اسیدپاشی برای تسویه حساب!
«آرام بود و از این که دست به اسیدپاشی زده پشیمان به نظر نمیرسید. او پس از اسیدپاشی خود را به کلانتری ۱۵۱ یافتآباد رساند و در حالی که تیشهای در دست داشت سعی کرد وارد آنجا شود اما بلافاصله توسط مأموران بازداشت شد و تحت بازجویی قرار گرفت.
صبح چهارشنبه مرد ۴۴ ساله برای بازجویی به شعبه هشتم دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد. او زمانی که مقابل بازپرس کامران رضوانی قرار گرفت به اسیدپاشی اعتراف کرد و در عین حال به سؤالات بازپرس نیز پاسخ داد.
با اردشیر - قربانی اسیدپاشی- اختلاف داشتی؟
بله، به خاطر اختلاف مالی و توهین از او بشدت عصبانی بودم.
چه توهینی؟
۶ ماه قبل جلوی یکی از دوستانم به من فحاشی کرد. حرفهایی که او زد اگر الان با خودم تکرار کنم بیشک دست و پا بسته هم باشم به سراغش میروم و از او انتقام میگیرم. هیچکدامشان قابل بیان نیست.
مشکل مالیات چه بود؟
۶ ماه قبل قرار شد که خانه ۵ طبقه پدرش را رنگ کنم. هزینه کار ۳ میلیون و ۱۸۰ هزار تومان میشد. قرار شد هزینهها تقسیم بر سه شود و قسط اول در ابتدای کار، قسط دوم وسط کار و قسط سوم در پایان کار پرداخت شود. اما اردشیر این کار را نکرد.
چقد پول داده بود؟
نمی دانم.
روزی که اسیدپاشی کردی یادت نیست؟
آن روز را یادم هست. ساعت ۶ صبح ۱۴ فروردین به خانه پدری اردشیر رفتم تا نقاشی کنم اما برادر کوچکتر اردشیر پمپ نقاشیام را داخل انبار گذاشته و در را قفل کرده بود. از این کار او خیلی ناراحت شدم. یواشکی و بدون آن که کسی متوجه شود از خانه خارج شدم و سوار بر ماشین به خانه برگشتم. حتی بین راه مسافرکشی هم کردم. ساعت حدود ۹ یا ۱۰ صبح بود که تصمیم گرفتم برای دیدن یکی از دوستانم و پیادهروی به سعیدآباد بروم. در تقاطع خیابان کلانتری اردشیر در حالی که سوار بر موتورش بود به طرفم آمد و گفت برو خانه پمپ را بردار و نقاشی کن. از این حرفش خیلی عصبانی شدم.
چرا عصبانی شدی؟
چون او میدانست که پمپ را برادرش داخل انبار گذاشته است و در حقیقت میخواست مرا پی نخود سیاه بفرستد و بازیام دهد. من هم سنگی برداشتم و با آن شیشه و چراغ موتورش را شکستم.
چه شد که اسیدپاشی کردی؟
بعد از درگیری به میدان سعیدآباد رفتم و ۵ دقیقهای را همانجا ماندم. آب و هوای میدان طوری است که هر وقت به آنجا میروم حالم خوب میشود. بعد به خانه برگشتم و ظرف اسید ۴ لیتری را برداشتم و به سراغ اردشیر که در خیابان ۱۵ متری، مغازه سرامیک فروشی داشت رفتم. اردشیر داشت سوار موتورش میشد تا به خانه برود که صدایش کردم و گفتم بیا باهم حساب و کتاب کنیم. اما او به من گفت برو بابا. از دستش خیلی عصبانی بودم، وقتی هم کاپشنش را از تنش درآورد تا با من دعوا کند، عصبانیتر شدم. اسید را روی کمرش ریختم. کمی اسید هم روی صورت خودم ریخت. سریع سرم را داخل جوی آب کردم.
اردشیر چه کار میکرد؟
فریاد میزد و اهالی به کمکش آمدند و آب روی بدنش ریختند.
تو چه کردی؟
به خانه رفتم، ماشینم را برداشتم و به محل حادثه برگشتم. دیدم مأموران پلیس و اورژانس در محل هستند و به اردشیر رسیدگی میکنند.
اسید برای چه داخل خانهات بود؟
به خاطر کارم؛ من نقاش هستم و اسید هم یکی از ابزارهای اصلی کارم است.
میدانستی که اسید چه آسیبی میرساند؟
بله، در چشم بهم زدنی میسوزاند.
چطور دستگیر شدی؟
می خواستم بروم مسافرکشی که تلفن همراهم زنگ زد. مأموران کلانتری بودند و از من خواستند که به کلانتری بروم. من هم همین کار را انجام دادم البته یک تیشه هم با خودم بردم.
با تیشه رفتی کلانتری؟
بله، میخواستم ببینم که واقعاً از کلانتری با من تماس گرفتهاند یا سر کاری بوده است. وقتی وارد شدم از مأموران پرسیدم که چه کسی با من تماس گرفته و بعدش هم دستگیر شدم.
سابقه بیماری روانی داری؟
بله، سه بار تا به حال در بیمارستان بستری شدم. یک بار قبل از این که ازدواج کنم یک هفته در بیمارستان بستری شدم. یادم نمیآید کدام بیمارستان بود اما خوب یادم هست که دستهایم را به تخت بسته بودند.
دارو مصرف میکنی؟
بله، اما شب حادثه یادم رفت داروهایم را بخورم. حتی همسرم از من پرسید داروهایت را خوردهای؟ چون مطمئن نبودم گفتم داروهایم را خوردهام. از دیروز هم که دستگیر شدم داروهایم را دوباره مصرف میکنم.
از کاری که کردهای پشیمانی؟
نه؛ توهینهایی که او به من کرد در حدی بود که جای پشیمانی نگذاشته است.
بچه داری؟
بله یک پسر ۱۲ یا ۱۳ ساله. به شما میگویم که چیزی یادم نمیماند!»
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر