تجاوز خانوادگی در کمین دختران آمریکایی
در میان تمامی نهادهای اجتماعی، نقش «خانواده» و اهمیت خاص آن بر هیچکس پوشیده نیست. درواقع، «خانواده» یکی از مقدسترین مأمنها و مکانهایی است که تمامی افراد بشر نسبت به اهمیت حفظ آن، اتفاقنظر دارند. برخی جامعهشناسان، نخستین مرحله تشکیل جامعه را تشکیل نهاد «خانواده» مینامند و بر این باورند که تنها جامعهای را میتوان «جامعه سالم» نام نهاد که برخوردار از خانوادههای سالم و سرزنده باشد.
اگرچه «خانواده»، کانون تربیت و پرورش اخلاق و روان فرزندان و بزرگترین حامی و تأمینکننده مالی و معنوی آنان میباشد، لیکن چنانچه کارکرد مذکور را بهدرستی انجام ندهد و به محلی ناامن برای فرزندان و بهویژه کودکان مبدل شود، شاهد سرایت ناامنی به جامعه خواهیم شد و در آن صورت، جامعه بیماری خواهیم داشت.
یکی از مواردی که امنیت و سلامت خانواده را در معرض نابودی قرار میدهد، «خشونت جنسی» در خانواده است. پستترین نوع «خشونت جنسی» در خانوادهها، تجاوز جنسی محارم بیولوژیک (خونی) نظیر پدر، برادر و غیره میباشد که به لحاظ روانی، عواقب بسیار نامطلوبی بر متجاوز و قربانی، توأمان خواهد داشت. اینگونه از «خشونت جنسی»، به نحوی فراگیر در حال گسترش است و دیری نمیپاید که بهمرور در برخی کشورها بهصورت یک هنجار اجتماعی درخواهد آمد.
پستترین نوع «خشونت جنسی» در خانوادهها، تجاوز جنسی محارم بیولوژیک (خونی) نظیر پدر، برادر و غیره میباشد که به لحاظ روانی، عواقب بسیار نامطلوبی بر متجاوز و قربانی، توأمان خواهد داشت.
مبناییترین و مهمترین دلیل انحطاط فرهنگی خانوادهها در غرب، تغییر تدریجی ماهیت «خانواده» و تضعیف پایههای آن میباشد. بدین منظور، در ابتدا، به مفهوم «خانواده» میپردازیم و تحول مفهومی آن را در غرب ازنظر میگذرانیم:
خانواده
در جوامع انسانی، «خانواده» به گروهی از افراد گفته میشود که از طرفی با یکدیگر زندگی میکنند و از طرف دیگر، پیوند سبب یا نسبی دارند. البته ممکن است نهاد «خانواده» متشکل از پدر، مادر و فرزندان باشد و یا اینکه پدر و یا مادر به همراه فرزندان خود زندگی کنند.
«آنتونی گیدنز»، جامعهشناس بریتانیایی در تعریف خود از نهاد «خانواده» مینویسد:
«خانواده به گروهی از افراد گفته میشود که با ارتباطات خویشاوندی مستقیماً پیوند یافتهاند و در این واحد، بزرگسالان مسئولیت نگهداری و مراقبت از کودکان و فرزندان کوچکتر را عهدهدار هستند».
در مقابل مفهوم «خانواده»، مفهوم «خانوار» قرار دارد؛ افراد غیر خویشاوندی که با یکدیگر همخرج هستند و معمولاً باهم غذا میخورند. البته ممکن است فردی تنها زندگی کند که در آن حالت نیز، به لحاظ آماری، در زمره خانوارها محسوب میشود. در گونهشناسی نهاد «خانواده» در گذر زمان، به چهار گونه برمیخوریم که در ذیل آمده است:
الف) خانواده گسترده:
«خانواده گسترده» خانوادهای است که اعضای آن بیش از دو نسل از افراد را در برمیگیرند. این نوع خانواده بهطورمعمول، متشکل از سه نسل از افراد میباشد که عبارتاند از پدربزرگ و مادربزرگ، پدر، مادر و فرزندان. نکته مهم آن است که این سه نسل بسیار نزدیک با یکدیگر زندگی میکنند و در تماس نزدیک باهم هستند.
