کنایه یک اقتصاددان به حجت الاسلام قرائتی
در این پاسخ آمده است:
جناب حجتالاسلام والمسلمین قرائتی، مدرس اخلاق و مفسر آیات قرآن، در برنامه «سمت خدا»ی سیما، چهارشنبه ۲۷ تیر در اعتراض به وضعیت اقتصاد کشور و توجهنکردن اقتصاددانان به درمان آن، سؤال کردند: این اقتصاددانان کجا هستند؟ نگارنده بهعنوان یک اقتصادخوانده و عضو علمی دانشگاه، این سؤال را بیجواب نمیگذارد و در ادامه به اختصار به آن میپردازد. ابتدا میتوان گفت نوع نگاه به موضوع، خطای معرفتشناسانه دارد؛ برای آسانسازی مثالی میآوریم؛ آمار بزهکاری و بداخلاقی در جامعه کم نیست؛ آمار طلاق، اعتیاد، فحشا، سرقت، اختلاس و...؛ در اینصورت میتوان پرسید که دستگاههای تربیتی از جمله نهادهای تبلیغ دینی و کارشناسان آنها کجا هستند؟ چه کاراییای دارند؟ جالب است که آمار رسمی بیسوادی مطلق در ایران فعلی بیش از ۱۱ درصد است، (هشتمیلیونو ۸۰۰ هزار نفر)، از آمار رسمی تورم و بیکاری بیشتر است!
دستگاهی که جناب استاد خود در آن ایفای نقش داشته، چنین نتیجهای داده است! البته این غیر از آفت تولید مدرک بیپشتوانه علمی است که از هنرهای رشد بیرویه مراکز دانشگاهی انتفاعی است. معالاسف از این زاویه به نقد سؤال نمیپردازد و به همین اشاره اکتفا میشود.
سؤال در شرایطی صادق است که در امور اجتماعی میان تخصص و تصدی مسئولیتها در جامعه ما رابطه وجود داشته باشد؛ آیا در سپردن مسئولیتها رابطه منطقی قابل ملاحظه بوده است؟ برای مثال آیا میدانید مدیرعامل اسبق بانک ملی یعنی بزرگترین بانک کشور که کاناداست، کارشناس ارشد حقوق بوده است؟! همزمان با او، مدیرعامل بانک صادرات چه کسی با چه سابقهای بوده و چه تخصصی داشته است؟ مانند اینها زیاد هستند. بحران امروز بانکی بیدلیل نیست، ریشه در امور انسانی دارد. این بیارتباطی فقط به حوزه اقتصاد محدود نمیشود. لازم نیست به سفارتخانهها یا شرکتداریهای بزرگ پرداخته شود. میدانیم عمدتا رابطه معناداری با تواناییها دیده نمیشود و ارتباطات نقش تعیینکننده دارند. اینگونه اصلح به کناری نشسته است.
چرا اسباب و مؤلفههای انتخاب مسئولان با ادبیات قرآنی سازگار نبوده است؟ آیه ۵۸ نساء میفرماید این سمتها را به اهلش بسپارید، آیه ۵ نساء میفرماید که اقتصاد خود را به دست ضعیفان نسپارید، در آیه ۵۵ یوسف آمده است که مسئولان اقتصادی جامعه باید متعهد و متخصص باشند. چرا پس از دفاع مقدس، باوجود توصیه بنیانگذار فقید ج.ا. ایران، نسبت به این مهم بیتوجهی شد؟ چرا در مدیریت جنگ به فرزندان مردم اعتماد شد، چرا در محیطهای بیپول مثل آموزشوپرورش یا دانشگاه به بدنه مردمی اعتماد میشود؟ اما در مدیریتهای دلاری و پرپول و پروپیمان به آنها اعتماد نمیشود؟ چرا تصدی این حوزهها به وابستگان و اعضای تیم بهاصطلاح محارم سپرده میشود؟! مگر نه این است که هرجا زحمت و دلدادگی است، پروانه میرود و هرجا شیرین است، مگس مینشیند! پس جناب استاد، تعجب چرا؟ از شما میپرسم؛ چرا در جامعه ما، با علم و آگاهی از سوابق نامطلوب و فسادآلود بعضی افراد، کماکان بهعنوان متصدی حوزه اقتصادی و صنعتی بهکار گمارده میشوند؟! مگر پرونده سنگین در سازمانهای نظارتی ندارند؟ مگر مکرر عملکرد آنها گزارش نشده است؟ چرا اداره متغیرهای اقتصادی بر پایه سودجویی و استفاده از فرصتهای نامشروع میچرخد و سکوت استمرار دارد؟! مثلا چرا قیمت سهام شرکتها در بازار سرمایه بیمنطق و به عمد بالا و پایین میشود و عدهای فقیر و عدهای با قصد مرفه میشوند؟! صحنهسازی میکنند و عرضه و تقاضای کاذب شکل میدهند و کار خود را توجیه میکنند و چیزی نمیگویند؟! چرا اینها را به بحث گذاشتم؟ میخواهم برسیم به نقش رانت برای کسب سود بیمحابا، در تصدی مسئولیتها و جایابیها!
از سمتها و مسئولیتها با تخصصها بیارتباط است! مثل این میماند که بیماری به غیرمتخصص سپرده شود! حتما میدانید که وزارتها، استانداریها، حتی کمیسیونهای تخصصی مجلس و مانند اینها توسط خواص و حتی توسط مردم و با جهتدهی گروهها، به چه کسانی سپرده شده است؟ آیا ظرفیت ملی احصا شده است؟ یا ظرفیت دوستان فقط ملاحظه شده است؟ چرا اکثر مدیران، معاونان خود را از متخصصان مجرب و بهتر از خود نمیگمارند؟! چرا حلوفصل مشکلات مردم هدف قرار نمیگیرد؟ در این میان حفظ منافع فردی هدف قرار گرفته است یا اجتماعی؟ به نظر جنابعالی کار تربیتی شما جواب داده است؟
فکر کنم جناب استاد پی برده باشند که مشکل در امور اولیه است. جاریسازی حسن و قبحهای اخلاقی در جامعه ما با موانعی جدی مواجه است. اخلاق انسانی و دلسوزی اجتماعی آفت دیده که مانند سیاست و اقتصاد بیمارند. فرهنگ ما مفاد گمشده دارد که چرخه سیاست و اقتصاد بر مدار صواب نمیچرخد. هر آنچه دنیا در اقتصاد میخواند، ما نیز خواندهایم؛ اما فضا و بستر اجتماعی ما متفاوت است. تا دروغ و نیرنگ جاری، رشوه و... در کار است، دیدهبان سرمایه اجتماعی کور است و اقتصاد به بیراهه میرود. داراییهای اخلاقی که نباشد، داراییهای معدنی مثل نفت و گاز و حتی معادلات و محاسبات اقتصادی (علم) جواب نمیدهند، ادبیات علمی در محیط فاسد نتیجه نمیدهد. کجا به ایثارگران و باسوادان جامعه کار سپردید و اختلاس دیدید؟ بیتدبیری تجربه کردید؟ و خسارت وارد شد؟
اجازه دهید شفافتر مطرح شود. گفتیم که بسیاری حتی احزاب و گروههای به ظاهر فرهیخته نیز بنا به محدودیتهایی که دارند...
در پشتیبانیهای خود از افراد، تواناییها را در نظر نمیگیرند و بیشتر به تبعیتکردن، صاحبنظرنبودن! و آوردههای نقدی توجه دارند! اینها همه نشان از عمق آسیبدیدگی و اضمحلال توسعهیافتگی دارد. جناب استاد، اقتصاددانان متعهد جایی نرفتهاند، همینجا با مردم و درون آنها هستند. همانطور که در طول پرورش خویش، نوک پیکان جبهههای دفاع مقدس نیز بودند و برای جامعه از جان مایه گذاشتند و تا مرز شهادت رفتند؛ اما بعد از آن برهه، جایی که اقتصاد پرپیمان بود را به دست اینها ندادهاند، مگر حوزههای پرزحمت، ارزان و کارگری آن را! آیا اکثریت سفارتخانههای اروپایی، بانکها، بیمه، پالایشگاه و کلا صنایع بزرگ، وزارت، وکالت، استانها و... به متخصص جبههرفته سپرده شده است؟! مگر در تصدی مدیریتهای آن حوزهها مبنا علم و تعهد بوده است؟! آیا نظام بانکی اطلاعاتی از سرمایههای انسانی خود در سطح ملی، بدون دخالت روابط، دارد؟ کافی است مروری بر سوابق متصدیان مسندهای مهم حداقل در ۳۰ سال گذشته که نظام جا افتاده است، داشته باشید. سؤال کردید: چرا مطالعات داشگاهها، فرضا پایاننامههای دانشجویان ما، به درد جامعه نمیخورد؟ بسیاری از اینها کاربردی و پرفایده هستند، اما بپرسید که چرا در کتابخانه محصور میمانند؟ ما که آنها را میخوانیم، چرا مدعیان حاکمیت نمیخوانند؟! چرا بعضی از همین محارم، پایاننامههای خود را خریداری میکنند و باوجود کمسوادی به تصدی امور مینشینند؟! چرا بنگاههای تولید مقاله و رسالهدزدی، رصد نمیشوند؟! حتی خانههای فساد نیز رها شدهاند، بیشتر به شناسایی آسیبهای سیاسی رو آوردهایم تا فرهنگی و اعتقادی که انواع رفتارهای غلط ما از آن نشئت میگیرد. ببینید بیتفاوتی به مشکلات مردم و فساد تا کجا که نرفته است! جناب استاد، چرا زمانی که اقتصاد ایران سرما خورده بود و تب و لرز داشت، این سؤال را پیش نکشیدید؟ حالا که سرطان بدخیم گرفته است، یاد ما کردید؟! حالا که نسل انقلابکرده و جبههرفته در شرف بازنشستگی است، چرا؟ بهقول شاعر شهیر معاصر، جناب شهریار: آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟/ بىوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟/ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی/ سنگدل این زودتر مىخواستی، حالا چرا؟
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر