پایگاه مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران نوشت، محمدرضا پهلوی در هر چهار کتاب خود، یعنی «ماموریت برای وطن»، «انقلاب سفید»، «به سوی تمدن بزرگ» و «پاسخ به تاریخ»، در ابتدا ظاهراً از پدرش به نیکی یاد می‌کند، اما در ادامه، سعی و اهتمام ویژه‌ای برای بزرگ تر جلوه دادن اقدامات خود به خرج می‌دهد. دلیل این رویکرد محمدرضا پهلوی را، اولاً باید در شخصیت او و ثانیاً، در شرایطی جست‌وجو کرد که وی در آن به سلطنت رسید.

محمدرضا پهلوی، پس از شهریور ۱۳۲۰، بدون آن‌که پایگاهی مردمی داشته باشد و صرفاً، با حمایت آمریکا و انگلیس به قدرت دست یافت و ۱۲ سال بعد از آن هم، در مردادماه ۱۳۳۲، بدون کمک این دو قدرت خارجی، عملاً از صحنه سیاسی کشور محو می‌شد. این سابقه تحقیرآمیز، وی را به ورطه حسادت به پدرش می‌کشاند.

از آن‌جا که اقتدار نظامی و خشونت رفتاری رضاشاه، باعث شده بود تا بیش از هر چیز، قلدری وی در یاد مردم ایران بماند، محمدرضا پهلوی می‌کوشید تا خود را در عرصه فعالیت‌های نظامی و تسلیحاتی، هم سطح و هم پایه پدرش نشان دهد تا این اقدام، قدرت و شکوه کاذب وی را در ذهن مردم تداعی کند. این رویکرد، به ویژه هنگامی که بحث مشروعیت نداشتن حکومت او و پدرش در جامعه ایران مطرح می‌شد، شدت و حدت بیشتری به خود می‌گرفت. دلیل درستی این دیدگاه، موارد بی‌شماری است که شاه بدون هرگونه ارتباط مشخصی با موضوع، در سخنان و نوشته‌هایش، از خاطرات پدر خود صحبت می‌کرد؛ در شرایطی که در متن و گفتار محمدرضا، هیچ‌گونه توجیهی برای ذکر خاطره پدر به وسیله او وجود نداشت. می‌توان گفت که علت بیان این خاطرات، بیش از آن‌که جنبه احترام گذاشتن داشته باشد، جنبه سیاسی و روانی داشته است.

یادآوری شاه از پدرش و مقایسه خود با او، همیشه در لفافه و در قالب یک یادآوری تاریخی نبود و گاهی به صورت علنی، خود را برتر از رضاشاه می‌دانست؛ گاه حتی برای رسیدن به مقصود، اقدامات پدرش را زیر سوال می‌برد و آشکارا به رویه قلدرمآبانه و غاصبانه وی، اقرار می‌کرد؛ گو این‌که خودش نیز، حتی بیش از پدر، واجد این ویژگی‌ها بود.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.