«خانواده گسترده» خانوادهای است که اعضای آن بیش از دو نسل از افراد را در برمیگیرند.
ب) خانواده هستهای:
«خانواده هستهای» در اصطلاح علوم اجتماعی، به خانوادهای متشکل از زن و شوهر و فرزندان آنها اطلاق میشود. در خانواده هستهای، تماس اعضا با سایر خویشاوندان، دورتر، ضعیفتر و کمرنگتر است تا میان خود اعضای خانواده.
ج) خانواده تکسرپرست:
«خانواده تکسرپرست» به خانوادهای میگویند که زن یا مرد بدون همسر و بهتنهایی از فرزند یا فرزندان نگهداری میکند. دلایل بوجود آمدن خانواده تکسرپرست میتواند طلاق یا مرگ همسر یا روابط خارج از ازدواج یا فرزندخواندگی باشد.
«خانواده تکسرپرست» خانوادهای است که در آن، زن یا مرد بدون همسر و بهتنهایی از فرزند یا فرزندان نگهداری میکند. بیتردید در اینگونه خانوادهها، پدر یا مادر، بهدلیل مشغلههای اجتماعی، از توجه به فرزند خود بازمیماند و کودک تربیت صحیح نمییابد و کمبود توجه ممکن است او را در مسیر خطایی قرار دهد و زمینه سوءاستفادههای مختلف ازجمله سوءاستفاده جنسی از او را ایجاد کند.
د) خانواده تجدیدبناشده:
به خانوادههایی که در آنها پدر یا مادر یا هردو برای دومین یا چندمینبار ازدواج کردهاند خانوادههای تجدیدبناشده میگویند. بهطورمعمول، در این خانوادهها، فرزندان حاصل ازدواجهای پیشین پدر و مادر میباشند؛ بهنحویکه فرزند با ناپدری یا نامادری زندگی میکند.
«خانواده تجدیدبناشده»، خانوادهای است که در آن پدر یا مادر یا هردو برای دومین یا چندمینبار ازدواج کردهاند و به همراه آنها، فرزند یا فرزندانی زندگی میکنند که حاصل ازدواجهای قبل آنان میباشند.
نسبت ماهیت «خانواده» با «خشونت جنسی»
همانگونه که آمارها نشان میدهد، در حال حاضر، کمتر خانوادهای در جوامع غربی و بهویژه جوامع اروپایی را میتوان یافت که همچنان در گونه خانوادههای گسترده قرار گیرد. در چنین خانوادههایی که بهطورمعمول، پدربزرگ و مادربزرگ در جمع خانواده حضور داشتند، بهندرت شاهد «خشونت جنسی» در خانواده بودیم. با آغاز قرن بیستم و صنعتیشدن بیشتر جامعه، آرامآرام رواج اینگونه از نهاد اجتماعی رو به افول گرایید و گونه دیگری از خانوادهها با نام خانوادههای هستهای ایجاد شدند.
در این نمودار، درصد کودکانی که در «خانوادههای گسترده» زندگی میکنند مشاهده میکنیم. کشورهای اروپایی و آمریکا و کانادا، در پایینترین میزان قرار دارند.
اگرچه ابتذال فرهنگ غرب و رواج برهنگی فرهنگی از دیر باز موجب شده بود تا حرمتها در خانوادهها شکسته شود یا در مواردی خواسته یا ناخواسته میان محارم ارتباط جنسی برقرار شود، لیکن بازهم نرخ «خشونت جنسی» آمار بالایی را نشان نمیداد. اما در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن ۲۱، شاهد رسوخ خانوادههای هستهای و رواج شدید خانوادههای تکسرپرست و تجدیدبناشده هستیم. درواقع، در قرن ۲۱، شاهد این هستیم که بخش معظمی از خانوارهای جوامع غربی را خانوادههای تکسرپرست و یا خانوادههای تجدیدبناشده تشکیل میدهد. نظر به آنکه در خانوادههای تکسرپرست و تجدیدبناشده، رابطه بیولوژیک و خونی میان فرزند و پدرخوانده و برادرخوانده خود وجود ندارد، میزان «سوءاستفاده جنسی» در خانواده بسیار بالاتر از خانوادههای هستهای است.
بر اساس یک تحقیق، ۹۰ درصد از کودکانی که قربانی سوءاستفاده جنسی میگردند، فرد متعرض را میشناسند.
حال که با نسبت تغییر مفهوم خانواده در غرب و «سوءاستفاده جنسی» در آن آشنا شدیم، به وضعیت «خشونت جنسی» در خانوادههای جوامع غربی میپردازیم:
مطابق با گزارش سازمان بریس، قریب به ۶۰ درصد تجاوزات جنسی که در خانوادهها نسبت به فرزندان دختر صورت میپذیرد، بهطورمعمول توسط پدر بیولوژیک (خونی) فرزند انجام میشود و در اغلب موارد، مادر بیولوژیک (خونی) فرزند با آنها زندگی نمیکند و درواقع، خانواده در گونه خانوادههای تجدیدبناشده و یا تکسرپرست قرار دارد. مطابق با این گزارش، رسانههای جمعی و یا حامیان حقوق بشر بیشتر بر مسائلی نظیر خشونت فیزیکی بر فرزند تمرکز میکنند و سوءاستفاده جنسی اعضای خانواده از فرزندان را به فراموشی میسپارند.
قریب به ۸۲ درصد از تمامی تعرضات جنسی را کسانی مرتکب میشوند که قربانی آنان را میشناسد؛ زن یا شوهر، یکی از اعضای خانواده یا یک دوست.
مطالعهای که در سنوات ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۲ میلادی در ایالاتمتحده صورت پذیرفت نشان میدهد که میزان تعرض جنسی در خانوادهها افزون بر ۶۰۰ درصد رشد داشته است[۱۷]. بررسیها حکایت از آن دارد که در اغلب موارد، تعرضات جنسی از سوی پدران و برادران ناتنی قربانیها انجام میشود.
۲ تا ۴ هزار کودک آمریکایی در اثر آسیبهای روانی ناشی از تعرضات جنسی جان میسپارند.
مطابق با آمار سازمان آر. ای. آی. ان. ان، آژانس مبارزه با تعرضات جنسی در ایالاتمتحده، ۷۰ درصد موارد تجاوز جنسی در ایالاتمتحده توسط کسی صورت میگیرد که فرد قربانی میشناسد و قریب به ۳۵ درصد از این افراد مربوط به اعضای خانواده و محارم فرد میباشد. بهعبارتدیگر، بیش از یکسوم تعرضات جنسی نسبت به کودکان و نوجوانان در ایالاتمتحده، توسط افراد خانواده قربانی انجام میشود.
قریب به ۳۵ درصد از این افراد مربوط به اعضای خانواده و محارم فرد میباشد. بهعبارتدیگر، بیش از یکسوم تعرضات جنسی نسبت به کودکان و نوجوانان در ایالاتمتحده، توسط افراد خانواده قربانی انجام میشود.
بنیاد خیریه «جامعه ملی پیشگیری از تعدی به کودکان» در گزارشی اظهار میدارد که مطابق با پژوهش انجامشده، میزان «خشونت جنسی» در خانوادههای بریتانیایی نسبت به اواخر قرن بیستم، افزون بر ۹۰ درصد رشد نشان میدهد. مطابق با گزارش این بنیاد، در این کشور نیز همچون کشورهای مذکور، در اغلب موارد، تعرضات از سوی بستگان بیولوژیک و یا ناتنی کودک یا نوجوان نورس انجام شده است.
مواردی از این قبیل بسیار فراوان است و ذکر تمامی آنها در حوصله این بحث نمیگنجد. آنچه جای تأمل دارد آن است که چرا این کشورها که خود طلایهدار حقوق بشر و بهویژه رعایت حقوق کودکان و زنان هستند و آن را چون شمشیر داموکلس، بهعنوان اهرم فشار، بر سر کشورهای جهان قرار دادهاند، خود بهراحتی از این مسئله و معضل بسیار عظیم میگذرند و نسبت به آن چشم میپوشند!؟
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر