جنازه ای که روی دست مانده!
راستش را بخواهید کسی با «خارجی» بودن یک پیام رسان مشکلی ندارد، درد اصلی؛ نفس «پیام رسان» بودن آن است حالا چه خارجی باشد چه داخلی! اگر می شد متخصصین متعهد داخلی تمعهیدی بیندیشند و اپلیکیشنی بسازند که به جای «پیام» ؛ «هویج» مخابره کند، بدون هیچ معطلی از این تولید ملی و ایضا «کشت هویج» حمایت جدی میشد. اسم پروژه را هم میگذاشتند: «طرح ملی کردن هویج فرنگی»!
بگذارید مسئله را برایتان بازتر کنم:
اصولا مسئولین موفق، خصوصیات خاصی دارند که شرحش در این قالب نمی گنجد اما آن خصیصه ای که موضوع مورد بحث ما می باشد این ویژگی است که یک مسئول استاندارد، بخوبی میداند چگونه سرو ته جریانی را با ساختن داستانی، به هم بیاورد تا این و آن گندش را درنیاورند.
حالا این پیش فرض را داشته باشید تا برویم سر اصل مطلب...
ببینید؛ قبلا روال طبیعی پیام رسانی به این شرح بود: ابتدا «خبر واقعی» وارد «رسانه ملی» میشد، بعد در آنجا با استفاده از روش های پیچیده ای، فرآوری و مهندسی شده و در مرحله بعد داستانی برایش ساخته می شد. در آخر هم، «خبر واقعی» تبدیل به یک «خبر میلی» شده و دو دستی تقدیم مردم می شد.
اما در حال حاضر؛ پیام رسان ها این معادله و بعبارتی همه کاسه کوزه ها را بهم زده اند.
چطوری؟ اینطوری : در حال حاضر ابتدا خبر واقعی به مردم می رسد و رسانه ملی می بایست بلافاصله بعد از آن؛ خبرها را مهندسی کرده و داستان جدیدی را از دلش بیرون بکشد: یعنی خط تولید خبر و مهندسی آن پس و پیش شده. خب اگر کمی انصاف داشته باشید داستان پردازی برای اتفاقاتی که همه از قبل آنرا شنیده اند خیلی سخت است.
بگذارید مثال بزنیم:
چیزی که در پیام رسان های داخلی از مجلس شنیده و پخش شد این جمله بود:
«عکس دختر خوشگلا رو به ما هم نشون بدین»
اما چیزی که از رسانه ملی پخش شد این بود:
«در خواستگاری دختر خوشگل رو نشون می دن و بعد زشته رو به آدم می دن!» در ضمن؛ از نماینده فوق الذکر حتما معذرت بخواهید!!
درست است که سعی و تلاش زیادی برای رتوش این خبر شده اما قبول بفرمایید در عین حال باور آن هم، برای کسانی که اصل خبر به شکل فایل صوتی در دستشان است؛ سخت است.
در حال حاضر هم؛ پیام رسانها پیدا شدن یک جنازه مومیایی مادر مرده را مخابره کردهاند که همه شواهدش با یک چهره تاریخی منطبق است(توضیح:چهره تاریخی لزوما مثبت یا منفی نیست) حالا این جنازه حکم لقمهای را پیدا کرده که نه میشود آن را قورت داد و نه آنرا تف کرد اما در عین حال و به هر حال باید کاری کرد تا بیشتر از اینها روی دست نماند. یعنی برایش داستانی ساخت...
فقط یک خواهش: لطفا این داستان مثل داستان های رتوش شده قبلی لوس و بی مزه نباشد چون در عصر پیام رسان هایی همچون «پیام رسان داخلی سروش» باوراندن اینکه یک کامیون طلا تبدیل به آهن شده کمی سخت تر از گذشته است. البته کمی بیشتر از کمی .....
در انتها هم یادآور می شود: عصرخلخالی اییزم به پایان رسیده ....
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر