«شامگاه سه‌شنبه پدر خشمگینی در غرب پایتخت دست به اقدام هولناکی زد. این مرد ٤٢ساله در یک حرکت جنون‌آمیز همسر سابق و فرزند ٨ساله را به قتل رساند و بعد از آن اقدام به خودکشی کرد. در این حادثه، زن جوان همراه پسرش کشته شد اما قاتل در خودکشی ناکام ماند و به بیمارستان منتقل شد. این جنایت حدود ساعت ٩شب در یکی از خیابان‌های محله تهرانسر اتفاق افتاد.

بر اساس اعلام پلیس تهران، این مرد ابتدا به محل زندگی همسر می‌رود و او را خفه می‌کند. او پس از قتل همسر سابقش به خانه خودش مراجعه می‌کند و با چاقو به جان فرزند ٨ساله‌اش می‌افتد. این پدر سنگدل با ضربات متعدد چاقو پسرش را به قتل ‌رساند و بعد از آن هم اقدام به خودکشی کرد، اما توسط ماموران اورژانس به بیمارستان منتقل شد. گزارش این حادثه، بلافاصله به بازپرس کشیک قتل تهران اعلام شد. هنوز انگیزه این جنایت مشخص نیست و کارآگاهان اداره آگاهی در تحقیق در خصوص این حادثه هستند.

اما این برای نخستین‌ بار نیست که چنین حادثه تلخی رخ می‌دهد. پرونده‌های جنایی متعددی در چند وقت اخیر تشکیل شده که عامل آن همسری خشمگین و پدری سنگدل است که اعضای خانواده‌اش را به قتل رسانده و بسیاری از آنها خودش هم اقدام به خودکشی کرده است. تابستان ‌سال‌جاری بود که جنایت خیابان دروس خبرساز شد. در آن حادثه تلخ، مرد میانسالی که استاد دانشگاه بود، پس از قتل فجیع مادر و پدرش در دفتر کارش، به سراغ همسر و فرزندش در محله دروس تهران رفت و آن دو را نیز با چاقو کشت. این قاتل سپس اقدام به خودکشی کرد و خودش را هم از پای درآورد.

چندی بعد هم در محله تهرانپارس پدری که همراه با دو دخترش زندگی می‌کرد، در اقدامی مشابه جنایت هولناک دیگری را رقم زد. آن مرد هم چند سالی بود که از همسرش جدا شده و با دو دخترش زندگی می‌کرد. در آن حادثه دو خواهر جوان با چاقو به دست پدرشان کشته شدند. پدر سنگدل پس از نوشتن نامه‌ای که در آن به انگیزه‌هایش از این اقدام جنون‌آمیز اشاره کرده بود، دست به خودکشی زد اما پرونده‌های این‌چنینی در چند وقت به همین‌جا ختم نمی‌شوند.

سرانجام پرونده سرهای بریده خیابان شیخ بهایی که یکی از جنجالی‌ترین پرونده‌های قتل چند وقت اخیر تهران بود هم، به پدر قاتل ختم شد. این پدر پس از شناسایی و دستگیری توسط پلیس در اظهاراتش ضمن اعتراف به قتل پسر و عروس و مثله‌ کردن اجساد آنها، دلیل این جنایت فجیع را اذیت و آزار و مصرف مواد مخدر آن دو اعلام کرد و از بازپرس پرونده تقاضای قصاص کرد.

بحران خشونت در جامعه

اما به ‌راستی چه عامل یا عواملی باعث بروز این‌گونه از جنایت‌ها می‌شود. این حد از خشونت و سنگدلی که باعث بروز چنین رفتارهای جنون‌آمیزی می‌شود، از کجا سرچشمه می‌گیرد. آیا این پرونده‌های جنایی که در چند وقت بارها ‌و بارها در گوشه و کنار شهرها رخ می‌دهد، نمودی از افزایش خشونت در سطح جامعه است که حالا در بین خانواده‌ها خودش را به عریان‌ترین شکل ممکن نشان می‌دهد؟ این پرسش‌هایی است که علیرضا فرنام استاد و عضو هیأت‌علمی دانشگاه علوم پزشکی تبریز در پاسخ آنها را در بحران خشونت می‌داند.

او در این‌باره به «شهروند» می‌گوید: «این‌گونه اقدمات جنون‌آمیز معمولا در افرادی دیده می‌شود که از مشکلات روحی و روانی نادیده گرفته‌ شده رنج می‌برند. جنایت به‌ عنوان بالاترین سطح خشونت به یکباره رخ نمی‌دهد. به عبارت دیگر، عامل اصلی این حوادث مردانی هستند که سال‌ها با مشکلات و بیماری‌های روانی زندگی کرده‌اند. به‌ طور معمول در بررسی گذشته متهمان انواع و سطوح مختلفی از خشونت دیده می‌شود. یعنی یک پدر یک‌شبه قاتل فرزندش نمی‌شود، مردی که سال‌ها با همسرش زندگی کرده، در مدت کوتاهی کمر به قتل او نمی‌بندد. بیشتر این افراد قبل از اقدام به این عمل، بارها به اشکال مختلف خشونت داشته‌اند. خشونت در کلام؛ رفتار خشونت‌های دیگر که در بستر خانواده‌ها شکل گرفته است. اما مشکل اصلی این‌جاست که وقتی این مشکلات نمایان می‌شود، کار از کار گذشته و حادثه جبران‌ناپذیری رخ داده است.»

به گفته این روانپزشک، یکی از دلایل این دیر نمایان‌ شدن در نبود ابزار حمایتی و قانونی است: «وقتی که زنی در مدت زمان طولانی در معرض خشونت از سوی همسرش قرار می‌گیرد، وقتی که کودکی از سوی پدرش بارها به دلایل مختلف تنبیه بدنی و آزار کلامی می‌شود و هیچ مرجع قانونی هم برای بازدارنگی و اصلاح رفتار وجود ندارد. باید منتظر بروز چنین حوادثی بود.»

فرنام با اشاره به این‌ که اختلالات روانی مردان پس از ظهور قابل‌ درمان است، ادامه می‌دهد: «بهبود و کاهش عوارض بیماری‌های روانی امکان‌پذیر است. تغییر و اصلاح رفتار و گفتار خشونت‌آمیز با مراجعه به مراکز مشاوره و روانپزشکان قابل درمان است اما واقعیت این است که‌ درصد بسیار ناچیزی از مردم به‌ خصوص مردان حاضر به پذیرش این مشکلات هستند. در واقع آنها بیماری خود را قبول نمی‌کنند و خشونت خود را به عوامل بیرونی مرتبط می‌دادند. به همین دلیل به نظر می‌رسد باید به دنبال یک راهکار واسطی بود.»

او در توضیح بیشتر می‌گوید: «در بسیاری از موارد همسر و فرزندان به دلیل روابط احساسی علاقه‌مند به ادامه زندگی با این افراد هستند اما به شرط درمان و برطرف‌ شدن مشکلات روانی. دقیقا همین‌جاست که باید با استفاده از برخی ابزارهای حمایتی و قانونی این‌گونه افراد را مجبور به پذیرش و درمان کرد. البته این ایده نیاز به بررسی بیشتری دارد اما به هر حال باید برای بحران خشونت در جامعه فکر کرد.»

خشونت ناشی از کمبودها و فشارهای اقتصادی

سعید خراط‌ها آسیب شناس اجتماعی معتقد است که خشونت در جامعه زیاد شده و به مرز بحران نزدیک است. او هم ریشه بروز این جنایت ها را همین پدیده مخربی می داند که در چند سال اخیر روند فزاینده‌ای به خود گرفته است. اما خراط‌ها با تاکید بر زمینه‌های اجتماعی این بحران خشونت به «شهروند» می‌گوید: «مشکلات اقتصادی دلیل اصلی این خشونت افسارگسیخته است که امروز در بخش‌های مختلف جامعه خودش را به اشکال مختلف نشان می‌دهد. کمبودها و فشارهای اقتصادی، بیکاری، فقر و تبعیض باعث شده که خانواده‌ها به بدترین و دلخراش‌ترین شکل ممکن به خشونت گرفتار شوند. پدری که مدام و هر روز شرمنده زن و بچه است، جوانی که با تحصیلات و قابلیت‌های فراوان از بیکاری در خانواده شرمسار است. مستعد هر گونه اقدام غیر منتظره است. وقتی این کمبودها در کنار فرصت‌ها و پیشرفت‌های خارج از ضابطه برخی افراد در جامعه قرار می‌گیرد، خواه ناخواه مقایسه‌ای تلخ در ذهن انجام می‌شود. نبود فرصت‌های برابر، رانت، اختلاس، همه اینها باعث می‌شود که افراد به سمت رفتارهای خشن متمایل شوند. حالا این دیگر به شرایط خانوادگی، قدرت مدیریت و زمینه های روانی افراد بستگی دارد. در چنین شرایطی، کافی است که مردی در محیط نامناسب بزرگ شده باشد یا اختلالات زمینه‌ای روانی را با خود داشته باشد. در این شرایط نباید از بروز قتل‌های فجیع، کشتن پسر به دست پدر، همسرکشی و امثال این جرایم هولناک تعجب کرد.»

این آسیب‌شناس معتقد است فاصله بین نسل‌ها در جامعه ایرانی یکی دیگر از عوامل موثر در تشدید و بروز این گونه ازخشونت‌هاست: «هنجارها و ارزش‌ها نسل جدید به طور کلی تغییر کرده. در واقع ما با یک انقلاب ارزشی مواجه هستیم. فرزندان و والدینشان به خصوص پدرها از دو دنیای مختلف هستند. حتی ساده ترین حرف ها و خواسته های یکدیگر را درک نمی کنند. در این شرایط بروز اختلافات بیشتر شده و با توجه به شرایط و عوامل دیگر خشونت بین اعضای خانواده را رقم می زند.»

به گفته خراط‌ها افزایش این جنایت‌ها پیام دیگری هم دارد و آن بحرانی شدن وضع روانی جامعه است: «جامعه با مشکلات و بیماری‌های روانی زیادی دست و پنجه نرم می کند. واقعیت این است که بسیاری از ایرانیان به یک یا چند اختلال روانی دچار هستند. وزارت بهداشت در چند سال گذشته بارها آمارهایی در این خصوص منتشر کرده. مرجع رسمی اعلام می کند که بیش از ٢٠ درصد افراد جامعه اختلالات روانی دارند. بارها در این خصوص هشدار داده شده، اما مشکل این جاست که فقط در حد گزارش یا اعلام و هشدار باقی مانده. واقعا برای چند دهم یا صدم درصد از این افراد بیمار روانی برنامه ریزی صورت گرفته است. چند نفر از این ها خدمات روان درمانی دریافت کرده اند. جامعه بیمار است. بحران خشونت و اختلالات روانی مرز بحران را رد کرده است.»

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.