکنانم با پیراهن های مختلف برای گرم کردن، به زمین رفتند. شاید این موضوع را خیلی ها ندانند اما آن روز، تنها ۱۳ بازیکن در لیست داشتیم که همه آنها نیز، بازیکن بزرگسال نبودند چون از بازیکنان امید و جوانان نیز در لیست می دیدم. در آن شرایط، هر کسی جای من بود، هرگز آن وضعیت را تحمل نمی کرد اما من هدف بزرگ تری داشتم و ماندم. به من گفتند اگر وارد زمین شوی، ۵، ۶ گل می خوری و کارها را خراب تر می کنی اما شاگردانم مردانه جنگیدند و از نام ملوان دفاع کردند. اگر شکست خوردیم، روی یک گل کاملا اتفاقی بود وگرنه فیلم بازی نیز، گواه آن است که چقدر خوب و مسلط فوتبال بازی کردیم در حالی که هیچ تمرکزی در تیم و بازیکنانم وجود نداشت. بازیکنانی که در آن روز به میدان رفتند، کمتر از ۴ جلسه با ما تمرین کرده بودند اما در بازی با سرخپوشان، عملکرد خوبی داشتند. این را هم اضافه کنم که ساعاتی قبل از بازی اول برابر سرخپوشان پاکدشت، تصمیم گرفتم استعفای خود را اعلام کنم اما مسئولان باشگاه و بازیکنان ملوان از من خواستند بمانم و به کارم ادامه بدهم. اگر آن زمان می رفتم، خیلی ها تصور می کردند از زیر بار مسئولیت، شانه خالی کرده ام ولی ماندم و جنگیدم هر چند ابزاری برای جنگ وجود نداشت.

 

تلاش کردم مثل همیشه، آن مربی ای باشم که به تیمش آرامش می دهد. آن کسی که می جنگد و صبور است اما امروز نسبت به همه اتفاقات، ناامید هستم. از یک سو، انرژی که می توانست برای صعود ملوان صرف شود، بابت جمع و جور کردن حواشی داخلی از دست دادم. از طرف دیگر، هیچ حمایتی از سوی مالک باشگاه نمی بینم. مالک باشگاه وقتی در جمع بازیکنان می گوید: «به هر کسی که دوست داشته باشم، پول می دهم و اگر از کسی خوشم نیاید، پولی هم نمی دهم» همه امیدها برای همکاری را از بین می برد.

 

من مربی هر تیمی، در هر شهری بودم، برای فوتبال سالم و پاک جنگیدم و حرف حق زدم حتی به قیمت از دست دادن شغلی که داشتم. هیچ وقت اهل نمایش و شوآف نبودم. هر چه داشتم در طبق اخلاص گذاشتم و امروز خوشحالم از حقانیت تیمی پرافتخار چون ملوان و مردمی با شرف چون مردم انزلی تا آخرین لحظه و تا آخرین حجم انرژی خود دفاع کردم. من اجازه ندادم با احساسات پاک هزاران هوادار ملوان بازی شود. بگذارید بگویم که آقایان برای سکوت من، پیشنهاد مالی دادند ولی من اهل سکوت نبودم.

 

جالب اینکه مالک باشگاه، بعد از بازی با آرمان گهر، دست به فرار رو به جلو زد و «مثلا» مرا اخراج کرد؛ در حالی که قبل از این بازی و در کنفرانس خبری، به صورت رسمی گفتم تا مادامی که آقایان به ملوان و طرفدارانش ظلم می کنند، تحت هیچ شرایطی حاضر به همکاری نیستم. جالب است مالک باشگاه در حکمی مضحک، دست به اخراج من زد.

 

به اتفاقاتی فکر می کنم که ملوان را به این حال و روز انداخت. برای شما هوادار باشگاه هیچ وقت این سوال پیش نیامد که چرا بازیکنان سرشناس بعد از دو، سه روز حضور در تمرین ملوان، از این تیم می رفتند؟ می دانید چرا این همه بازیکن در تمرین ما شرکت کردند اما نتوانستیم با آنها قرارداد ببندیم؟ همه آنها فهمیدند آبی از مالک باشگاه گرم نمی شود و رفتند. هر روز با تیمی کم امید و متفاوت مواجه می شدم و این موضوع، تمام انرژی مرا از بین برده است. من کسی نبودم و نیستم که بخواهم با هر شرایطی کار کنم. برای موفقیت به ملوان آمده بودم اما ببینید که با من چه کردند. ببینید مرا به کجا رساندند که امروز باید همه رویاهایم را بگذارم و بروم.

 

امروز، به آینده ملوان فکر می کنم. به آینده شغلی خودم که می توانستم با قبول پیشنهاد ۶۰۰ میلیونی تومانی باشگاهی دیگر، حداقل یک آپارتمان بخرم و از این اجاره نشینی خلاص شوم. امروز شما در حالی رنج نامه مرا می خوانید که تمام رویاهایم با ملوان را از دست رفته می بینم. هر روز به جشن صعود به لیگ برتر فکر می کردم و از این حس شیرین، انرژی می گرفتم ولی حالا باید به رفتن و گذشتن فکر کنم. به خداحافظی با شما مردمی که حق تان بیش از اینهاست. شما حق دارید ملوان، این قوی زیبای بندرانزلی را در آسمان فوتبال ایران ببینید اما دل شما هم پر از غصه است. حق با شما بود؛ با این شکل مدیریت، این تیم به جایی جز بن بست، نمی رسد.

 

آنچه خواندید فقط بخش کوچکی از درددل من بود. فرصت نشد بیش از اینها از مشکلات بگویم. فرصت برای حرف زدن زیاد است. بماند برای روزی که آسمان آفتابی شد و ابرهای تیره، دست از سر آسمان ملوان برداشتند. خدا را شکر می کنم که فرصت آشنایی با شما را داشتم و شاکر خداوند هستم که شما حقایق را بیشتر از من می دانید؛ درک می کنید که مالک باشگاه با قوی سپیدانزلی چه کرد. من به حکم و اراده خودم می روم، همان طور که قبل از بازی با آرمان گهر هم گفتم که استعفا می دهم. اگر در این بازی نیز ماندم، به احترام شخصیت ملوان بود تا بدون سرمربی، وارد یک بازی رسمی نشود. امروز اما با استعفای خودم می روم و شما و قوی خسته انزلی را به خدا می سپارم. یا علی.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.