سرطان خون بلای جان پدرش می‌شود، پدری که قبل از بیماری هم سختی‌های کار کشاورزی و دامپروری از پا درش آورده بود، اما سرطان پدرش اول بدبختی خانواده ۹ نفره شان که در بخش «سر چهان» آن طرف‌تر از بوانات فارس زندگی می‌کردند، می‌شود. بخش اعظم دارایی شان که شامل دام و مقداری زمین کشاورزی بود، خرج دوا و درمان بی‌حاصل پدرش می‌شود و بعد از مرگ پدر و از دست رفتن بخش زیادی از اموالشان او و همه خانواده‌اش تحت پوشش کمیته امداد قرار می‌گیرند.

در این شرایط -رحیم- فرزند بزرگ خانواده نان آور خانه می‌شود و باید برای درس خواندن و خرج زندگی، روزها برای تحصیل کیلومترها در جاده خاکی روستایشان راه برود و شب‌ها هم کار در میدان میوه و تره بار را تجربه کند. خودش می‌گوید: «همزمان با درس کار می‌کردم طوری که گاهی در ظل گرمای تابستان یک دستم کتاب بود و دست دیگرم بیل کشاورزی یا چوبی که گوسفندان را به این طرف و آن طرف می‌برد.» اما حالا سرنوشت او را از ته دنیا آورده و روی یکی از صندلی‌های سبز رنگ بهارستان نشانده و شده نماینده مردم آباده، بوانات و خرم بید، همان‌هایی که مشکلاتشان را با او تقسیم می‌کنند.

چند سال‌تان بود که پدرتان از دنیا رفت؟
ما از ابتدا زندگی روستایی و سختی داشتیم، جایی که ما زندگی می‌کردیم نه برق داشت، نه جاده و نه چیز دیگر یعنی در جایی زندگی می‌کردیم که از حداقل امکانات برخوردار بود فقط سهم ما آب شرب بود که دلمان را به آن خوش کرده بودیم حتی تلویزیون هم نداشتیم و گاهی پرده آپاراتی نقش تلویزیون را برای ما بازی می‌کرد. دوران نوجوانی‌ام بود که پدرم سرطان خون گرفت و در اثر این بیماری از دنیا رفت و من ماندم و ۸ نفر عائله که باید برای خرجشان صبح تا شب کار می‌کردم.
شغل پدرتان چه بود؟
 پدرم کشاورزی و دامپروری می‌کرد که بعد از بیماریش همه دام‌ها و مقداری از زمین‌های کشاورزی را فروختیم طوری که رفته رفته وضعیت مالی‌مان هر روز بدتر از دیروز شد و دیگر چیزی در بساط نداشتیم.
از کی مددجوی کمیته امداد شدید؟
از زمانی که پدرم بیمار شد، مادرم که خانه دار بود پای زندگی ما وایستاد ولی دیگر نمی‌توانستیم از عهده خرج زندگی بربیاییم. اول راهنمایی بودم که خانواده‌ام از سوی کمیته امداد شناسایی شد و از همان موقع مددجوی کمیته امداد شدم و تا گرفتن مدرک کارشناسی تحت پوشش آنجا بودم. در کنار درسم، کار هم می‌کردم.
چه کاری؟
 خب برای اینکه خرج خانواده را بدهم در کنار درسم کار هم می‌کردم، از دامپروری گرفته تا مرغ فروشی و سبزی فروشی، کارگری هم زیاد انجام دادم. آنقدر کار می‌کردم که از درس خواندن فاصله می‌گرفتم و نمی‌توانستم بخوبی درس بخوانم ولی با این حال سعی کردم درسم را ادامه دهم و بالاخره در دانشگاه شیراز در رشته مدیریت صنعتی قبول شدم. پس از اتمام دوره کارشناسی هم یکسال معلم ریاضیات و آمار بودم و هم برای خودم مغازه مرغ فروشی و هم میوه فروشی دست و پا کردم تا کمک خرج زندگی باشم. من روزهای سختی را گذرانده‌ام که سعی می‌کنم هرگز فراموش نکنم. یادم هست یک‌بار که به تهران آمده بودم و موقع برگشت چون هزینه اتاق را نمی‌توانستم پرداخت کنم در نمازخانه ترمینال خوابیدم. خواب بودم که متصدی نمازخانه از راه رسید و با عصبانیت لگدی به پهلوی من زد و گفت: «اینجا جای خواب نیست» و مرا با آن حال بیرون کرد. آن روز خیلی به غرورم برخورد و حتی گریه کردم، اما درس بزرگی گرفتم. بعد از اینکه وارد مقطع کارشناسی ارشد در رشته مدیریت بازرگانی شدم در بانک مشغول به کار شدم و بعد هم به‌عنوان سربازرس در سازمان بازرسی کل‌کشور مشغول شدم.
کمیته امداد چه حمایت‌هایی می‌کرد؟
خب مبلغی به‌عنوان کمک هزینه به خانواده‌ام پرداخت می‌شد که در کنار آن در حوزه آموزش هم حمایت می‌شدم.
مادرتان هنوز تحت پوشش کمیته امداد هست؟
بله مادرم که ۶۷ سال سن دارد و هنوز در روستا زندگی می‌کند از سوی کمیته امداد مستمری دریافت می‌کند.
چطور شد که به بهارستان راه پیدا کردید؟
بعد از گرفتن مدرک دکترا در مدیریت بازرگانی عضو هیأت علمی دانشگاه علامه شدم جالب است بدانید که قبل از نماینده شدن دوست داشتم فوتبالیست یا دندانپزشک شوم. همیشه فکر می‌کردم روزی مرد مهمی خواهم شد، اما جالب اینکه به نماینده شدن فکر نمی‌کردم ولی خیلی علاقه‌مند بودم تا به مردم روستاهای شهرم کمک کنم. دلم می‌خواست برایشان کارهای بزرگی انجام دهم. دوره نهم مجلس بود که تصمیم گرفتم به‌عنوان نماینده مردم آباده، بوانات و خرم بید وارد مجلس شوم که مورد لطف مردم آنجا قرار گرفتم و الآن هم همچنان نماینده مردم هستم.
سختی‌های زیادی کشیدید، بعد از اینکه نماینده شدید چه کردید؟
 
بعد از اینکه نماینده دوره نهم مجلس شورای اسلامی شدم، تلاش کردم حداقل امکانات مناطق محروم شهرمان را گسترش دهم و به‌عنوان نایب رئیس اول کمیسیون تلفیق بودجه هم از حقوق مددجویان، بازنشستگان و قشر کم درآمد حمایت کنم. این را هم بگویم که دوستانم همیشه به من می‌گویند چرا حالا که نماینده شدی و جایگاه اجتماعی ویژه‌ داری عنوان می‌کنی روزی مددجو بودی ولی من به گذشته خودم افتخار می‌کنم و آن را یک فرصت می‌دانم.
ازدواج کردید؟
بله اوایل ازدواجم زندگی سختی داشتم و یک اتاق کوچک در زیر زمین اجاره کرده بودیم ولی هر روز خدا رو شکر می‌کردم الآن هم یک فرزند پسر دارم.
علاوه بر اینکه نماینده مردم هستید چه کارهای دیگری انجام داده یا می‌دهید؟
کتاب‌های زیادی را تألیف و ترجمه کردم و مقاله‌های زیادی را هم در نشریات به چاپ رساندم.
دوست دارید نماینده مردم بمانید؟
خب تدریس در دانشگاه همیشه اولویت اول من بوده. قبل از آمدن به مجلس بخشی از چندین کتاب که تألیف و ترجمه کرده بودم ناتمام مانده که دوست دارم فرصت کنم و این تحقیقات را به پایان برسانم و به همین دلیل به‌دنبال فراغتی هستم تا به این امور بپردازم. البته وظیفه من خدمت به مردم است و همیشه مسندی را انتخاب می‌کنم که بتوانم در آن مفیدتر باشم. بنابراین اصلاً نمی‌توانم در این‌باره با قطعیت صحبت بکنم. در پایان همه این موفقیت را مدیون خداوند متعال و ائمه اطهار هستم.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.