پوتین باید دست به انتخاب بزند؛ ایران یا عربستان؟
در ادامه این مطلب آمده است: این جنگ ابزاری بود برای نشان دادن تمایل روسیه به ایفای نقش یک ابرقدرت در جهان. مسکو تصمیم ترامپ برای خروج از سوریه را یک پیروزی برای خود میداند. این اتفاق به مسکو اجازه میدهد که رهبران آلمان و فرانسه و اتحادیه اروپا را وادارد تا آنها نیز به نوعی سازش سیاسی در سوریه روی بیاورند.
روسیه حملات هوایی خود در سوریه را به طور رسمی از سپتامبر ۲۰۱۵ آغاز کرد. در همان زمان بود که تلاشهای روسیه برای مداخله در شرق اوکراین با موجی از تحریمهای غرب مواجه شد. هدف واقعی مسکو علیرغم نشان دادن دشمنی با غرب این بوده که با کسب نفوذ و قدرت تأثیرگذاری کافی، غرب را به تعامل با خود وادارد. گفته شده که پیشتر در یکی از نشستهای ناتو در سال ۲۰۰۸ پوتین به جورج بوش هشدار داده بود که اگر قرار باشد اوکراین به ناتو بپیوندد، این کار را بدون شبهجزیره کریمه انجام خواهد داد و این منطقه از اوکراین جدا خواهد شد. کرملین هرگز حاضر نبوده درباره کشورهای اقماری شوروی سابق به سازش بپردازد و جاهطلبی های بینالمللی آن نیز روسیه را به موضعی فراتر از یک «قدرت منطقهای» رسانده است؛ قدرت منطقهای خواندن روسیه از سوی اوباما، توهینی برای این کشور تلقی میشد.
زمانی که روسیه تصمیم به مداخله در اوضاع سوریه گرفت، این کشور محل نزاع هزاران گروه مسلح بود و داعش در حال رشد و تصرف بیشتر سرزمین آن. اما روسیه هنوز گرفتار سندروم افغانستان بود: یک ناکامی درست قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی. عده کمی در کرملین خواهان تجربه دوباره کابوس افغانستان بودند. روسها که امید داشتند پس از سقوط حکومت کمونیستی امین، رییسجمهور افغانستان بار دیگر به سرعت حکومت کمونیست را در این کشور سرکار بیاورند، گرفتار جنگی فرسایشی و ده ساله شدند که ۱۵۰۰۰ تلفات روی دست مسکو گذاشت. به همین علت مداخله نظامی در سوریه با وسواس فراوانی همراه شد. اما منافع بالقوه این مداخله باعث شد روسیه دست به این قمار بزند.
آنها شکست داعش و رهبری مذاکرات صلح در سوریه را فرصتی برای نمایش روسیه به عنوان یک قدرت جهانی میدانستند. شانس همکاری با غرب در نبرد علیه داعش به عنوان یک خصم جهانی و همکاری با حکومت های ایران و سوریه که نبرد زمینی را برعهده داشتند، کرملین را قدرتی جهانی همسو با سایر ابرقدرتها نشان میداد.
هدف دیگر تبدیل شدن به یک بازیگر منطقهای بود. پوتین طی سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل که دو روز پیش از حملات هوایی در سوریه انجام شد، مسکو را یک قدرت برگرداننده ثبات نشان داد که خرابکاریهای آمریکا را درست میکند. روسیه از خلأ به وجود آمده در منطقه به خاطر سیاستهای مداخلهجویانه آمریکا نهایت استفاده را برد. ایفای این نقش، مزایایش را به مسکو رساند اما روسیه هدفش از مداخله در جنگ سوریه، فیصله آن نبود. مسکو چیزی بیشتر میخواست و آن تبدیل شدن به یک بازیگر کنارنزدنی بود. اقدامات مسکو صرفا فرصتطلبانه و با اهداف کوتاهمدت نبود بلکه هدف، نمایش قدرت بود. وقتی یک نفر در کرملین با کمک متحدان منطقهای تنها طی یک مکالمه تلفنی سرنوشت همه چیز را رقم میزند، پیغام آشنایی برای رهبران مستبد منطقهای به همراه میآورد.
پس از سه سال بمباران مداوم و نشستهایی که در آستانه و سوشی برگزار شد، آشکار شد که روسیه در حال رسیدن به هدف راهحل سیاسی برای بحران سوریه است. جاهطلبیهای خارجی این کشور در نهایت در حال میوه دادن بود. اقدامات کرملین به آن فرصت داد تا به تمام طرفهای درگیر دسترسی داشته باشد و اکنون صدای مسکو را از کریدورهای قدرت از خاورمیانه گرفته تا مصر و کشورهای حاشیه خلیج فارس میتوان شنید.
اگرچه مسیر حصول نهایی سازش سیاسی و بازسازی سوریه بسیار ناهموار است، اطمینان وجود دارد که روند آستانه به هدف خود خواهد رسید. بنابراین کرملین احساس میکند باید با کاهش حضور نظامی، به دنبال اهداف اقتصادی و منافع سیاسی خود باشد تا برای سایر طرفین درگیر در منطقه نیز این حقیقت آشکار شود. حتی پیش از تصمیم ترامپ برای خروج از سوریه، روسیه از سرمایه سیاسی کافی برای تبدیل شدن به شریک همه و دوست هیچکس برخوردار شده بود. اکنون با خروج داوطلبانه آمریکا از سوریه، مسکو با چالش برخورد با داعش و النصره تنها مانده اما به دنبال این است که فرصتهای بیشتری برای خود بیابد. مسکو به دنبال این است که کشورهای منطقه با آن به عنوان یک قدرت فرصت ساز در حوزههای انرژی، صدور تسلیحات و کشاورزی و برقرار کننده توازن قوا و امنیت در منطقه رفتار کنند.
در حالی که راهبرد مسکو در سوریه برایش منافع ملموسی به دنبال آورده، این پرسش هنوز پابرجاست: کرملین تا چه زمانی قادر خواهد بود از آنها بهره ببرد؟ با تلاش ترامپ برای پایان دادن به جنگهای بیپایان، ممکن است بازیگران منطقهای مانند تهران و ریاض احساس محدودیت کمتری کنند. ممکن است به زودی مسکو خود را در میان رقابتی خصمانه بیابد که برای پوتین چارهای به جز جانبداری از یک طرف باقی نخواهد گذاشت و درنتیجه نقش میانجیگرانه مسکو را تضعیف خواهد کرد.
با وخیم شدن اوضاع اقتصادی روسیه و کاهش نرخ محبوبیت پوتین به نازلترین سطح در سیزده سال گذشته، حضور مقتدرانه روسیه در خاورمیانه به نوعی یادآور دوران آغازین حکومت گورباچوف در روسیه است که اقتصاد این کشور ضعیف بود و مردم خواهان تغییر اوضاع بودند. در آن زمان نیز مسکو بیش از حد درگیر منازعات ژئوپلیتیک مانند نبرد با اسلامگرایان در افغانستان بود اما همه میدانیم اوضاع نابسامان داخلی، نتیجه کار را چگونه رقم زد.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر