برخی از سردمداران اصلاحات که خاستگاه‌شان درون انقلاب و نظام بود، برای اینکه دیگر اعضای طیف را از خود نرنجانند با حرف‌ها و شعارهای دوپهلو، به دنبال روش‌های سهله و سمحه بودند و به امید روزهای بعد که دورنمایش برای‌شان روشن نبود، زمان می‌خریدند.

به عبارت دقیق‌تر، برخی از اصلاح‌طلبان حتی با نیت‌های درست از جمله «در اردوگاه نظام قرار دادن گروه‌های بیشتری از مردم» حاضر نشدند بین خود و مخالفان جدی نظام، خط‌کشی کنند.  نکته دیگر اینکه اصلاح‌طلبان، دست‌کم در حوزه اندیشه، نگاه‌شان به دین از بیرون بود. با این نگاه، دین هرچه که بود با آزادی و دموکراسی و حقوق شهروندی و نظایر آن قهر بود و اصلاح‌طلبان گویی آمده بودند که این مقولات را با مذهب آشتی بدهند. حال آنکه دینی که از متن تفکر امام و انقلاب برآمده بود، آزادی و حق مردم را به عنوان رکن در خود جای داده بود. این نگاه از بیرون به دین، عملا مذهب و افراد مذهبی را در برابر مقولات یادشده قرار می‌داد و چنین القا می‌شد که گویی افراد یا باید اصلاح‌طلب باشند یا دیندار.  منکر نمی‌شوم که تعداد قابل توجهی از اصلاح‌طلبان از متدینان پروپاقرص بودند، اما در حوزه اندیشه سیاسی، نگاه‌شان به تفکر غرب بود. باز هم منکر نمی‌شوم که بخشی از این گرایش، به دلیل کم‌کاری متفکران حوزوی در بازتولید مقولاتی همچون آزادی و حقوق بشر و جامعه مدنی است. اگر آن اندیشمندان چنین مفاهیمی را به زبان دین ترجمه می‌کردند شاید مشکلات کمتر می‌شد، اما در عین حال از این واقعیت نمی‌توان گریخت که اصلاح‌طلبی، ستون‌های خود را بر زمین دین استوار نکرد. دیگر آنکه، اصلاح‌طلبی برخلاف شعارهایش چندان پرتحمل نبوده و نیست. رسانه‌های بعد از دوم خرداد تا ٢سالی که ناهار بازارشان رونق داشت، بدترین عملکرد را به یادگار گذاشتند به گونه‌ای که امروز حتی برخی اصلاح‌طلبان تند دیروز، از آن رفتارها اعلام برائت می‌کنند. هنوز «مرتجع» خواندن هرکسی که با اصلاحات همراه نبود در خاطره تاریخ مانده است. یا عبارت «فلانی پیام دوم خرداد را نگرفته» همچنان به عنوان لطیفه سیاسی نقل محافل است.

می‌خواهم بگویم اصلاح‌طلبان در برابر اصولگرایان افراطی لباس لجبازی به تن کردند و حسابی از خجالت حریف درآمدند!

اصلاح‌طلبان همواره می‌گفتند ما دنبال رفرم هستیم نه انقلاب، اما رفتارشان چیزی از انقلاب کم نداشت. آنچه در مجلس ششم رخ داد، هرچند تا قسمتی به دلیل لجاجت جناح اصولگرا، قابل توجیه بود، اما بخش عمده آن نشان از سرکشی در برابر شعارهای اصلاح‌طلبانه داشت.

وقتی اصلاح‌طلبان در اسفند ١٣٨١ در انتخابات شوراها آشکارا دیدند که مردم پای صندوق رای نیامدند، تازه شست‌شان خبردار شد که لاکی که درون آن فرورفته بودند، لاک غفلت است. حامیان اصلاحات که در سال‌های ٧٦ و ٨٠ به سیدمحمد خاتمی رای داده بودند، ترجیح دادند به جای آنکه پای صندوق بروند، به فکر رخت و آجیل شب عید باشند. این در واقع، یک پشت‌پای بزرگ بود به شعار «توسعه سیاسی» که اصلاح‌طلبان مدعی‌اش بودند و براساس آن باید تعداد شرکت‌کنندگان در انتخابات بالاتر می‌رفت و حالا خلافش ثابت شده بود.

سال‌ها گذشت تا اصلاح‌طلبان دریافتند که به جای هجوم یک‌شبه به قدرت، باید حوصله کنند، منطقی‌تر بیندیشند، در جاده سیاست آرام‌تر برانند و در روش‌های گذشته‌شان تجدیدنظر کنند. محصول این تغییر، نتیجه انتخابات ٩٢ و ٩٦ است.  با این حال هنوز هم برخی اصلاح‌طلبان، چه در راس و چه در بدنه با یک غوره سردی‌شان می‌شود و با یک مویز گرمی‌شان. از برخی اظهارنظرها می‌توان دریافت که نمی‌دانند با خودشان چند-چند هستند. اختلافات در بین آنها همچنان داغ است به طوری که همان بخش کوچکش که به رسانه‌ها راه پیدا می‌کند، سوزاننده است. این نابسامانی‌ها البته برای جریان اصلاحات، هم فرصت است و هم تهدید. تا چه تدبیر کنند و چگونه از پس آن برآیند.

 

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.