اظهارات جالب علی محمد بشارتی در مورد سپاه / دو عضو جامعه مدرسین نزد امام علیه سپاه حرف زدند
بخشی از مصاحبه را می خوانید:
ایده اولیه تشکیل این نهاد از چه کسی بود؟
تفکر تأسیس یک تشکیلات هماهنگ با انقلاب اسلامی، چیزی نبود که در روزهای انقلاب به ذهن افراد برسد، بلکه حاصل مطالعاتی بود که امام خمینی(ره) از سال ۵۴ بر وضعیت گروهها و گرایشهای سیاسی داخل کشور داشتند. امام میدانست در صورت پیروزی قریبالوقوع انقلاب گروههای سیاسی از جمله منافقین و جریانات چپ شروع به سهم خواهی و ایجاد بلوا خواهند کرد. لذا از همان موقع به دنبال سازماندهی یک تشکیلات نظامی آگاه، مؤمن و مَحرم نسبت به ارزشهای انقلاب بودند. این را من با توجه به قرائن و شواهد میگویم. امام به پیروزی نهضت ایمان داشتند و خبر آن را به نزدیکانشان داده بودند و از سالها قبل به مسائل پس از پیروزی میاندیشیدند. شهید مطهری قبل از پیروزی انقلاب ضمن یک سخنرانی میگوید: «من برای امام ناراحت هستم. چون یقین دارم تا چند سال دیگر امام موفق میشود شاه را سرنگون کند! من ناراحتم برای اینکه امام از کجا کادر میآورد و کشور را اداره میکند.» کسی که میداند در آیندهای نزدیک پیروز خواهد شد، آیا میتواند نسبت به مسائل بعد از پیروزی بی اعتنا باشد؟! بنابراین هیچ بعید نیست که از سالها قبل به فکر نیرویی مؤمن برای حراست از دستاوردهای انقلاب بوده باشد. کما اینکه در همان روزهای بعد از پیروزی انقلاب دولت موقت را موظف به تأسیس تشکیلاتی با حضور جوانان مخلص و دارای انگیزه برای حراست از دستاوردهای انقلاب میکند. البته تشکیلاتی که توسط دولت موقت ایجاد شد، کارآیی لازم را نداشت و آن چیزی نبود که مورد نظر ایشان بود.
این را بر چه اساسی میگویید؟
از فردای پیروزی انقلاب، مردم ،افراد وابسته به رژیم پهلوی، از جمله ساواکیها و... را دستگیر و به محل استقرار امام میآوردند. من چون سابقه زندان و بازجویی شدن داشتم، بازجویی از این افراد را برعهده گرفتم و در مواجهه با آنان به این ضرورت پی بردم که برای مصون نگه داشتن انقلاب از خطر دشمنان بایستی جوانان مؤمن و انقلابی را در قالب تشکیلاتی نظامی سازماندهی کرد. آن زمان تشکیلات سپاه با عنوان «گارد انقلاب» تحت نظر دولت موقت تشکیل شده بود، اما کارآیی لازم را نداشت. دکتر ابراهیم یزدی حکم تأسیس سپاه را از امام گرفته و در اوایل اسفند ۵۷ هم این سپاه شکل گرفته بود، ولی افراد آن این کاره نبودند. این موضوع موجب نگرانی ما بود تا آنکه نگرانی خودم را با آقای محمدعلی شرعی از اعضای جامعه مدرسین در میان گذاشتم. ایشان موضوع را به آقای مطهری منتقل کرد. طولی نکشید که به اتفاق ایشان خدمت آقای مطهری رسیدیم. ایشان بعد از شنیدن نگرانیهای ما، گفت هرچه زودتر به سپاه بپیوندید و امور را به دست گیرید. پس از چند روز در اواسط اسفندماه ۵۷ ما تشکیلات خود را به سپاه تازه شکل گرفته در نگارستان هشتم منتقل کردیم و من به عنوان مسئول اطلاعات سپاه فعالیت خودم را شروع کردم.
پس از پیوستن به سپاه همان فعالیتهای قبلی را ادامه دادید؟
بله! وقتی آمدم سپاه، بخش اطلاعات- تحقیقات سپاه را به دست گرفتم و گزارشهایی که تهیه میکردم شخصاً و حضوری تقدیم امام میکردم. امام هم با سعه صدر و با دقت گزارشهای ما را میشنیدند و اگر لازم بود، دستوراتی را صادر میکردند. پیش از آن چون آقای ابراهیم یزدی حکم تأسیس سپاه پاسداران را از امام گرفته بود و آقای لاهوتی هم نماینده ولی فقیه در سپاه بود، کلیه اطلاعات محرمانه کشور به دست طیف خاصی میرسید که این موضوع دلسوزان انقلاب را نگران میکرد. آن ایام اطلاعات ارتش و شهربانی از بین رفته بود و تنها سپاه بود.
قبل از ورود به سپاه آیا با مجموعهای که تحت نظر دولت موقت بود، همکاری و مبادلهای داشتید؟
خیر! وقتی ما پسر آقای طالقانی را در۲۳ فروردین ۵۸ دستگیر کردیم، تشکیلات آقای دکتر یزدی با آن موافق نبودند. آنها اساساً کارهای ما را قبول نداشتند. حتی با بازجویی کردنهای ما هم مخالف بودند. آقای عابد جعفری که بعدها وزیر شد، معاون اطلاعات سپاه تحت مدیریت دولت موقت بود. حتی ایشان هم که فردی مؤمن و با اخلاص است، به دلیل آنکه از مریدهای آقای یزدی بود و در دوران تحصیل در امریکا با هم بودند، با ما مخالفت میکرد. البته آنها مدت زیادی بر سر کار نماندند و زود قدرت از آنان گرفته شد.
ما که رفتیم سپاه من مسئولیت اطلاعات را برعهده گرفتم تا اینکه چندی بعد در دوم اردیبهشت ۵۸ سپاه به طور رسمی تأسیس شد. وقتی ما در ۲۹ مرداد سال ۵۸ خدمت امام رسیدیم، امام از ما تعریف کردند و عبارتهای تجلیل آمیزی در ارتباط با سپاه به کار بردند که پاسخی به فشارها و تضعیفها علیه ما و سپاه جدید بود. در آن روز امام فرمود: «اگر سپاه نبود، کشور هم نبود.» این را بعد از گزارش ما فرمودند و در ادامه افزودند: «من از سپاه راضی هستم و به هیچ وجه نظرم از شما برنمیگردد.» آن ایام دولت موقت بودجه ما را که نمیداد هیچ، سلاحی را هم که به سپاه میداد پولش را میگرفت. برای اینکه ما رشد نکنیم.
ترکیب اولیه سپاه شامل چه کسانی میشد؟
ترکیب اولیه سپاه شامل؛ آقای علی دانش منفرد، فرمانده/ سید محمد غرضی، معاون عملیات/ دکتر افروز، مسئول روابط عمومی/ محسن رفیقدوست، مسئول تدارکات و محسن سازگارا مسئول تحقیقات بودند. حجتالاسلام حسن لاهوتی هم نماینده ولی فقیه در شورا تعیین شده بود. تشکیل چنین سپاهی نمیتوانست منظور انقلابیون را تأمین کند لذا موجب نگرانی برخی از انقلابی ها را فراهم آورده بود. سرانجام پس از بحث و بررسیهای زیاد در تاریخ ۲/۲/۵۸ فرمان امام مبنی بر تأسیس سپاه صادر شد و شورای فرماندهی جدید تعیین شد و آقای جواد منصوری به جای دانش منفرد فرماندهی سپاه را عهدهدار شد. من هم به عنوان مسئول اطلاعات عملیات تعیین شدم. با تأسیس سپاه و تشکیل شورای فرماندهی جدید، انقلابیون خوشحال و برعکس لیبرالها ناراحت شدند و بنای ناسازگاری با سپاه را گذاشتند.
سپاه درادامه با مشکل خاصی مواجه نشد؟
چرا. بحث و نظر هنگام بررسی و تصویب اساسنامه سپاه در مجلس اول خیلی طولانی شد. عدهای مخالف بودند و بحثهای تندی علیه سپاه در مجلس درگرفت. این درحالی بود که امام ما را تأیید میکرد و چند بار از ما تعریف و حمایت کرده بود.
مورد دیگری را بگویم در مصداق تضعیف سپاه. من ۸ صبح وقت گرفته بودم تا خدمت امام برسم. دو نفر از علمای قم آمدند که هر دو هم از دوستان ما بودند. گفتند؛ آقای بشارتی ما ۱۰ دقیقه میرویم خدمت امام گزارش مختصری میدهیم و برمیگردیم. آنها رفتند داخل این
۱۰ دقیقه شد ۲۰ دقیقه، حاج احمد آقا گفت دیر کردند شما هم بفرمایید داخل. وقتی رفتم داخل دیدم هر دو بزرگوار دارند علیه ما و سپاه حرف میزنند. یعنی مخالفان ما و سپاه حتی جامعه مدرسین را هم تحت تأثیر قرار داده بودند. این فضایی بود که آن ایام علیه سپاه وجود داشت. چون بعد از تأسیس سپاه نان یک عده آجر شده بود، برای اینکه تا کردستان آشوب شد ما آنجا حاضر شدیم. تبریز شلوغ شد ما آنجا حاضر شدیم و شهر را از خلق مسلمان پس گرفتیم. هرجا انقلاب نیاز به دفاع داشت، ما میرفتیم و حضور مییافتیم. از اینکه میدیدیم صمیمیترین دوستان ما علیهمان شدهاند، تعجب میکردیم. امام وقتی حرف آنان تمام شد رو کردند به من و فرمودند: «هرکس از دست غیر مینالد سعدی از دست خویشتن فریاد.»
سه روز بعد امام ما را خواستند نه تنها تمام آنها را از دل ما بیرون کردند بلکه حرفهایی زدندکه مایه دلگرمی بود و گفتند: «بروید به کارتان ادامه دهید.» آن روزآن دو نفر که از اعضای برجسته جامعه مدرسین بودند به مجموعه عملکرد ما که یکی دستگیری پسر آقای طالقانی و یکی هم دستگیری سعادتی بود معترض بودند. حادثهای که باعث شد منافقین تمام قد روبهروی ما ایستادند و راهپیمایی کردند. ولی ما مقاومت کردیم.
وقتی ما آقای سعادتی را گرفتیم منافقان آمدند و با فرمانده وقت سپاه علی دانش منفرد ملاقات کردند و قرار گذاشتند که سعادتی با ضمانت ۵ میلیون تومان آزاد شود و هر وقت لازم شد، بیاید. آمدند در شورا موضوع را مطرح کردند. من در مخالفت یک ربع صحبت کردم، فرمانده سپاه رفته بود قرار گذاشته بود، اما ما وتو کردیم. همه از این موضوع ناراحت بودند و میگفتند مگر کسانی که در رأس سپاه هستند محرم نیستند.
شما با چه پشتوانه ای میتوانستید تصمیم فرمانده وقت سپاه را وتو کنید؟
ما به پشتوانه امام این گونه وارد عمل میشدیم.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر