دختر نگران  بعد از کمی سکوت در راهروی دادگاه خانواده ادامه می دهد: پنهان کاری شوهرم مثل خوره از درون مرا می خورد. مدام افکارم پریشان بود که همسرم با چه کسانی رابطه دارد و این پیامک های ناشناس برای چه ارسال می شوند؟

هر وقت با شوهرم حرف می زدم او با بی اعتنایی پاسخم را می داد و این موضوع بیشتر من را اذیت می کرد و طاقتم را طاق کرده بود. نزدیک به سه سال بود که ازدواج کرده بودم، او بازاریاب بود و به خاطر حرفه اش با آدم های مختلف سر وکار داشت. به خاطر تلفن های عجیب و غریب و همچنین پیامک های ناشناس به او شک داشتم. دوستم مشکلی مشابه من داشت و بعد از مدتی متوجه شد شوهرش با چند نفر رابطه دارد و به او خیانت کرده است، برای همین می ترسیدم و تلاش می کردم شوهرم را کنترل کنم تا به سرنوشت او دچار نشوم.

هر بار که بحث تلفن و پیامک های ناشناس را پیش می کشیدم شوهرم داد و بیداد می کرد و می گفت فقط مربوط به کارش است و چیزی در میان نیست. این ماجرا ادامه داشت تا این که یک روز فهمیدم اصلاً شوهرم سر کار نمی رود و مدت هاست بیکار شده و از من پنهان کرده است.

وقتی متوجه این موضوع شدم بیشتر به او شک کردم و با خودم گفتم اگر او بیکار بوده پس این همه تلفن و پیامک برای چیست؟ از همه مهم تر این که در این مدت روزها کجا می رفت؟ این سوالات خیلی من را آزار می داد.

شوهرم بالاخره بعد از مدتی اعتراف کرد که به دلیل اعتیادش از کار بیکار شده است و به خاطر ترس از عکس العمل من روزها را در خانه خواهرش یا مادرش سپری می کرد و خرج زندگی مان را از آن ها قرض می گرفت و تلفن های ناشناس به خاطر جست و جو برای پیدا کردن کار بود.

بعد از شنیدن این جملات بیشتر به شوهرم مشکوک شدم زیرا می ترسیدم باز چیزی را از من پنهان کرده باشد و به من دروغ بگوید و چون نمی توانستم از او حرف بکشم تصمیم گرفتم به دادگاه خانواده بیایم تا از این طریق او را تحت فشار قرار دهم تا اگر مسائل پنهانی دیگر باقی مانده است همه را بازگو کند تا تصمیم خودم را درباره ادامه زندگی یا ترک او بگیرم.

 

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.