روایت متفاوت یک امام جمعه از تجربه رفتن به ورزشگاه
دیروز بعد از بیست سال به دعوت چند نفر از دوستان برای تماشای مسابقه فوتبال به ورزشگاه آزادی رفتیم.
تغییر گیت های ورودی نسبت به بیست سال پیش اولین چیزی بود که توجهم را جلب کرد، بلیط فروشی جدید و تونل های رنگ شده و صندلی های پلاستیکی تنها تغییراتی بود که به چشم می آمد.
علیرغم سه مرحله بازرسی بدنی دقیق و تأکید بازرسان بر همراه نداشتن سیگار، همین که وارد سکوها شدیم دودهای متفاوت با رایحه های متعدد به مشام می رسید که بعضی رایحه ها، رایحه سیگار نبود.
یکی از همراهان گفت: بوی گل است، ابتدا باور نکردم، تا اینکه خودم در تونل ورزشگاه دیدم که چند جوان در فضایی که باید فضای سلامتی و صحت جسم و روح باشد، چگونه مستانه بر کاغذ لول شده پک می زنند.
بماند که مواد مخدر چه آثار مخرب و خانمان سوزی بر جسم و روح انسان به خصوص بر مغز و سلول های خاکستری آن می گذارد. سوال این است که علیرغم بازرسی ها دقیق و حساس بدنی چگونه این همه سیگار و مواد مخدر وارد ورزشگاه می شود؟
این همه برنامه های پر زرق و برق و پر هزینه ورزشی در این سالها چه اقدامی برای بالا بردن سطح فرهنگی ورزشگاه ها کرده اند؟
با خودم فکر کردم حالا که لیگ برتر و حرفه ای داریم و بعد از بیست به ورزشگاه میروم لابد سطح فرهنگ ورزشگاه ها خیلی بالا رفته است.
البته رسانه ملی همیشه صداهای ناهنجار ورزشگاه را سانسور میکرد که ما صداها و الفاظ رکیک را نشنویم ولی دیروز با گوشهای خودم کلی کلمات کشدار و فحشهای ناموسی شنیدم که در مقایسه با درد ورود مواد مخدر به ورزشگاه چیزی به حساب نمی آید.
همیشه درد ورزش را، درد بی پولی و نبود امکانات به ما نشان داده اند، ولی دیروز بعد از بیست سال برایم مسجل شد، درد ورزش ما درد پول و امکانات نیست، بلکه درد فرهنگ است.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر