پاسخ اعتماد به کیهان: از باطن شما چیزهایی میدانم؛ مجازم آن را جار بزنم؟
چندی پیش دروغی به روزنامه اعتماد نسبت دادند؛ وقتی سیدعلی میرفتاح در یادداشتی به تفصیل اشتباهشان را متذکر شد و از آنها خواست تا تقوا پیشه کنند و به راحتی هر کسی را به هر چیزی متهم نکنند، نهتنها از کرده خطای خود پوزش نخواستند و صرفا به این نکته که کیهان به اشتباه نام روزنامه اعتماد را آورده، بسنده کردند بلکه از نوشته بلند سردبیر «اعتماد» قطعهای را نصفه نیمه برگزیدند تا دروغی تازه بسازند و اتهامی نو بتراشند:
برادر کیهان!
اگر دین شرط است امیرالمومنین که حجت مسلمانی ماست کسانی را که حتی تیغ بر او کشیدند نانجیب خطاب نکرد. فرمود: آنها برادران ما هستند که در حق ما ستم روا داشتهاند. اگر قانون شرط است که هیچ قانونی به شما اجازه نمیدهد هر لقبی را که خوش داشتید به این و آن عطا بفرمایید. اگر جرمی در دادگاه صالحه محرز شده متناسب با جرم حکمی صادر میشود و مجرم دوره محکومیتش را میگذراند. اگر رهبر انقلاب شرط است که ایشان در حق داریوش فروهر که دبیرکل حزب ملت ایران بود و از همان اوایل انقلاب راهش را از انقلابیون امروز جدا کرد و به صف مخالفان رسمی نظام پیوست گفتند: آنها دشمن ما بودند اما نانجیب نبودند!
مشکل ما با شما دوستان کیهانی این است که نمیدانیم حقیقتا به چه چیز اعتقاد دارید تا از همان منظر با شما سخن بگوییم.
شخصی که مشغول گذراندن دوران محکومیت خویش در زندانهای جمهوری اسلامی است نامهای به سردمداران ایالات متحده امریکا مینویسد و خطاب به آنها میگوید: حق ندارید برای من دل بسوزانید من هر مشکلی داشته باشم با دستگاههای قضایی و امنیتی مملکت خودم دارم.
نجیبانه خواندن چنین نامهای چه ایرادی دارد؟ قطعا کسی که امروز به حکم قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران در زندان به سر میبرد نمیتواند قربان صدقه حاکمان برود و از منظر دوستداران و محبان نظام به حاکمیت نگاه کند. البته ممکن است شما و همگنانتان چنین توقعی از یک زندانی داشته باشید که مثل خیلی از دیگر توقعاتتان بیجاست. اصولا شما هیچ وقت یاد نگرفتهاید لحظهای جای دیگری بنشینید. حتی در عالم خیال. همین جایی که نشستهاید مرکز عالم میدانید و خود را معیار حق و باطل. همه مردم دنیا مجبورند همانند شما فکر و رفتار کنند و در غیر این صورت نهتنها کافر و خائن به شمار میآیند که از دایره آدمیت نیز بیرونند. با چنین متر و معیاری به عالم و آدم نگریستن نتیجهاش همین میشود: دایره نجابت را چنان تنگ گرفتهاید که جز شورای سردبیری کیهان و قلیلی دیگر به زحمت بتوان آدم نجیب در این سرزمین پیدا کرد.
من صراحتا نوشتهام که نمیتوانم با دغدغههای فرهاد میثمی پیوندی برقرار کنم و جهان من و او از یکدیگر فاصله بسیار دارد اما ظاهرا این مقدار در چشم شما برای اثبات اینکه من و فرهاد میثمی از حیث اندیشه ربطی به یکدیگر نداریم، کافی نیست. حتما باید طرف را کافر و زندیق خطاب کرد و اول تا آخرش را به باد دشنام گرفت تا شما رضایت بدهید. اما ناف مسلمانی مرا با قیچی دیگری بریدهاند. من از جدم آموختهام قضاوت را، آن هنگام که خواست درباره برترین شاعر عرب حکم صادر کند امروءالقیس را که به فسق و فجور شهره بود پادشاه شاعران خطاب کرد. گفتهام که میثمی را نمیشناسم اما آن نامه در چشم من نامهای است نجیبانه. هنوز هم میگویم. شما میگویید: ظاهر نامه نجیبانه است و باطن آن نانجیبانه. دعوی باطن بینی ندارم؛ اگر هم روزی چیزی در باطن کسی ببینم، لزومی نمیبینم آن را جار بزنم. ممکن است همین الان در باطن شما هم چیزهایی را مشاهده کنم اما آیا مجازم آن را بر زبان بیاورم؟ به شیوه رییسجمهور محبوب شما بگم بگم راه نمیاندازم. شما هم به من مجوز بدهید من خودم را مجاز به گفتن هر چیزی نمیدانم. فقط از خداوند متعال برایتان انصاف و مروت آرزومندم.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر