یادآوری سیلهای فروردین ۹۸ و فرصتطلبی ساختوسازگرایان
بارشهای اواخر سال ۹۷ و اوایل امسال، در یک نگاه درازمدت، مثلاً پنجاه یا صد ساله (که در هر دو صورت، در مقیاس تاریخی زمان درازی نیست) اصلاً غیرعادی نبوده است. واقعیت اقلیمی و محیط زیستی در منطقهای که کشور ما در آن قرار گرفته، همین است که دورههای خشکسالی و ترسالی متناوب داریم. کشورداریِ درست حکم میکند که درک خود را از این شرایط بهتر کنیم، ظرفیتهای سرزمین را در نظر داشته باشیم، و با یک «رویکرد احتیاط آمیز» (precautionary approach) از منابع آب و خاک بهره ببریم.
ساکنان بخشهای مرکزی ایران (مانند اصفهان) برپایهی تجربههای تاریخی و دانش بومی، از دیرباز به محدودیتهای سرزمینی آگاه بودهاند و روشهای هوشمندانهای را در بهرهبرداری درست از آب و حفاظت از خاک ابداع و شیوههای معیشتی «کممصرف» و پربازدهی خلق کرده بودند. در این مختصر، فقط اشاره میکنم به تقسیمبندی دوراندیشانهی آب زایندهرود برای شهرهای اصفهان و همهی حوضهی پاییندست آن و حتی تالاب گاوخونی و حفر «مادی»ها در مدیریت آب؛ استفاده از کود کبوتر برای بالا بردن میزان محصولات کشاورزی و حفظ کیفیت خاک؛ اتکا نکردنِ صِرف به اقتصاد کشاورزی و ابداع صنایع دستی مانند قالیبافی و قلمزنی که ارزش افزودهی بالا و مصرف آب کم دارند؛ و همچنین اشتغال به کارهای بازرگانی که اصفهانیها در آن همیشه موفق بودهاند. اینگونه زیستِ هماهنگ با اقلیم، باید دوباره احیا شود و با بهره بردن از دانش امروزین ارتقا یابد تا بتوانیم در چرخههای خشکسالی و ترسالی، پیوسته زندگی شایستهای داشته باشیم.
واقعیت تلخ اما، این است که در سهچهار دههی اخیر، شیفتگی کوتهبینانهی ما نسبت به فناوری و اعتقاد افراطی به این که ما میتوانیم بیشترین رفاه را با استفاده از «منابع عظیم»(!) کشور داشته باشیم، به آن جا رسید که شیرهی جان زمین را کشیدیم و در نابودسازی منابع آب و فرسایش خاک کشور به رکوردهای جهانی دست یافتیم. نمودهایی از این دلبستگیهای افراطی به فناوری (که البته به چاشنی سودجوییهای موذیانهی محفلهای ساختوسازگرا هم آغشته شده) ترویج این تفکر بوده که در ایران آب به میزان کافی هست و فقط باید آن را خوب مهار و به جاهای مختلف منتقل کرد. در پی این ایدهپردازیها، برنامههای عظیم و بودجهخوارِ سدسازی و انتقال آب مطرح و اجرا شد. نتیجهی دهها میلیارد دلار پولی که در این زمینه صرف شده، امروز به صورت خشک شدن بخشهای بزرگی از رودخانههای کشور، خشکیدگی نود درصد تالابها (تا پیش از بارندگیهای شدید فروردین)، پایین رفتن دهشتناک منابع آب زیرزمینی، و افزایش تنشهای بیناستانی و بینمحلی خودنمایی میکند. اخیراً هم ایدههایی مانند بارورسازی ابرها و بهرهبرداری از آبهای ژرف (که در هیچ کجای جهان تأثیر معناداری در افزایش منابع آب نداشته) از سوی همان محفلها مطرح میگردد.
اظهار نظرهای زودهنگام وزیر نیرو و شماری دیگر از مسوولان که «با بارندگیهای اخیر مقدار زیادی آب ذخیره کردهایم، و وارد دورهی ترسالی شدهایم»، صورت دیگری از سیاست «سفیدنمایی» یا تلطیف فاجعه است که نه تنها دردی را دوا نمیکند، بلکه مسیر افکار عمومی را ازدرک واقعیتِ کمآبی ایران، لزوم سازگارسازی خود با این شرایط، و چارهاندیشی برای اصلاح الگوی مصرف آب بازمیدارد.
خوشخیالی در این زمینه که وارد دورهی ترسالی شدهایم، خطایی بزرگ است. به نظر میرسد که اظهار نظر در مورد این که دورهی ترسالی در ایران شروع شده، بسیار زود باشد. چرا که باید چند سالی بگذرد تا بتوان با بررسی آمارهای بارش، نتیجهگیری کرد. آنچه که فعلاً میتوان گفت، فقط این است که امسال «در مجموع» در ایران بارندگیها از پارسال و از میانگین درازمدت بیشتر بوده است. و تازه، در همهی استانها هم چنین نبوده و تفاوت مقدار بارشها در استانهای مختلف بسیار زیاد بوده است.
حتی اگر واقعاً وارد یک دورهی ترسالی شده باشیم، بیانِ مؤکد و تکرار این موضوع میتواند به یک جریان اجتماعی که من آن را «مطالبهگری منفی» مینامم، منجر شود. منظورم از مطالبهگری منفی این است که افراد و گروههای اجتماعی مختلف، با شنیدن این گونه گزارهها، متوقع میشوند. مثلاً فلان نمایندهی مجلس که سرسختانه مخالف محدودسازی کشاورزی (یا محدود کردن مصرف آب) در حوضهی دریاچهی اورمیه است، یک گام دیگر در دفاع از توسعهی کشاورزی برخواهد داشت. در مورد مصرف شهری هم مردم خواستار آب فراوان تر خواهند شد... و درمجموع طلبکاری مردم از سرزمین بیشتر خواهد شد.
به نظر من، بهجای بحث بر سر این که وارد دورهی ترسالی شدهایم یا نه، بیشتر باید بر این تأکید کنیم که ایران همچنان یک کشور کمآب است و لازم است که مصرف آبمان را در بخشهای کشاورزی، صنعت، و خانگی بسیار کاهش دهیم. همچنین تأکید کنیم که سیلهای ویرانگر، روی دیگر خشکسالی است و هر دو رخداد، بر اثر انواع دخالتهای بشری (که یک مورد آن، زمینهسازی برای تغییر اقلیم بوده) تشدید میشود.
* اظهارنظر شتابزده (و فرصتطلبانه)ی دیگری که در پی بارندگیها و سیلهای اخیر صورت گرفته، این است که سدها در مهار سیلابها نقش مؤثری داشته و باید برنامههای سدسازی بیشتری را اجرا کنیم. میگویم «شتابزده» به این دلیل که مجموعه سیلهای اخیر ایران، از بدترین و پرخسارتترین سیلهای چندین دههی اخیر ایران بوده و معلوم نیست آن چه که در مورد اثر سدها در پیشگیری از خسارتهای سیل از نحستین روزهای سال گفته شد، بر چه پایهای بوده است؟ این اظهارها همچنین فرصتطلبانه است به این دلیل که صرفاً در تأیید همان نظرات همیشگی سدسازان است، بی آن که دلیلهای جدیدِ علمی و مبتنی بر تجربه پشتوانهی آن باشد و گوینده فقط قصد دارد در این اوضاع غمبار، از آبهای گلآلود سیل ماهی بگیرد.
توضیح مفصل دربارهی این که سدهای کشور خطر جاری شدن سیلابهای بزرگ را بیشتر میکنند، در مقالهها و یادداشتهای دیگر آمده است؛ در اینجا، به اختصار چند نکته را یادآور میشوم:
اگر بارندگیها زیاد باشند، مخزن سدها پاسخگوی مهار سیلاب نیستند، چرا که معمولاً سد برای یک میانگین آورد ساخته میشود نه برای بارشهای استثنایی یا سنگین. به علاوه، در کشوری مانند ایران که فرسایش خاک بسیار زیاد (در حد بالاترین رکوردهای جهان) است و به همین علت چند سال پس از ساخته شدن یک سد، درصد قابل توجهی از ظرفیت مخزن پر از رسوب میشود، هیچ سدی نمیتواند چنان ظرفیتی داشته باشد که سیلابهای با برگشت بیست سی سال (یا حتی کمتر) را مهار کند. در مورد سد وشمگیر (استان گلستان) یادآور میشود که این سد در اوایل اسفند ۹۷ که هنوز بارندگیهای سنگین و استثنایی آغاز نشده بود، طبق اعلام خبرگزاری صدا و سیما سرریز کرده بود(۱). همچنین سدهای بوستان و گلستان در بالادست سد وشمگیر هم پیش از سیل آققلا سرریز کرده بودند. سد تجن که وزیر نیرو گفته جلوی خسارتهای بیشتر را گرفت(۲)، در ۲۶ یا ۲۷ اسفند (پیش از بارشهای بسیار سنگین نوروزی) پر شده بود و سیلابِ پاییندستِ آن پارک ملل شهر ساری را به زیر آب برده و خسارتهای زیادی به بار آورده بود(۳) که در روزهای بعد، خسارتها بیشتر هم شد. به این ترتیب، این سدها اصلاً در زمان اوج بارشها ظرفیتی برای مهار سیل نداشتهاند. در مورد سدهای لرستان و خوزستان هم می بینیم که یا نقشی در مهار سیل نداشته یا درواقع خطر سیلاب را بیشتر کرده اند؛ اگر چنین نبود، چه دلیلی دارد که مقام های مسوول، مرتباً اخطار می دهند که روستاها و بعضی شهرهای حوضههای کارون و کرخه و دز و... تخلیه شوند؟
باز کردن دریچههای اضطراری سدهای بزرگ در زمان طغیان رودخانهها، به علت وارد ساختن آب پرفشار و ناگهانی به بستر پاییندست که به طور معمول (به دلیل ساخت سد) آب کمی به خود میبیند، سبب افزایش خسارتها و تلفات میشود. برای نمونه، مورد سیل فروردین ۹۵ را یادآوری میکنیم که رها کردن غیرعادی آب از سد دز سبب آبگرفتگی شهر دزفول و خسارتهای اقتصادی و زیستمحیطی سنگین شد. در همین سیلهای فروردین ۹۸ هم باز کردن دریچههای اضطراری این سد و سدهای کارون، همچنین سرریز کردن سد مروک در شهرستان دورود، دویرج در شهرستان دهلران، سد سیمره در ایلام، و... سبب پیچیدهتر شدن مشکل سیلاب شد. شکسته شدن سدهای کوچک بر اثر سیل، در ایران چندین بار رخ داده که از جمله میتوان به اینها اشاره کرد: شکسته شدن سیلبند گلابدره در سیل تجریش (مرداد ۱۳۶۶)، شکسته شدن سد دشت در استان گلستان (در سال ۱۳۸۱)، دو بار شکسته شدن سد کارون ۴ (در جریان ساخت آن)، شکسته شدن سدهای ماشکید سراوان، راین، چنار منشاد یزد، و مدوارات شهربابک (۱۳۹۱)، سد شوسف (۱۳۹۲)، سد روستای حسینآباد نیشابور (۱۳۹۳)، سد مارد در خرمشهر (آبان ۹۷)، سیلبندهای شهر رُفیعه در شهرستان هویزه (بهمن ۹۷)، و سیلبندهای بامدژ، سادات جعاوله، بیت غایب و... در خوزستان (فروردین ۹۸). این موردها، نشان میدهند که سدها معمولاً در همان زمانی که طبق ادعاهای اولیهی سازندگان باید سیلابهای ویرانگر را مهار کنند، کارایی خود را از دست میدهند یا خود به یک عامل خطرزا بدل میشوند؛ مدیران سدها هم در چنین موقعیتها دغدغهی اصلیشان حفظ خود سدها است و نه میتوانند و نه میخواهند که به فکر بستر پاییندست رودخانه و مردم و محیط زیست آنجا باشند. نکتهی دیگری که با توجه به این موردها ثابت میشود، این است که سدها و سیلبندها به علت ایجاد «توهم امنیت»، مردم عادی و مسوولان را نسبت به خطرات سیل گمراه میکنند که درنتیجه، خسارت سیلهای بزرگ چندین برابر میشود.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر