روایت یک شاهد عینی از شب خونین دانشگاه تبریز
دانشجویان و اساتید دانشگاه تبریز به ویژه دانشجویان دانشکده فنی در دوران هشت سال دفاع مقدس در پشتیبانی از جنگ، بسیج شده بودند و تعدادی از دانشجویان در کارگاه دانشکده فنی این دانشگاه که تحت مدیریت جهاددانشگاهی اداره میشد، در زمینه تهیه ابزارهای جنگی، فعالیت میکردند ولی در یکی از حملات رژیم بعثی با همکاری منافقان، این کارگاه در شامگاه شنبه ۲۷ دی ۱۳۶۵، بمباران شد و ۲۲ دانشجو انقلابی آن شهید و شش دانشجو نیز جانباز شدند.
روایت اول از زبان معاون وقت کارگاه فنی دانشگاه تبریز
سیدجمالالدین شکوری که از سال ۱۳۶۰، معاونت کارگاه فنی دانشگاه تبریز را بر عهده داشت، میگوید: در سال ۶۵ در کوران جنگ تحمیلی که فشار تحریم اقتصادی و تسلیحاتی دشمن بر انقلاب اسلامی افزایش یافته بود، مسئولان فداکار صنایع خودکفایی سپاه پاسداران در آذربایجان شرقی تصمیم به تامین سلاحهای جنگی یا تامین بخشی از آن در مکانهای موجود استانی گرفتند که پس از بررسیهای لازم، دانشکده فنی به این منظور انتخاب شد.
او اضافه میکند: اولین طرحی که در دانشگاه تبریز به اجرا گذاشته شد، طرح ساخت چاشنی مین بود و آن موقع نه جهاد دانشگاهی و نه هیچ جریانی در اجرای آن طرح نقش نداشت، فقط سپاه پاسداران، رئیس دانشگاه، رئیس دانشکده فنی و بنده در جریان این طرح بودیم.
شکوری با ارائه توضیحاتی درباره تولید چاشنی مین در کارگاه فنی دانشگاه تبریز، میگوید: آن زمان، فرمانده گروه تخریب در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به دانشگاه آمد و گفت که سپاه چاشنی مین لازم دارد، بنده برای تامین این نیاز از آقای حسین سیفی،رئیس وقت دانشگاه و آقای حسینی، رئیس وقت دانشکده فنی، وقت ملاقات و در نهایت، مجوز تولید چاشنی مین را گرفتم و کار چاشنی تولید مین در نیمه سال ۶۲ شروع شد.
شکوری اظهار میکند: روزی یک بار جعبه چاشنی مینهای خنثی شده را برای کپی برداری به دانشکده فنی میآوردند، همان موقع، یک دانشجوی طرح به نام علیرضا جعفری که از بستگان ما و مکبر آیتالله مدنی، شهید محراب هم بود در کارگاه اشتغال داشت، بنده و آقای جعفری خیلی صمیمی بودیم.
روز ۲۷ دی و چند ساعت قبل از بمباران کارگاه فنی
بازمانده حادثه بمباران ۲۷ دی ماه دانشگاه تبریز با بیان اینکه هر وقت میخواهم مسایلی را که در کارگاه فنی اتفاق افتاد، بازگو کنم، بدنم میلرزد، میگوید: در آخرین روز فعالیت کارگاه فنی، شهید ایرج خلوتی که عضو جهاد دانشگاهی بود و کمتر به کارگاه میآمد، حدود یک ساعت قبل از بمباران کارگاه فنی در آن شامگاه با ظاهری آراسته به کارگاه آمد و من به شوخی به او گفتم «ایرج جان امروز چی شده خوشتیپ شدی؟».
او ادامه میدهد: در گوشه ای از کارگاه، قطعهای زیلو و سجاده پهن کرده بودم که همیشه روی آن نماز میخواندیم، آقای خلوتی هم رفت وضو گرفت و روی آن زیلو به نماز ایستاد، بچهها بعد از صرف شام، برای خوردن چای، قند نداشتند، شما میزان خلوص بچهها را ملاحظه کنید، اخلاص شرط است.
شکوری اضافه میکند: مسئول تدارکات آمد و گفت که چند قطعه قند بزرگ دارد که باید شکسته شود، قند را با قند شکن سنگین شکستم و به بچهها دادم و به آنها گفتم که این قندها به ضریح حضرت اباعبدالله الحسین (ع) متبرک شده است، حدود ۱۵ دقیقه قبل از صرف شام و نوشیدن چای، برق شهر قطع شده بود، بچهها هنگام قطع برق، روی زیلوی نماز نشسته و دعای توسل خواندند، دیری نپایید که برق وصل شد و بچهها کار را شروع کردند، در آن لحظات حساس من هم نمازم مانده بود و وقتی نماز شهید ایرج خلوتی، تمام شد، من هم رفتم وضو بگیرم تا نمازم را بخوانم.
او میگوید: در آن لحظه، شهید رضوانجو به سراغم آمد و گفت ماشین تراش من خاموش شده است و کار نمیکند، رفتم نگاه کردم ودیدم سیستم ترمز ماشین تراش او از جایگاه اصلی بیرون آمده است و کار نمیکند، با پایم ترمز را به داخل فشار دادم و ماشین تراش به کار افتاد، حدود ساعت ۲۲:۲۰ به طرف نمازخانه رفتم، دیگر نفهمیدم در کارگاه فنی چه اتفاقی روی داد و حدود ۴۵ دقیقه بعد که به هوش آمدم بیدرنگ شهادتین را زمزمه کردم، در آن لحظه زمزمه بچهها را میشنیدم که یکی میگفت «السلام علیک یا فاطمةالزهرا» و دیگری میگفت «السلام علیک یا ابا عبداللهالحسین»، گویا بچهها در آن لحظه در حال عروج بودند.
این جانباز میافزاید: این جملات را چند ثانیهای شنیدم و بعد از آن نفهمیدم چه شد، زمانی به هوش آمدم که مرا از اتاق عمل بیمارستان بیرون آوردند، رودههایم بیرون ریخته، یکی از دستانم قطع شده و ترکش به چشمانم اصابت کرده بود.
او با انتقاد از تبدیل کارگاه به موزه، میگوید: مدتی پیش برنامه مستند یک شبکه تلویزیونی را تماشا میکردم، در آن برنامه نشان میدادند در هر مکانی که یک سرباز روس در راه دفاع از وطن کشته شده است، آنجا یک تندیس یادبود ساختهاند، ولی در دانشگاه تبریز آثار جنایت رژیم حزب بعث عراق و آثار مظلومیت شهدای دانشجوی عزیز کارگاه فنی را از بین بردند!، موزه ساختند، چه موزهای، واقعا مسخره است، همانگونه که پیشتر اشاره کردم و یک عده از اساتید که از ابتدا با طرح تاسیس کارگاه فنی مخالفت میکردند، چند سال بعد اصرار کردند که محیط داخلی دانشگاه باید تقسیم بندی و ساختمان منهدم شده به موزه تبدیل شود.
این فاجعه به شهادت ۲۲ تن از دانشجویان دانشگاه تبریز در دی ماه ۱۳۶۵ انجامید.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر