ملی شدن نفت، بحث استقلال بود نه اقتصاد
محمد مصدق یکی از شخصیتهای جنجالی تاریخ ایران است که دستکم پنج بار در طول سال، نامش تکرار میشود. روز تولد و درگذشتش و همچنین روزهای ۲۹ اسفند، ۳۰ تیر و ۲۸ مرداد! کمتر کسی را میتوان یافت که این چنین آوازه نامش در تقویم خورشیدی پربسامد باشد! این چهره در نگاه حامیانش، پهلو به اسطوره میزند و در نگاه مخالفان متنوع و نسبتا پرشمارش، به چهرهای دیوسیرت نزدیک میشود! نکته مهم در این جدال تاریخی اینست که شخصیت مصدق در پس این غبار کشمکش هفت دههای عاشقان و مخالفانش، نیاز به بازخوانی جدی دارد. گفتوگو با «ناصر تکمیل همایون»، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که از مدافعان سرسخت دکتر محمد مصدق است، حائز اهمیت مینماید:
بسیاری معتقدند که آقای دکتر مصدق در دام افتخار گیر افتاد و اسیر رفتارهای پوپولیستی شد. آیا این گزاره صادق است؟
این کاملا دروغ است. تهمت، ناروایی، ناهنجاری و بداخلاقی سیاسی است. مساله نفت در ایران تنها مساله مادی و اقتصادی نبوده است. البته منافع اقتصادی آن از آن ملت ایران بوده و مصدق نیز برای آن کوشش کرده اما آنچه که بر آن تاکید داشت، داشتن کشوری مستقل بوده است. بارها گفته بود که ما حتی اگر یک تن نفت در سال تولید کنیم بهتر از آن است که برده و بنده انگلیس باشیم و چندین هزار تن نفت تولید کنیم. آنچه که مهم بود استقلال ایران و رهایی از قید امپریالیسم انگلیس بود. مصدق بزرگترین شاهکار ملی را در مساله ملی شدن نفت به وجود آورده و کسانی که این حرفها را میزنند از عوامل رسمی و غیر رسمی امپریالیسم انگلیسی هستند!
بسیاری از کشورها حتی امروزه مثلا صنایعشان را ملی اعلام میکنند حتی منابع طبیعی و مسایل ژئوپلتیکشان را هم ملی اعلام میکنند. مثل جمال عبدالناصر که کانال سوئز را ملی اعلام کرد یا چاوز که تمام صنایع سنگین ونزوئلا را ملی اعلام کرد یا فیدل کاسترو که تمامی مجتمعهای کشت و صنعت و دخانیات را ملی اعلام کرد. آیا ملی شدن نفت قابل مقایسه با اتفاقی که در این کشورها افتاد هست؟ آنها نیز در ملی شدن نتایج چندان مثبتی به دست نیاوردند. حداقل در زمینه اقتصادی دچار فروپاشی شدند...
آن قسمت از آمریکای لاتین فلسفه دیگری دارد و به نوعی ملی شدن در درون کشور بوده است از دست سرمایهداران بزرگ و کارتلهای مختلف. اما در ایران و مصر مساله علاوه بر اینکه منافع ملی مردم بوده است با قدرتهای سلطهطلب خارجی نیز گره خورده بود. هم جمال عبدالناصر و هم دکتر مصدق کارشان درست بوده و مسلم است که در هر دو مورد خارجیها و آنهایی که منافعشان در ملی نشدن نفت و کانال سوئز بود انواع و اقسام کارشکنیها را کردند. در مصر جنگ به پا شد. اسرائیل و انگلیس و فرانسه وارد جنگ شدند و بمباران کردند و در ایران هم جنگ سفید اقتصادیای به صورت انحصاری علیه ایران شروع شد. همانطور که امروز هم آمریکا این کار را علیه ایران میکند و این یک نوع جنگ است که در آن توپ، تفنگ و بمب نیست اما نوع دیگری از در مضیقه قرار دادن مردم است.
قرارداد اولیه نفت یا همان قرارداد دارسی که علاوه بر استعماری بودنش تقریبا استثماری هم بود اما رویهای در حال رخ دادن بود که مثلا قرارداد ۱۹۳۳ قرارداد بسیار عملیاتیتر و منطقیتری نسبت به قرارداد دارسی بود و همینطور پس از ملی شدن نفت نیز قرارداد کنسرسیوم اتفاق افتاد که منافعش از ۱۹۳۳ هم بیشتر بود و در حد فاصل این دو قرارداد رفتارهای انقلابیای که مردم به رهبری مرحوم مصدق داشتند در رابطه با خواست تمام منابع نفت بود. به این معنا که گفته میشد تمام مدیریت منابع نفتی را از اکتشاف، حفاری، پالایش و فروش به ما بدهید. حتی زمانیکه رای خلع ید صادر شد ایران نتوانست منافع درستی را به دست بیاورد. آیا رویههایی که قبل و بعد از آن رایج بود از نظر منطق اقتصادی و اقتصاد سیاسی درستتر نبود؟
اصلا درستتر نبود. آنچنان که میدانید قرارداد دارسی استثماری و استعماری بود و قرارداد 1933 نه تنها قرارداد دارسی را زنده میکرد بلکه حتی منافع بیشتری را برای انگلستان فراهم میآورد و آن قرارداد هم در مجلسی تصویب میشد که نمایندگانش را انگلیسیها تعیین کرده بودند! یعنی آنهایی که در مجلس بودند و رای دادند همه در زمره هواداران سیاست بریتانیا بودند و آن مجلس، مجلس دموکراتیکی نبود و خود تقیزاده که بزرگترین عامل این قضیه بوده است صراحتا میگوید که ما آلت فعل شدیم و با قرارداد 1933 مخالفت میکند و این قرارداد تداومبخش قرارداد دارسی بوده است و مصدق با آنهم مخالف بود زیرا آن قرارداد هم بدتر از استعمار بوده است و اگر نفتی عاید ایران نشود و پولی از این راه به ایران نرسد و اگر نفتکشهای ژاپنی و ایتالیایی آنرا متضرر ساختند اینها همه قدرتهایی بودند که علیه ایران و خواسته مردم وارد عمل شده بودند و اگر کاری که باید صورت میگرفت، صورت نگرفت به مصدق مربوط نمیشود! بلکه به تجاوزگریهای خارجی، استعمار و امپریالیسم مربوط میشود اما آنچه که مهم بوده است، ولو اینکه کنسرسیوم درست شد و مقدار منافع نسبتا خوبی هم به ایران رسید اما آن روح استقلال ایرانی مهم بود که مصدق در این زمینه پیروز بوده است و ملی شدن صنعت نفت، در واقع یک انقلاب عظیم ملی بوده است که شاید از مشروطیت در تاریخ ما برد بیشتری داشته است!
اگر بشود از آن به عنوان اولین نهضت دموکراسی صنعتی جهان نام برد قطعا همینطور است. پرسش من ناظر بر منافع اقتصادی و عقلانیت سیاسی کنش نهضت نفت است...
من عرض کردم که نگذاشتند آنطور که باید کارشان را به پیش ببرند. حتی مصدق نفت را تا پنجاه درصد ارزانتر هم میخواست که بفروشد اما حتی اتحاد جماهیر شوروی، که قاعدتا باید از ایران و مصدق حمایت میکرد در آن شرایط نفتش را سی درصد ارزانتر کرد تا جلوی فروش نفت ایران به ژاپن را بگیرد! یعنی هیچ قدرت خارجیای طرفدار ملی شدن نفت ایران نبود. این ملت ایران و مصدق که با خواستههای تاریخی و استقلالطلبانهشان تنها مانده بودند.
ایدهای که مرحوم مصدق بر اساس مصالحه ۱۹۴۸ که بین دولت ونزوئلا و شرکت کروئل عرضه کرد که سود نفت را ۵۰/۵۰ تقسیم میکردند میخواست مطرح کند، که از جانب انگلیسیها پذیرفته نشد. پس از آن دو مرتبه ایدههای دیگری از طرف انگلستان و طرفین درگیر مطرح شد و مصدق حتی ایده اولیه خودش را که سود ۵۰/۵۰ نفت بود قبول نکرد. آیا مصدق در دام افتخار و شهرت اسیر نشد؟
خیر، به هیچ وجه اینطور نبود. مصدق حاضر بود نفت ایران را به هر کشوری و به هر میزانی که نفت میخواهند، بفروشد. حتی با تخفیفهای سی درصد و چهل درصد، مشروط بر اینکه ملی شدن صنعت نفت را قبول کرده باشند و ایران فروشنده و جهان خریدار باشد. اگر در اینجا خارجیها کوچکترین دخالتی میکردند که نفی قانون ملیشدنصنعتنفت بود، مصدق آنرا قبول نداشت.
اینکه تخفیفهای سی یا چهل درصدی که پیشبینی میشد برای فروش نفت به سایر کشورها آیا به تصویب مجلس سنا هم میرسید؟
آنزمان مصدق از مجلس اختیارات گرفته بود و میتوانست این کارها را انجام دهد و سپس به مجلس ارائه کند و مجلس هم قبول کند. وکلای نهضت ملی و بسیاری از وکلای غیر نهضت ملی! با این قضیه موافق بودند. همین را هم اجازه ندادند که بفروشند. انگلیس در سراسر جهان قدرت داشت و آمریکا را هم به دنبال خودش کشانده بود که هیچ دولتی نمیتوانست ادعا کند که میخواهد از ایران نفت بخرد. تمام اختیاراتی که مصدق داشته است دیکتاتوری و استبدادی نبودهاند! و اینها در مجلس پس از آزمایش تصویب میشدهاند و این هم بهانهایست که ساخته بودند برای اینکه بگویند مصدق دیکتاتور بوده است!
قدری نیز راجع به قرارداد گسگلشائیان توضیح میدهید؟ آن چه مدل قراردادی بوده است؟
آن قرارداد هم در هر حال قرارداد 1933 را قبول داشت و بازگشت به آن بود و به قرارداد 1933 و دارسی حقانیت میداد. این مثل این است که شما خانهای دارید و با همسایهتان قراردادی میبندید. اصل قضیه این است که شما مالکیتهای یکدیگر را قبول کنید و در مورد روابطتان میتوانید بعد از آن صحبت کنید. قراردادهایی که آمریکا از طریق انگلیسها برای ایران میفرستاد اصل قضیه ملی شدن نفت و مالکیت ایران را قبول نمیکردند و مصدق بر این قضیه تکیه داشت.
چه جریانهای دیگری در این نهضت ملی وزن داشتند؟ مثلا مظفر بقایی در این جریان چه وزنی داشت؟
مظفر بقایی، حسین مکی و حتی ابوالحسن حائریزاده و آیتالله کاشانی همه در قسمت اول سهم داشتند و مردم را بسیج میکردند و خود مردم هم بسیج میشدند و روی کار آمدند اما اینها تک به تک از این خط جدا شدند و به خط دیگری رفتند و کار اینها ناشایست بود اما مردم دیگر عقب نمینشستند حتی اگر مصدق میخواست عقبنشینی کند، مردم چنان شور و هیجانی داشتند که هیچکس جلودار آن نبود.
اگر بخواهید آسیبشناسی از این نهضت داشته باید، به چه مواردی اشاره میکنید؟ مثلا میتوانید بگوییم اگر مصدق زمان بیشتری در قدرت میماند چه کارهایی را میتوانست در ادامه انجام دهد یا انجام نمیداد؟ یعنی مثلا مجلسین را باز هم منحل میکرد و به حرف غلامحسین صدیق و خلیل ملکی باز هم بیتوجهی میکرد؟
خیر. دکترصدیقی هم آنچنان مخالف نبوده است و مجلس را هم مصدق منحل نکرد! گفتوگوی 8 نفره در مجلس که مظفر بقایی هم در آن حضور داشت و خودشان امضاکرده بودند منجر به چندین ماه عدم تشکیل جلسه و کارشکنی شده بود و در نتیجه مصدق، دموکراتیکترین راه را انتخاب میکند و از مردم میپرسد که من چه باید بکنم وقتی که این مجلس در راستای خواستهای شما گامی برنمیدارد. من بروم یا بمانم مجلس بماند یا نماند؟ مردم نیز رای دادند و مجلس منحل شد.
این مطابق با قانون اساسی بود؟ یعنی پیشنویس برگزاری رفراندوم را که باید در مجلس سنا به تصویب میرسید تصویب کرد و بعد همهپرسی را برگزار کرد؟
این بالاتر از قانون اساسی بود! زیرا قانون اساسی زمانی معتبر است که ملت آن را قبول کند. مصدق از مردم پرسید که مردم من با این مجلس چه کار کنم؟ در حالیکه بیشتر وکلای نهضت ملی استعفا داده بودند و بیش از بیست یا سی نفر از آنها نمانده بودند. مصدق پرسید اینها بمانند یا بروند؟ انتخابات دوره هجدهم برگزار شود یا خیر؟ مردم که پدرجد قانون هستند! وتدوین قانون توسط آنهاست اعلام کردند که مجلس منحل شود و منحل هم که شد مصدق نگفت مجلس منحل است بلکه به اعلیحضرت نامه نوشت و گفت مردم این را میگویند و لطفا شما دستور بدهید که مجلس هجدهم تشکیل شود در همانجاست که شاه برمیخیزد به رامسر و بغداد میرود و به دنبال آن کودتایی که اتفاق افتاد که دیگر شکی در آن نیست که مرتبط با آمریکا و انگلیس وسایر استعمارگران است. رای مجلس سنا نیز رای پرباری نیست! مجلس سنا شصت وکیل داشت که سی نفر از آنها را شاه شخصا تعیین میکند و در مورد تمام آنها نظر میداده است. سندی در موسسه تاریخ معاصر ایران موجود است راجع به عیسی صدیق ـ که استاد آموزش و پرورش ما بود و مرد خوبی بود و من راجع به وی حرف خاصی ندارمـ ولی نامهای از وی در آنجا دیدم که به شاه نوشته بود که این غلام فلان و فلان قصد دارد وکیل مجلس شود و در کار من کارشکنی میکنند! و شما در این مورد تصمیم بگیرید. یعنی من را به عنوان وکیل انتصابی انتخاب کنید زیرا که تیمور بختیار با وی مخالف بود بعد از انتخابات آقای عیسی صدیق وکیل انتخابی مردم هم شد! یعنی نه تنها در انتصابیها، بلکه در انتخابیها هم نظر شاه اعمال میشده است. یعنی مجلس سنا مجلس شاه بود و تصمیمگیری شاه که نمیتوانست تصمیمگیری ملت باشد.
مصدق در اینجا مبنا را بر حقوق اساسی داخلی ایران که روح مشروطه بود نگذاشت (به سنا بیتوجهی کرد) و در عین حال وکیل ایران در دادگاه لاهه هانری رولن بود که خودش رئیس مجلس سنای بلژیک بود. یعنی از یک طرف سنای ایران را به رسمیت نشناخت و از سمت دیگر به مجلس سنای بلژیک متوسل شد؟ مگر مجلس سنای بلژیک هم اکثریت انتصابی پادشاهی بلژیک را دربر نمیگرفت؟
ما رولن را به عنوان وکیل مجلس سنا نمیدانستیم! اورا به عنوان نماینده ایران در دادگاه لاهه معرفی کردیم. او وقتی راجع به نفت صحبت میکند حق را به ایران میدهد و از این لحاظ ما به او احترام میگذاریم و به عنوان عضو شورای لاهه درباره او حرف میزنیم و بسیاری کسانی هستند که عضو مجلس سنا بودهاند اما بسیار افراد برجستهای هستند. در فرانسه ما دیدهایم که سناتورهای بسیار برجسته و دموکراتی وجود دارند و این با مجلس سنای ایران فرق دارد!
اگر نهضت ملی شدن نفت ایران را به عنوان یک نقطه عطف در تاریخ ایران در نظر بگیریم که حدفاصل نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی بوده است، آیا میتوان گفت که نهضت ملی برآمده از مشروطه و اثرگذار بر انقلاب اسلامی بوده است؟ یعنی بخشی از میراث آن را با خودش حمل کرده و بر نهضت بعدی اثر گذاشته است؟
اجازه بدهید من سوال قبل را کاملتر پاسخ دهم. تا پایان دوره اول کابینه مرحوم مصدق، بیشتر مسئله نفت مطرح بوده است و ملی شدن آن و خنثی کردن کارشکنیهای دربار هوادار انگلیس و به گونهای ساکت کردن تودهایها! اما بعد از سی تیر و گرفتن اختیارات، مساله اصلاحات هم در کار مصدق وارد شد. یعنی یک بحث سیاست خارجی بود و بحث دوم هم در رابطه با سیاست داخلی است. اصلاحات مصدق در روستاها و شهرها و پزشکی که اسناد اینها هست و اگر کودتا نمیشد مسلما وضعیت ایران بسیار خوب میشد حتی من اعتقاد دارم که سیاست اقتصاد بدون نفت هم میتوانست ایران را به سیاست درستتری راهنمایی کند که متاسفانه عوامل داخلی خودمان و عوامل کودتا و سیاست خارجی آن نیات خیر را به هم زد. اما مصدق از مجلس پنجم که با رضاشاه مخالفت میکند و مجلس ششم که تمام حرفهایی که میزند این است که اصول مشروطیت باید رعایت شود و مجلس چهاردهم که با رضاشاه مخالفت میکند و از روز اول مساله مشروطیت مطرح است و مخالفتش با سید ضیا در کودتا مطرح است. همینکه میگوید برخی قراردادهای نفتی نباید بسته شود هم در رابطه با مشروطیت است و آزادی و دموکراسی وآزادی مطبوعات همه در رابطه با مشروطیت است. یعنی مصدق برآیند نهضت مشروطیت ایران بود. یعنی اگر ما بگوییم نهضت مشروطیت ایران در مجلس اولش محقق میشد این دیگر عملی نشد تا دوره مصدق! اما وقتی کودتا شد آرزوی مشروطیت ایران و دموکراسی ایران در دل مردم ایران بود. مثلا من که با شما صحبت میکنم از همان روز بیست و هشت مرداد که در خیابان بودم و میدیدم که چه کار میکنند از فردای آن روز در انتظار زمانی بودم که فرا برسد و مشروطیت ایران عملی شود. یعنی دکتر مصدق پتانسیلی به وجود آورد که تا انقلاب اسلامی مردم در راه مصدق و دموکراسی و قانون و عدالتخواهی بودند. یعنی در انقلاب اسلامی برای گروههای بسیاری، حرکت مصدق پشتوانه بوده است.
فضای ارعاب و ترور عبدالحسین هژیر، حسین علا و حاجعلی رزمآرا از جهتی با اهرم فدائیان اسلام و وجود سازمانی مانند افسران حزب توده و افسران ملی به رهبری تیمسار افشار توس ایجاد شد، اثری بر پیروزی جریان اقلیت به رهبری مصدق در مجلس نبود؟
ترور حسین علا را به دنبال بقیه وقایع نگذارید. ترور علا اتفاقی بود که بعد از کودتا رخ داده است.
البته به واسطه کسانی که گفته میشد حامیان دکتر مصدق بودهاند...
این بعد از آنها بود است اما ترورهایی که در دوران مصدق شد برای مثال ترور رزمآرا را، هنوز بنده نمیتوانم بگویم که گلوله خلیل طهماسبی بود که رزمآرا را کشت. من هنوز فکر میکنم که اسدالله علم و استواری که به دنبال رزمآرا رفته بودند، آن استوار گلوله را از عقب به سر رزمآرا زده است و خلیل طهماسبی اگر گلولهاش کاری بود باید از جلو وارد سر وی شده باشد! و دیگر اینکه گلولهای را که از سر رزمآرا بیرون آوردند گلولهای نبود که از سلاح خلیل طهماسبی شلیک شده باشد. این بحثی است که باید روشن شود که چه کسی قاتل وی بوده است اما هر کس که بوده است، کشته شدن رزمآرا مسلما به حرکت ملی شدن سرعت بخشیده است. هژیر هم وزیر دربار بود و در انتخابات دخالت میکرد. کشته شدن او هم شاید موقعیتی را برای انتخابات فراهم آورد اما رعبی در مردم نبود. مصدق بعد ازاین قضایا در میدان بهارستان سخنرانی میکند. در ضمن خود مصدق در مجلس میخوابید.
شما در آن سخنرانی حضور داشتید؟
خیر من آن سخنرانی خاص را نبودم.
سی تیر را حضور داشتید؟
بله.
کودتای بیست و هشت مرداد کجا بودید؟
من در میدان بهارستان، حزب ملت ایران را دیدم که آتش زدند و بعد دیدم که روزنامه باختر امروز را نیز، آتش زدند و من هم که خودم را به عنوان عنصر ضدکودتا نشان نمیدادم و البته بچه بودم و کسی کاری با من نداشت! اما حضور داشتم و سی تیر اولین کسی را که در بهارستان کشتند کنار دست من بود که بر زمین افتاد و ما در یک مغازه را کندیم و جنازه را بر روی آن نهادیم و لا اله الی الله گویان به سمت منزل آیتالله کاشانی حرکت کردیم و من این را به خاطر دارم!
عدهای میگویند که اختلافات دکتر مصدق و خاندان پهلوی در واقع یک اختلاف قجری_پهلوی بوده است و مصدق از احساسات ملی مردم و ضدیت با بیگانگان استفاده کرد برای تداوم جدال میان دو خاندان سلطنتی قدیم و جدید؛ آیا این گزاره میتواند درست باشد؟
دکتر مصدق همانجا که بر ضد رضاخان پهلوی ـ سردار سپه ـ که میخواهد شاه شود سخنرانی میکند خودش میگوید که من از قاجاریه هیچ دفاعی نمیکنم و قاجاریه به ایران بد کرده است و بعد از رضاخان تعریف میکند اما میگوید که این آدم کاردان و مقتدر طبق قانون مشروطیت باید نخستوزیر ایران باشد و اگر بخواهد شاه شود و بخواهد اقتدارش را به کار گیرد استبداد فراگیر میشود.
در آن نطقی که در مجلس میکنند به امیر کبیر اشاره میکند و اصل ۴۵ قانون اساسی مشروطه و بعد میگوید که اگر رضاخان بخواهد شاه شود باید فقط سلطنت کند و نباید حکومت کند. این فقط یک دعوای حقوقی بود؟
بله. و منطقیترین نطقی که در مجلس شورای ملی شده است نطق دکتر مصدق است! و یک یا دو نطق از مرحوم مدرس. اما این نطق بسیار روشن است. هیچ بحثی بر ضد رضاخان نبود بحث در روش است. وی میگوید ما از وجودی که میتواند کار کند باید استفاده کنیم. اما کجا؟ در جایگاه خودش! که برای رضاخان، جایگاه نخست وزیری است.
علا و یحیی دولتآبادی و مدرس و تقیزاده نیز مخالف بودند؟
بله. دیگرانی هم بودند مثل مشیرالدوله و مستوفیالممالک. اما آنطور که باید کاری نکردند. مصدق به مستوفیالممالک تلفن میزند و میگوید برخیز تا به مجلس برویم و این حرفها را بزنیم. مدرس میگوید کار از کار گذشته است و ما نمیآییم و تو هم نرو! مصدق میگوید به توپچیها یک سال مواجب میدهند تا یک روز توپ در کند به ما هم مواجب میدهند برای یک چنین زمانی. و من هم باید امروز به مجلس بروم و حرفم را بزنم. به احترام مشروطیت و به احترام حاکمیت ملت. البته مصدق هیچوقت مواجب دریافت نکرد.
اشاره کردید که روز رایگیری در سال ۱۳۰۴ مصدق به مستوفیالممالک زنگ زده است. همچنین میدانیم که تمام القاب سلطنتی قجری مواجب دریافت میکردند و مصدق هم عنوان مصدقالسلطنه را یدک میکشید داشتن تلفن در آن زمان و واجد این عنوان بودن، با مواجب نگرفتن جور درنمیآید. قدری خوانشی اسطورهای از رفتارهای ایشان ندارید؟
تلفن کالای لوکسی بود و البته نمیشود که منکر اشرافی بودن مصدق شد اما منظورم از مواجب نگرفتن این بود که ایشان هرگز رفتار مزدورانه نداشتند که در قبال مواجب و مزایای دریافتی رفتار مطیعانه از خودش نشان نمیداد.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر