قطبی: پرسپولیس پیش از برانکو با من تمام کرده بود
افشین قطبی نهم آذرماه سال ۱۳۹۷ پس از هشت سال به ایران برگشت تا این بار برخلاف آن سالهایی که هدایت تیم پرسپولیس و تیم ملی را برعهده داشت، سرمربی تیم فولاد خوزستان شود. مسئولان فولاد با آوردن این مربی به دنبال برگرداندن روحیه به سرخپوشان خوزستانی و نمایش بازیهای هجومیتر و تماشاگرپسند بودند؛ هدفی که به نظر میرسد، پس از ۱۶ بازی با هدایت قطبی حاصل شد تا فولاد در ادامه مسیر با برنامهریزی و یارگیری بهتر به بازگشت به کورس رقابت برای قهرمانی در فصل نوزدهم لیگ برتر امیدوار باشد.
پیش از اینکه افشین قطبی ایران را ترک کند و برای استراحت و تصمیم نهایی برای همکاری در فصل آینده با فولاد، نزد خانوادهاش در هلند برود، گفتوگویی با این مربی انجام داده ایم که در ادامه میخوانید.
* از بازی زیبای فولاد در هفته پایانی برابر تراکتور شروع کنیم. تا دقیقه ۹۰ از حریف عقب بودید ولی شما و تیمتان تسلیم نشدید و در نهایت با تساوی از زمین خارج شدید. البته در نشست خبری گفتید که پنج نفر از هواداران تسلیم شده بودند.
بازی خیلی خوبی بود و نشان دادیم که روحیه جنگندگی داریم و تا زمانی که داور سوت را به صدا در نیاورده است، از پا نمینشینیم. بعد از بازی هم که بازیکنان بسیار خوشحال بودند و شادی آنها تا رختکن نیز ادامه داشت. من میدانم که هواداران هم مثل من و تیمم تسلیم نشده بودند و همانطور که قبلاً هم گفتم، تنها پنج نفر تسلیم شده بودند.
* افشین قطبی پس از هشت سال دوباره به ایران بازگشت ولی این بار نه برای حضور در پرسپولیس و تیمملی، بلکه برای سرمربیگری در فولاد خوزستان.
دوستی به نام آقای حاج باقر در ایران دارم که بزرگترین خانواده من در ایران است و او و خانوادهاش همیشه به من محبت داشتهاند و زمانی که از ایران دور بودم نیز همیشه از من حمایت کرده است و همیشه با او صحبت بازگشت به ایران را داشتم. این موضوع را هم تاکنون نگفتهام و خوب است که در این مصاحبه آن را بگویم. قبل از این که برانکو سرمربی پرسپولیس شود، من با پرسپولیس تمام کرده بودم و قرار بود من سرمربی پرسپولیس شوم. توافقات صورت گرفته بود ولی در دقیقه 95 همان دستهای پشت پرده باعث شد که من سرمربی پرسپولیس نشوم. من آن زمان ناراحت شدم زیرا دوست داشتم به پرسپولیس برگردم. وقتی این اتفاق افتاد، من هم برای کار به چین و تایلند رفتم. وقتی کارم در چین تمام شد، در حال استراحت و مراقبت از یکی از نزدیکانم که شدیداً بیمار بود، بودم که آقای حاجباقر با من تماس گرفت که فولاد چنین مشکلاتی دارد و اگر دوست داری برگرد و کمک کن که این یک کار زیبای فرهنگی نیز است. در مورد خوزستان اطلاعاتی داشتم ولی باز هم خیلی مطالعه کردم و بازیهای فولاد را دیدم که آن زمان احساس مسئولیت و همچنین انجام یک کار زیبای فرهنگی و مأموریتی که شاید خیلیها آن را نمیپذیرفتند باعث شد احساس کنم که شاید خدا میخواهد در این زمان من به فولاد کمک کنم و به همین دلیل این مسئولیت را قبول کردم. من انسانی هستم که خیلی با دلم تصمیم میگیرم.
* لیگ هم که با قهرمانی تیم سابق شما به پایان رسید؛ چه تفاوتی بین این قهرمانی و کسب همین عنوان با شما وجود دارد؟
به هر حال قهرمانی در هر شرایطی شیرین است، چه در دقیقه 96 و چه از هفتهها قبل مشخص شده باشد اما آنچه مهم است، میل به خواستن و امید به تحقق آرزوها است. قهرمانی پرسپولیس در آن سال در حالی به دست آمد که کسر شش امتیاز کمی همه را ناامید کرده بود و من وظیفه داشتم که این امید را در دل بازیکنانم زنده کنم که اگر آنها بخواهند هر سدی را برای ممانعت از قهرمانی پرسپولیس میتوانند بشکنند. بازیکنانم نیز یکدل و مصمم بودند که با پیروزی در آن بازی، قهرمانی را به دست آورند. در اواخر بازی ناگهان نگاهم به هواداران که ساعتها روی سکوها نشسته بودند، افتاد. همه دستان خود را به آسمان بلند کرده بودند و نگاهشان را به نقطهای دوخته بودند. اشک در چشمانم حلقه زد و از خدا خواستم که نگذارد حق این بچهها از بین برود. ته دلم نیز روشن بود که به آنچه حق ماست خواهیم رسید. آن لحظه آرامش خاصی وجودم را فراگرفت. احساس عجیبی داشتم. احساس میکردم که حتماً به پیروزی خواهیم رسید و بعد از هفت سال قهرمان لیگ میشویم. لحظه موعود فرا رسید؛ لحظهای که هواداران منتظرش بودند. آنها میخواستند که بعد از هفت سال بر فوتبال آقایی کنند و حق مسلم پرسپولیس هم قهرمانی لیگ بود. مدیریت حبیب کاشانی، غیرت بازیکنان، همبستگی هواداران فقط با قهرمانی قابل جبران بود. اتفاقی که همه منتظرش بودند نیز افتاد و با گل دقیقه 96 سپهر حیدری، پرسپولیس قهرمان لیگ شد. فقط یک جمله توان ترسیم حال و هوای آن روز ما را دارد، "خدایا شکرت". امسال هم پرسپولیس برای سومین سال متوالی قهرمان شد. این تیم شرایط سختی را در سه سال گذشته تجربه کرده است و به عنوان مثال میتوان به محرومیت از پنجره نقل و انتقالات بازیکنان اشاره کرد. همچنین لازم است که بگویم قهرمانیهای پرسپولیس از زمان اسطوره این تیم یعنی سلطان علی پروین، افشین قطبی و برانکو همه مدیون غیرت بازیکنان و حمایت و صبر هواداران و مدیریت مدبرانه است.
* سطح لیگ هجدهم را چطور دیدید؟
آنچه امروز نظر هر مربی را به خود جلب میکند، انجام به موقع برنامه اعلام شده سازمان لیگ است. قبلاً وقتی به جدول نگاه میکردی تعداد بازی تیمها با هم خیلی فرق داشت ولی الان نظم خاصی در لیگ است. سازمان لیگ باید برای تیمهای حاضر در مسابقات برونمرزی امتیازات خاصی را در نظر بگیرد تا این دسته از تیمها با خستگی ناشی از بازیهای داخلی مقابل تیمهای دیگر قرار نگیرند. یقین بدانید که استقلال و پرسپولیس از فشردگی بازیهای لیگ در مسابقات آسیایی ضربه خوردند، در حالی که این دو تیم لیاقت حضور در ردههای بالای جدول مسابقات را داشتند. در دنیا هم برای اینگونه مسابقات امتیازاتی را برای تیمها قائل میشوند، البته ممکن است بعضیها بگویند که در اغلب کشورها فاصله بازیهای داخلی با بینالمللی نیز سه تا چهار روز است که باید گفت آیا این دوستان به فاصله شهرهای دور توجه کردهاند و آیا امکانات سفر برای حضور در مسابقه را مورد بررسی قرار دادهاند؟ گاهی دیده شده که تیمهای حاضر در لیگ قهرمانان آسیا باید با دو پرواز برای شرکت در مسابقات لیگ داخلی سفر کنند و برای برگشت به شهر خود نیز ساعتها در فرودگاه بیتوته کنند، سپس یک روز قبل از یک ریکاوری مناسب عازم مقصد بعدی برای انجام مسابقه شوند. پس با این برنامهریزی چه توقعی میتوانیم از تیمهای خود داشته باشیم؟ ما تیم خود را کشتهایم و حالا توقع داریم که برود، بجنگد، پیروز شود و به دور بعد هم صعود کند؟ نکته دیگر این است که جمع حقوق تمام بازیکنان ما معادل دو یا سه نفر بازیکنان تیم مقابل است.
* در دوران فعالیت شما در فولاد گفته شد که قطبی کمتر به بازیکنان بومی بازی داد، هرچند که شما بارها به این موضوع اشاره داشتید که هر بازیکنی که آماده باشد وارد میدان میشود.
من در تیمم تمام بازیکنان را یکی و ایرانی میبینم و سعی میکنم بهترین نفراتی را که میتوانند تیم خوبی باشند به زمین بفرستم. کار کردن در هفت کشور اجازه میدهد که به همه حرفهای و فوتبالی نگاه کنی. من میدانم مردم خوزستان عاشق فوتبال، استان و نژادشان هستند و دوست دارند در بازیها نیز پیروز شوند. زمانی که من به فولاد آمدم، بازیهای حساس و سختی را پیشرو داشتیم و اگر در آن چهار بازی 10 امتیاز را کسب نمیکردیم، تیم مانند استقلال خوزستان و نفتمسجدسلیمان وارد روزهای سختی میشد و من واقعاً نمیخواستم تیم وارد آن سطح شود و برایم مهم بود که از بهترینها در زمین استفاده کنم. متأسفانه تیم هم بالانس لازم را نداشت و در برخی پستها خیلی مهره و تقریباً در یک سطح داشتیم و در خیلی پستها هم تنها دو سه نفر را داشتیم.
* بهترین بازیکن فصل هجدهم فوتبال ایران از نظر شما چه کسی است؟
اشکان دژاگه بهترین و به نظرم او امسال بینظیر بود.
* به نظر شما چرا استقلال خوزستان که قهرمان لیگ پانزدهم بود، امسال به لیگ یک سقوط کرد؟
استقلال خوزستان تیم خیلی خوبی بود. به هر حال موفقیت به مدیریت و برنامهریزی طولانی و امکانات برمیگردد. متأسفانه در فوتبال ایران، مدیران مختلف ابزار و امکانات متفاوتی میآورند و نبود ثبات نیز باعث میشود که تیمها یکسال خوب باشند و یک سال هم شرایطشان بد باشد.
* موضوعی که اواخر لیگ کمی سر و صدا کرد، شرطبندی بود. به نظر شما در لیگ ایران شرطبندی صورت میگیرد؟
اگر شرطبندی صورت بگیرد که واقعاً متاسف هستم چرا که با احساسات مردم، عشق وطن و عشق به این ورزش که در قلب انسانها عمیق است، بازی میشود. دعا میکنم که این اتفاق نیفتند و در لیگ ایران هم نباشد.
* پس از بازی با تراکتور هم که اعلام کردید، توافق اولیه برای ادامه همکاری با فولاد صورت گرفته است. آیا تصمیم شما برای ماندن جدی است؟
من میخواهم بمانم و خیلی انگیزه دارم که کار ناتمام را تمام کنم. صحبتها صورت گرفت و به توافقات اولیه رسیدهایم. من خوزستانیها را خیلی دوست دارم و علاقهمند هستم که به آنها کمک کنم ولی مردم خوزستان هم باید صبر داشته باشند و این صبر هم نیاز به زمان دارد زیرا ساختن تیمی که بتواند در هر بازی خوب باشد و پیروز شود، نیازمند زمان است.
* به سالهای قبل برگردیم، زمانی که افشین قطبی متوجه شد به فوتبال علاقه بسیاری دارد.
از زمانی که یادم میآید و میتوانستم راه بروم، توپ جلوی پاهای من بود. از سه سالگی و در خیابانهای تهران بازی فوتبال را شروع کردم. به دلیل اینکه پدر و مادرم معلم بودند، درس خواندن در خانواده ما بسیار مهم بود و دوست نداشتند که من فوتبالیست شوم ولی هر زمانی که آنها حواسشان نبود، من با توپ بودم و در خیابانها با همه فوتبال بازی میکردم. یک مورد جذابی که در آن زمان وجود داشت، این بود که بچهها در هر سنی با یکدیگر فوتبال بازی میکردند. آن موقع بچهها اصلاً به هم رحم نمیکردند و یادم است که با آجر، دو گل کوچک درست و با توپ پلاستیکی فوتبال بازی میکردیم و برخی مواقع که خودرویی وارد خیابان میشد باید همه میایستادیم تا آن خودرو برود و بعد هم دعوا میشد که باید بازی را از کجا شروع کنیم (با خنده)، یا این که توپ زیر خودرو میرفت و همه با هم زیر آن ماشین میرفتیم و تلاش میکردیم توپ را خارج کنیم. به هر حال فوتبال همیشه در قلب من بوده و از همان سه سالگی نیز میدانستم که من میخواهم فوتبالیست شوم.
* در حالی که سن زیادی نداشتید، پدر و مادر شما از هم جدا شدند ولی آن زمان هم شما میدانستید که برای زندگی هدف دارید و برابر سختیها تسلیم نشدید.
زمانی که پدر و مادرم از هم جدا شدند، من هفت سال داشتم و در ایران بودیم. آن موقع با یک زندگی خیلی سخت جلو رفتیم زیرا من و پدرم با یک چمدان خانه را ترک کردیم. پدرم معلم زبان بود و ما برای مدتی در آن کلاسی که پدرم تدریس میکرد، روی زمین میخوابیدیم. این سختیها خیلی به من کمک کرد تا بتوانم خیلی قوی و روی پای خودم باشم و وقتی از دل شیر میگویم، حاصل همین سختیهایی است که به من برای ادامه زندگی و قوی بودن کمک کرد. پدرم آن موقع در سه کلاس مختلف تدریس میکرد تا بتواند هزینه خانوادهاش را تأمین کند زیرا پدر، مادر و خواهرش نیز که تومور مغزی داشت را حمایت میکرد. برخی مواقع با هم زندگی خیلی سختی داشتیم ولی این زندگی سخت ما را به هم نزدیک کرد. من در این مدت نیز همیشه به دیدار مادر میرفتم. او شخص خیلی با نظمی بود و یادم است وقتی چهار ساله بودم، ساعت پنج صبح من را بیدار میکرد که با هم خانه را تمیز کنیم. این اتفاقات به من کمک کرد.
* ۱۳سالگی به همراه پدرتان ایران را به مقصد کالیفرنیا ترک کردید و شاید از همان جا بود که روی دیگر فوتبال را دیدید.
بعد از این که از ایران رفتیم، پدرم مجدداً ازدواج کرد و در کالیفرنیا به فوتبال ادامه دادم. فوتبال آن موقع ورزشی بود که کمکم در کالیفرنیا در حال شروع شدن بود. تیم لس آنجلس گلکسی نزدیک خانه ما بود و این به من برای ادامه فعالیت در این رشته کمک کرد.
* بعد هم تحصیل در رشته مهندسی برق.
من 17 سالگی در دانشگاه کالیفرنیا مهندسی برق را خواندم و بیشتر دانشجویان این رشته، ایرانی، هندی یا از کشور چین بودند و خیلی کم از کشور آمریکا در این رشته درس میخواندند. زمانی که آمریکا رفتم در یک کلاس بالاتر مشغول به تحصیل شدم و به خاطر همین همیشه جوانتر از بقیه بودم. زمانی که 17 ساله بودم با بازیکنان بزرگتر از خودم بازی میکردم. من از نظر فیزیکی از دیگران کوچکتر بودم و این موضوع به من کمک کرد تا بتوانم با هوش و فن خود موفق باشم. در گذشته خیلی از فوتبالیستها سنشان را کمتر میکردند تا موفق شوند، در حالی که این موضوع به آنها صدمه زد زیرا وقتی 14 ساله نشان میدادند ولی واقعاً 17 سال داشتند، کارایی لازم در آن سن را نداشتند و شاید در کوتاه مدت به آنها کمک کند ولی وقتی به سطح بالاتر میرسیدند، این مهم به آنها ضربه میزد.
* از ۱۴ سالگی هم که کار در آکادمی فوتبال آمریکا را شروع کردید.
در مدرسهای که درس میخواندم، معلم من یک آکادمی فوتبال داشت و وقتی دید من عشق به فوتبال دارم و فنی نیز هستم از من خواست که نفرات 6 تا 10 ساله را تمرین دهم و من بر این اساس کار را آغاز کردم. معلم من هر کسی که را نمیتوانست فوتبال بازی کند برای آموزش به من میسپرد و هر نفری را که خوب بود خودش آموزش میداد. (با خنده) این موضوع هم به من کمک کرد زیرا با هنرنمایی و فضا ساختن باید شاگردانم را مشغول میکردم تا عاشق فوتبال شوند.
* پس از ۱۴ سالگی مربیگری را شروع کردید.
بله، فکر کنید من فوتبال بازی میکردم و بعد مربیگری هم میکردم. مربیگری هم یک فن و هم دانش کلمات برای ارتباط برقرار کردن برای ساختن یک فضاست تا همه بتوانند انگیزه یادگیری داشته باشند. آن موقع یک تیم به من داده شد که پدر و مادرها کار من را دوست داشتند و به من پول هم میدادند. نکته جالب این است که من 14ساله بودم و شاگردانم نیز 14 سال سن داشتند و حتی یک عکس دارم که قد من نصف بازیکنان است و جالبتر هم اینکه تیم ما قهرمان شد و پدر و مادرهای تیم دیگر میگفتند که تیم حریف تقلب کرده و یک مربی حرفهای آورده است ولی من حرفهای نبودم و تنها 14 سال داشتم(باخنده). آن دوران خیلی لذتبخش بود.
* پلههای پیشرفت را یکی یکی طی کردید تا اینکه به عنوان دستیار در تیمملی آمریکا مشغول به کار شدید.
من برای چهار سال مربی تیم یوسیالای زنان آمریکا بودم. آن موقع فوتبال بانوان مثل الان خیلی رشد نداشت. پیشنهاد این کار به من شد و پذیرفتم زیرا به کمک مالی برای تأمین هزینههایم نیاز داشتم. بعد از آن هم سر تمرین تیمملی مردان آمریکا میرفتم و اصلاً وقتم هدر نمیرفت.
* چرا با برکناری سرمربی تیمملی آمریکا، شما هم از تیم رفتید، در حالی که مسئولان باشگاه از شما ترک تیم را نخواسته بودند؟
همیشه با این اصول زندگی کردهام که هر وقت کمک یک سرمربی هستم، با کنار رفتن او، من هم کنار بروم و فکر میکنم این حرفهای است. من آن زمان هنوز مدرسه فوتبالم را داشتم و وقتی جام جهانی 98 تمام شد، من به محل کارم در آن مدرسه برگشتم.
* بعد هم کار در تیمملی کره جنوبی.
من تنها فردی بودم که ایرانی و پرورشیافته آمریکا بودم که توانستم به مقام چهارم جهان برسم و این افتخار خیلی بزرگ برای یک ایرانی است، در حالی که هنوز تیمملی ایران در جام جهانی نتوانسته است به مرحله دوم راه پیدا کند. افتخار دیگر من این است که همراه با دو تیم مختلف در دو جام جهانی شرکت کردهام و دوست دارم چهارمین و پنجمین جام جهانی را هم تجربه کنم.
* سال ۸۶ و حضور در ایران و تیم پرسپولیس.
وقتی پنج سال با تیمملی کره بودم و در چند بازی هم رو در روی تیم ایران قرار گرفتیم، مسئولان و مدیران فوتبال در ایران متوجه شدند که یک ایرانی به این صورت وجود دارد. پرسپولیس هم به من پیشنهاد داد و من هم قبول کردم زیرا برای من جذاب بود که پس از 30 سال به ایران برگردم. جالب اینکه من در این 30 سال تنها یک بار مادرم را آن هم در هلند دیده بودم و زمانی که به ایران رسیدم و مادرم را دیدم احساساتی که در قلبم بود، بینظیر بود. البته این احساسات به ایران نیز زمانی که برای سفر به تهران سوار هواپیما شدم، شروع شد و نمیدانستم پس از 30 سال باید چه احساسی برای برگشت به خاک و وطنم داشته باشم. وقتی به آن لحظات برمیگردم واقعاً اشک در چشمانم جمع میشود.
* شما پیش از اینکه سرمربی پرسپولیس شوید، یک پرسپولیسی بودید؟
بله من یک پرسپولیسی بودم. تیمهای استقلال و پرسپولیس تیمهای بزرگی هستند. زمانی که بچه بودم خیلی علی پروین و کلانی را دوست داشتم و البته ناصر حجازی را هم خیلی دوست داشتم. به نظرم حجازی و روشن دو اسطوره تیم تاج بودند ولی پرسپولیس همیشه باشگاه مردم بود و من هم آدم مردم هستم.
* و تجربه یک قهرمانی شیرین با پرسپولیس.
من هنوز هم با هیجان از آن پیروزی یاد میکنم زیرا مردم به من خیلی لطف داشتند و هر جا که رفتم پرسپولیسیها من را تنها نگذاشتند. پس از آن تجربه، هر وقت به کشوری میرفتم به یکباره صدایی میشنیدم که یکی میگفت افشین و بعد یک ایرانی و پرسپولیسی بود که به سمت من میآمد و مرا در آغوش میگرفت، مثل اینکه من یکی از اعضای خانواده او هستم و این برای کسی که نتوانسته همیشه در جایی که به دنیا آمده است، زندگی کند، خیلی مهم است. به نظرم کسانی که از وطن خود دور شدهاند باید خیلی تلاش کنند تا موفق شوند. هر زمان که در ایران کار کردهام به خاطر احساسات مردم، حسم با سایر جاهایی که کار کردهام، متفاوت بوده است ولی در فوتبال همیشه حس کردهام که همکارانم در ایران مرا مانند یک مربی خارجی دیدهاند و این برخی مواقع سخت بوده است. شاید هم به دلیل احساسات و تفکرات خیلی متفاوت من نسبت به ایران است.
* چرا از تیم محبوبتان جدا شدید؟
زمانی که من رفتم، احساس کردم اتفاقاتی اطراف تیم در حال رخ دادن است و حاشیههایی وجود دارد که واقعاً نمیخواست اجازه دهد پرسپولیس در آن سال موفق شود. فکر کردم اگر خودم را دور کنم، اجازه میدهم پرسپولیس به اوج خود برگردد و این تفکر من برای خودم نبود و بیشتر برای کمک به پرسپولیس برای موفقیت بود. در واقع تیم مورد علاقهام را اولویت قرار دادم و همیشه به همین صورت کار کردهام. هر وقت مسئولیت پدری یک تیم از نظر فنی برعهده من است، فکر میکنم که چه تصمیم بهتری میتوانم برای بازیکنان و هواداران آن تیم بگیرم.
* اردیبهشت سال ۸۹ و بازگشت به ایران، این بار برای هدایت تیمملی.
همیشه در زندگی آرزو داشتم که سرمربی تیمملی ایران شوم و بتوانم هدایت تیم را در جام جهانی برعهده داشته باشم و بتوانم تیمملی کشور را در سطوح بینالمللی سربلند کنم.
* بازی حساس با تیم ملی کره که اگر ایران چند دقیقه دیگر تحمل میکرد، به جام جهانی میرفت.
کار سخت بود زیرا در 11 روز سه بازی داشتیم. آن زمان کشور هم شرایط سختی داشت و اتفاقات بدی هم در کشور افتاد که اثرات زیادی روی تیم گذاشت. در دیداری حساس به مصاف کره جنوبی رفتیم و این را هم بگویم که نمیدانم چرا آن زمان بازی تیمها به صورت همزمان نبود زیرا حداقل میتوانستیم به پلیآف برویم. در هر صورت تیم ما خیلی خوب بازی کرد و در سه بازی 9 امتیاز کسب کردیم ولی متأسفانه در وقتهای اضافه نتیجه را به کره واگذار کردیم.
* چه تفاوتی بین تیمملی افشین قطبی و تیمملی فعلی ایران وجود دارد؟
من فکر میکنم تیم ما خیلی هجومیتر بود و تیمی بودیم که خیلی از بازیها را کنترل میکردیم. تفکر من این بود که برای بازیهای دوستانه برابر حریفان خیلی سخت قرار بگیریم. اگر با برزیل بازی کنیم و شکست بخوریم خیلی بهتر است که برابر یک تیم ضعیف به پیروزی برسیم. در دوران من با تیم بوسنی که یکی از تیمهای خوب اروپا است، بازی کردیم. این تیم آن موقع در مرحله پلیآف برای حضور در جامجهانی تلاش میکرد که با حساب 3 بر 2در زمین حریف بردیم و این اولین پیروزی تیم ایران در خاک اروپا برابر یک تیم اروپایی بود. بعد هم با نتیجه 3 بر صفر برابر برزیل شکست خوردیم که البته خیلی هجومی بازی کردیم و درس هم گرفتیم. میتوانستیم تمام بازیکنان را برابر دروازهمان نگه داریم تا با تساوی از زمین خارج شویم ولی تلاش ما پیشرفت و بهبود وضعیت تیمملی بود.
* بعد هم که از تیمملی برکنار شدید.
خیر، من برکنار نشدم. من پیش از جام ملتها هم اعلام کرده بودم که از تیمملی میروم. به هر حال وقتی احساس کردم که مسئولان به دنبال سرمربی خارجی هستند، فکر کردم که بعد از جام ملتها فرصت خوبی است که تجربهام را به کشور دیگری ببرم. از ژاپن هم پیشنهادی برای من آمد و تصمیم به جدایی گرفتم. موضوعی است که برای اولین بار میخواهم در گفتوگو با ایسنا بگویم؛ زمانی که برابر کره جنوبی بازی را با حساب یک بر صفر از دست دادیم، من به سفارت ایران در قطر دعوت شدم که رئیس فدراسیون و سفیر نیز آنجا بودند که به من گفتند اگر میتوانی بمان و به کارت در تیمملی ادامه بده و آیا مایل به ماندن هستی؟ که من هم از آنها تشکر کردم و گفتم که با یک تیم ژاپنی قرارداد امضا کردهام و خیلی خوب است که فرد دیگری مسئولیت هدایت تیمملی ایران را قبول کند.
* از آن زمان که همراه پرسپولیس و تیمملی بودید تا الان که هدایت فولاد را برعهده داشتید، پیشرفت فوتبال ایران را چطور دیدید؟
فوتبال در ایران چهارچوب لازم را ندارد، البته فوتبال ایران در خیلی موارد پیشرفت کرده و حرفهایتر شده است. بازیکنان از نظر جسمی، فنی و تاکتیکی بهتر شدهاند و امکانات نیز بهتر شده ولی اگر با یک سرعت پیش میرویم، کشورهای دیگر با سرعت خیلی بیشتری پیش میروند و هر چه زمان میگذرد، اگر نتوانیم فوتبالمان را بهتر و حرفهایتر کنیم، عقب میمانیم. اکنون با عشق و استعداد میتوانیم خودمان را در آسیا نگه داریم ولی دیگر کشورها سرمایهگذاری خیلی سنگین و برنامهریزی با دقتی انجام میدهند و اصولیتر هم پیش میروند.
* اکنون مارک ویلموتس، گزینه جدی سرمربیگری تیمملی ایران است. این مربی را چطور میبینید؟
فکر میکنم باید صبر کنیم تا عملکرد او را ببینیم. من همیشه گفتهام که پاسپورت نباید تصمیم بگیرد چه کسی مربی تیمملی است و باید به عملکرد آن شخص نگاه کرد. همیشه در مورد مربی بزرگ خارجی برای فوتبال ایران صحبت شده و واقعاً شاید ویلموتس با ایران بزرگ شود زیرا مربی بزرگی نیست.
* از زندگی در اهواز هم بگویید.
من در اتاقم یک آکواریوم دارم که در آن چند ماهی کوچک قرار دارد. برای ماهیهایم اسم انتخاب کردهام و با توجه به این که در اتاق تنها هستم، برخی مواقع با آنها صحبت میکنم. در مورد غذاهای اینجا هم باید بگویم که حسابی چرب و پرنمک هستند و البته اهواز بستنی و فالودههای خوشمزهای دارد.
حرف پایانی...
16بازی با تیم فولاد همکاری داشتم و از ته قلبم از بازیکنانم که با قلب و کیفیت در تمرینات شرکت میکردند، تشکر میکنم. من از همکاری با آنها لذت بردم. واقعاً هر روز پیشرفت آنها را دیدم و احساس میکنم آینده خیلی روشنی دارند همچنین از مسئولان باشگاه فولاد و حمایتهایشان نیز قدردانی میکنم.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر