نویسندهای که جز کتاب، فرزندی نداشت
در بین مردم ایران، از کودکان امروزی گرفته تا کودکان دیروز، کمتر کسی را میتوان یافت که بخشی زیبایی از خاطرات کودکیاش را مدیون مردی بزرگ نباشد، مردی که در عین سادگی و بیآلایشی قلمی پرجاذبه و گیرا داشت که هیچ خوانندهای نمیتوانست به راحتی از کنار آن گذر کند.
در این مرز و بوم کمتر کسی را میتوان یافت که نام «قصههای خوب برای بچههای خوب» تا به حال به گوشش نخورده باشد. قدیمیترها که این کتاب را به عینه دیده و خواندهاند و جدیدیها هم در قالب انیمیشن و برنامه کودک با این قصههای ساده و زیبا آشنا شدهاند.
قصههایی که حاصل قلم ساده و روان مردی به نام مهدی آذریزدی هستند، مردی که درست ۱۰ سال پیش در چنین روزی چشم از جهان فروبست تا تنها خاطرات خوش قصههایش برای کودکان ایران زمین باقی بماند. به مناسبت دهمین سال درگذشت او، بر زندگی و آثارش مروری داشتهایم تا یاد او را زنده نگهداریم.
قصههای خوب برای بچههای خوب از کجا شروع شد؟
مهدی آذریزدی ۲۷ اسفندماه سال ۱۳۰۰ در شهر یزد دیده به جهان گشود، کودکیاش را به یاری پدر در کشاورزی پرداخت و سپس تا ۲۰ سالگی در بیشه بنایی مشغول به کار شد. او سپس رهسپار حرفهای جوراب بافی شد و این انتخاب سرآغاز آشنایی او با کتاب و قلم و قصه شد.
در واقع صاحب این کارگاه بافندگی تصمیم به راهاندازی دومین کتابفروشی شهر یزد در آن سالها گرفت و از میان شاگردانی که در کارگاهش مشغول به کار بودند، آذریزدی را جهت کار در کتابفروشی معرفی کرد و کار در حوزه کتاب همانا و آشنایی با نویسندگان و شاعران و اهالی ادب همانا. اتفاقی که آذریزدی خود در توصیف آن چنین گفت: «دیگر گمان میکردم به بهشت رسیدهام. تولد دوباره و کتاب خواندن من شروع شد.»
آذریزدی پس از مدتی راهی تهران شد و در یک چاپخانه کار تازهای را آغاز کرد، در همین حین بود که قصهای از انوار سهیلی توجهاش را به خود جلب کرد تا آنجایی که تصمیم گرفت آن را برای کودکان سادهنویسی کند و به این ترتیب نخستین جلد از کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب» نگاشته شد. او این مجموعه را شبها در یک اتاق دو در سه متری زیر شیروانی مینوشت و نگران بود که کتاب خوبی نشود و او را مسخره کنند.
کتابی که توسط بسیاری پس زده شد
آذریزدی در خاطرات خود میگوید اولین جلد کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب» توسط ناشرانی پس زده شد، حتی آن را به کتابخانه ابن سینا در چهارراه مخبرالدوله برد اما آنها هم پس از مدتی آن را رد کردند.
به گفته این نویسنده، در آن ایام در ناامیدی و ناراحتی قرار داشت تا آنکه آخرین تیر ترکش را پرتاب کرد و کتاب را نزد انتشارات امیرکبیر بود که تعریف حس و حال آن روزها از زبان خودش زیباتر است: «پس از قبول نکردن کتاب، گریهکنان آن را پیش آقای جعفری، مدیر انتشارات امیرکبیر بردم. ایشان حاضر شد آن را چاپ کند.»
زین پس بود که آذریزدی به نگارش دوباره داستانهای کهن ایرانی با قلمی روان و ساده برای کودکان پرداخت و حاصل آن در قالب مجموعه کتابهای «قصههای خوب برای بچههای خوب» به چاپ رسید.
این کتابها بازنویسی کلیله و دمنه، مرزبان نامه، سندبادنامه و قابوسنامه، گلستان، مثنوی و آثار عطار است. او برای «قصه های خوب برای بچه های خوب» در سال ۱۳۴۲ (۱۹۶۷ میلادی)، برنده جایزه یونسکو شد و سال ۱۳۴۵ جایزه سلطنتی کتاب سال را از آن خود کرد.
این مجموعه تا به امروز به زبانهای اسپانیایی، ارمنی، چینی و روسی ترجمه شده است و دوره هشت جلدی این کتاب تا به حال بیش از ۶۴ بار تجدید چاپ شده است.
همچنین از این مجموعه انیمیشنی ۲۶ قسمتی نام «قصههای خوب، برای بچههای خوب» به تهیهکنندگی مرکز پویانمایی صبا تولیده شده است که در اقدامی جالب قصهها توسط خود او برای کودکان روایت میشود.
اثری که پس از گذشت سالها محبوب است
از نکات جالب توجه کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب» محبوبیت و مقبولیت آن پس از گذشته سالیان دراز در میان علاقهمندان و دوستداران کتاب است. گواه این ادعا هم حضور متوالی این کتاب در میان پرفروشترین آثار بازار کتاب در طی سالهای اخیر است.
در واقع هیچ ماهی نشده است که در گزارش پرفروشترین کتابهای خبرآنلاین نام یکی از جلدهای این مجموعه به چشم نخورد، این در حالیست که در آشفته بازار این روزها کمتر اثر ایرانی را میتوان یافت که مورد توجه علاقهمندان قرار بگیرد و به همین جهت است که محبوبیت یک این اثر قدیمی قابل توجه و مورد تمجید است. مصداق این اتفاق مصرع «آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند» است.
چراغ عمری که خاموش شد
مهدی آذریزدی از نگاه بسیاری، پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران شناخته میشود، چرا که اولین نویسندهای است که به فکر نوشتن کتاب برای کودکان افتاد و به همین دلیل هم امروز ۱۸ تیر که روز درگذشت این نویسنده است به نام روز ملی ادبیات کودک و نوجوانان ایران نام گذاری شده است.
او را با وجود کسوتی که داشت میتوان نزدیکترین دوست کودکان ایرانی دانست که هیچ چیز به اندازه کتاب خواندن و نوشتن برایش لذت بخش نبود. او تا پایان عمر مجرد ماند تا به نوعی کتاب تنها فرزند عزیز او باشد که پس از این همه سال برایش نام نیکی را به یادگار گذاشته است.
آذریزدی در یکی از روزهای تابستان سال ۸۸ وقتی پس از مدتی کسالت، تصمیم به از سرگیری فعالیت نویسندگی گرفته بود، راهی بیمارستان شد و در سن ۸۸ سالگی در بیمارستان آتیه تهران دار فانی را وداع گفت.
پیکر او در حسینیه خرمشاه یزد در نزدیکی محل زندگیاش به خاک سپرده شد، اما حیف که وقتی به مزار او سر میزنیم هیچ نام و نشانی شایسته او نمیبینیم و هر چه هست مظلومیت است.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر