انتقاد از برخوردهای اصلاح طلبان با آیت الله هاشمی
بخشهایی از مصاحبه را می خوانید:
یکی از انتقادهایی که مخالفان آیتالله هاشمی ابراز میکنند این است که او در مواجهه با غرب و بهخصوص آمریکا با تساهل و تسامح برخورد میکرد. آیا چنین ادعایی را قبول دارید؟
دشمنی آمریکا با انقلاب اسلامی از پیش از پیروزی انقلاب وجود داشت. آیتالله هاشمی در مکتب امام پرورش یافت. چطور ممکن است فردی که از روزهای نخست فعالیتهای انقلابی در کنار امام حضور داشته است، در مقابل استعمار آمریکا تساهل و تسامح داشته باشد؟ شاه در پنجم بهمن سال 41 به قم سفر کرد و سخنرانی تندی علیه روحانیت داشت و روحانیت را حیوان نجس و ارتجاع سیاه نامید. پس از آن سخنرانی در دوم فروردین سال 42 عدهای در عزاداری امام جعفر صادق (ع) که در مدرسه فیضیه برگزار میشد، با چوب، چماق و چاقو به مردم حمله کردند، قرآنها و کتب مذهبی را به آتش کشیدند و عدهای را از پنجرهها به پایین پرتاب کردند که در نتیجه بسیاری مجروح و تعدادی به شهادت رسیدند. پس از این اتفاق امام گفتند که در روز عاشورا در مدرسه فیضیه سخنرانی میکنم. امام در آن سخنرانی اظهار کردند که شاه میخواهد از آمریکا سخن نگوییم و خطاب به شاه که گفته بود کاری نکنید که چکمههای پدرم را بپوشم و به قم بیایم، گفتند که چکمههای پدرت برای تو گشاد است و تو کاری نکن که مردم مانند پدرت از کشور بیرونت کنند و از سرنوشت پدرت درس عبرت بگیر. امام خطاب به شاه گفتند که ای مردک، ای بدبخت حکومتت نامشروع است. امام در سال 43 نیز به مناسبت اجرای کاپیتولاسیون مسائل بسیار تندی را علیه آمریکا و شاه مطرح کردند و گفتند که اگر یک آشپز آمریکایی شاه ایران را با ماشین زیر بگیرد باید در آمریکا محاکمه شود، اما اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را بکشد، در اینجا محاکمه میشود. امام در پاریس نیز سخنان تندی علیه جنایات شاه و آمریکا ایراد کردند. با دانستن تمام اینها چطور ممکن است که مرحوم هاشمیرفسنجانی که در تمام این ادوار در کنار امام بود، نسبت به دشمنیهای آمریکا بیتفاوت بوده باشد؟ قطعا چنین نبود و انتقاد مخالفان از سر انصاف نیست.
آقای هاشمی توانست در دولتش ارتباط خوبی با همسایگان ایران و کشورهای غربی برقرار کند. شاید نقدی که مخالفان او درخصوص میل به غربگرایی مطرح میکنند، ناظر به سیاست خارجی دولت سازندگی باشد. رویکرد بینالمللی ایشان را چگونه ارزیابی میکنید؟
در زمان جنگ بسیاری از کشورها مخالف ایران بودند؛ ارتش صدام و حزب بعث اساسا روسی قلمداد میشدند که با حمایت آمریکا و دولتهای مرتجع عربی قدرتی به دست آورده بودند که توانستند به ما حمله کنند. آیتالله هاشمی تمام این موضوعات را میدانست و نیازی نیست که کسی این مسائل را یادآور شود، اما بعد از جنگ، او سیاست تنشزدایی را در پیش گرفت و با کشورهای اروپایی، از جمله آلمان ارتباط خوب و سازندهای برقرار کرد. حتی در شورای امنیت ملی تصویب کرد که بهجز روابط سیاسی میتوان در حوزههای دیگر با آمریکا وارد ارتباط شد. او نسبت به کشورهای منطقه نیز همین سیاست را در پیش گرفت، چنانکه تا سالها عربستان ارتباط خوبی با ایران داشت. برخی باور دارند باید تا ابد جنگ ادامه یابد، در صورتی که آقای هاشمی باور داشت که بعد از جنگ مردم باید آسایش را در پرتو حفظ عزت ملی تجربه کنند که تا حدی به این مهم نیز نائل آمد.
گفتمان فرهنگی دوم خرداد سال 76 به نوعی سلب روحیه فرهنگی موجود در دولت مرحوم هاشمی قلمداد میشود. حتی برخی باور دارند که رأی به آقای خاتمی یک رأی سلبی برای انکار سیاستهای دولت سازندگی محسوب میشد. با اوصافی که شما ارائه میدهید، قاعدتا نباید مشکلی در کشور وجود میداشت؛ این درحالی است که موج اجتماعی خواهان اصلاح وضع موجود، شاهد مثال نقضی بر سخنان شماست. این تناقض را چگونه تعبیر میکنید؟
نیروهای اردوگاه اصولگرایی خلاف دیدگاه شما را ارائه میدهند و میگویند که خطبه نماز جمعه آقای هاشمی باعث پیروزی آقای خاتمی در انتخابات شد.
اساسا پیش از انتخابات سال ۷۶ مفهوم دقیقی به نام اصلاحات وجود نداشت و اصلاحطلبان با تشکیل حزب مشارکت این عنوان را ارائه دادند. پس از سال ۷۶ روحانیون مبارز و بهخصوص آقای کروبی در مجلس سوم به سیاستهای دولت آقای هاشمی انتقاد میکردند.
در سال 75 ما حزب کارگزاران را تشکیل دادیم و پس از پیشنهاد به آقای حبیبی به آقای خاتمی پیشنهاد حضور در انتخابات را دادیم و او گفت اگر کارگزاران از من حمایت کند، به انتخابات وارد میشوم. آقای خاتمی پیروزیاش را مدیون حمایت کارگزاران و مرحوم هاشمی است. مرحوم هاشمی از آقای خاتمی حمایت کرد. این موضوع درست نیست که خاتمی چهره مخالف هاشمی بوده است. در زمانی که روحانیون مبارز در انزوای کامل بود و اصلاحطلبی به شکل کنونی وجود نداشت، کارگزاران از آقای خاتمی حمایت کرد. جالب است که با چنین حمایتهایی پس از انتخابات سال 76 و تشکیل حزب مشارکت، علیه آقای هاشمی سخنها گفته شد و روزنامهها بهطور زنجیرهای علیه او نوشتند. به هرحال، همه این موضوع را میدانستند که آقای هاشمی از پتانسیل بالایی برخوردار است و اصلاحطلبان نسبت به او حس رقابت شدیدی داشتند.
برخلاف رویکرد کنونی که اصلاحطلبان حامیان مرحوم هاشمی محسوب میشوند، چنین اختلافاتی تا انتخابات سال ۸۴ نیز وجود داشت که متأسفانه نتیجهاش رویکارآمدن دولت بیشناسنامه احمدینژاد شد. چه عواملی دستبهدست داد تا در آن انتخابات شاهد شکستهشدن آرا باشیم؟
اصلاحطلبان در سال 84 سه نامزد یعنی آقایان معین، کروبی و مهرعلیزاده را در مقابل آقای هاشمی قرار دادند و با این سناریو آرای مرحوم هاشمی را گرفتند. جریان راست نیز در سال 76 میخواست چنین رویکردی را در پیش بگیرد و به سراغ من آمدند و گفتند که در انتخابات شرکت کن و از تو حمایت میکنیم. آقای هاشمی به من گفت که این کار را نکن زیرا آنها میخواهند با سیاست سهکاندیدایی انتخابات را به دور دوم ببرند تا در آن مرحله پیروز شوند. البته آقای هاشمی نسبت به آقای خاتمی نظر مثبتی داشت و تمایلش این بود که او رئیسجمهور شود. جالب است که بعد از سالها اصلاحطلبان کاری را با مرحوم هاشمی کردند که او در سال 76 با آنها نکرد. با چنین اتفاقات تلخی دیدیم که فردی به نام احمدینژاد روی کار آمد که هیچ حدومرزی را رعایت نمیکرد.
بخش عمدهای از انتقادها به مرحوم هاشمی پس از رویکرد صریح او در انتخابات سال ۸۸ بالا گرفت. قدری درباره تصمیم ایشان در آن مقطع تاریخی بفرمایید.
برای مرحوم هاشمی حفظ نظام از همه چیز بااهمیتتر بود و همواره منافع نظام را بر منافع شخصی ترجیح میداد. او هیچگاه به دنبال انتقامجویی نبود و به گذشته نگاه نمیکرد. در سال 84 برای مردم و کشور به صحنه آمد و در سال 88 نیز آنچه را گفت که فکر میکرد مصلحت نظام و ایران را تأمین میکند. او در نماز جمعه پیشنهادهایی را مطرح کرد که علاوه بر آنکه با شأن نظام اسلامی همخوان بود، میتوانست راهگشا باشد اما به دلیل آنکه قدرت اجرائی نداشت، نتوانست آنها را به مقام اجرا برساند. او میدانست با گفتن آن موضوعات هزینه خواهد داد اما برای مردم آن هزینهها را به جان خرید.
میزان حمایت آقای هاشمی در پیروزی آقای روحانی را چطور میبینید؟
آقای هاشمی بهطور مستقیم از آقای روحانی حمایت کرد. وقتی خودش ردصلاحیت شد، آقایان عارف و روحانی باقی ماندند. او با ایشان صحبت کرد که در نهایت آقای عارف از انتخابات کنارهگیری کرد و آقای هاشمی از مردم خواست که به روحانی رأی بدهند زیرا تعدادی از افراد در ستادهای برخی از نامزدها میگفتند که هاشمی از نامزد مورد نظرشان حمایت میکند. با اعلام موضع صریح مرحوم هاشمی این مناقشات پایان یافت. البته اینکه او تصمیمگیرنده دولت روحانی بود، موضوع چندان دقیقی نیست زیرا آقای هاشمی فقط در حوزه مسائل بینالملل مانند برجام توصیههایی به آقای روحانی میکرد.
پس از فوت آقای هاشمی همچنان تخریبها ادامه دارد. به عنوان بحث پایانی بفرمایید که هدف چنین تخریبهایی چیست؟
مخالفان آقای هاشمی باور دارند که اندیشه او هنوز زنده است و با اعتقاد به همین موضوع به تخریب او ادامه میدهند زیرا اندیشه هاشمی خطری برای افراطیهاست. گروههای مختلف باید بدانند که سیاست اکبر هاشمیرفسنجانی مبتنی بر وحدت، اعتدال و مشارکت مردم بود. اگر این موضوع بهدرستی درک شود، میتوان راه درست را از نادرست تشخیص داد. نفاق و دورویی مانند موریانه نظام را میخورد؛ بنابراین باید همه نیروهای سیاسی به وحدت بیندیشند. مردم در کوچه و خیابانها ما را که میبینند، میگویند اگر هاشمی زنده بود، وضعیت به اینجا نمیرسید. مردم آقای هاشمی را دوست دارند و ای کاش سیاسیها نیز بر طریق مردم عمل کنند و تفکرات آقای هاشمی را سرلوحه کار خود قرار دهند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر