رابطه جناح چپ با خط امام از نگاه محمدرضا تاجیک
بخشی از این مصاحبه را می خوانید:
این تعبیر را چقدر درست میدانید که راست اول انقلاب، پایی در فقه داشت و چپ ادامه سنت روشنفکری دینی بود؟
تا حدودی میپذیرم. از این جهت میگویم که تا حدودی چپ اول انقلاب نه اینکه از فقه دور باشد بلکه «فقه پویا» را مطرح کرد. یعنی میتوان گفت فقه سنتی، فقه محافظهکاری است و نمیتواند به پرسشهای نسل و عصر ما پاسخ دهد و ما به یک فقه پویا احتیاج داریم؛ فقهی که خود در حال صیرورت باشد. به فقهی احتیاج داریم که فرزند خلف زمانش باشد و روح زمانش را تشخیص دهد. بنابراین فقه پویا را مطرح کردند اما قبول دارم که تأثیر جدیای از روشنفکری و به تعبیری نواندیشی دینی داشتند و شاید سمبل این روشنفکری دینی، شریعتی بود. شریعتی که معلم انقلاب لقب میگیرد، در جایجای دیدگاههایش و اندیشههای سوسیالیستی، اگزیستانسیالیستی و اومانیستی دیده میشود. طبیعتا اقتضای زمانه بود؛ جوانان ما فوج فوج به مارکسیسم گرایش پیدا میکردند و مارکسیسم را ایدئولوژی رهایی و مقاومت فرض میکردند. جوانان به دنبال ایدئولوژیای بودند که برای آنها رهایی را به ارمغان بیاورد و این را در آموزههای شریعتی یافتند. شریعتی به یک معنا دین را ایدئولوژیک کرد، از دین یک ایدئولوژی به دست آورد. بسیار از جوانان و دانشگاهیان به افکار شریعتی گرایش پیدا کردند و این نسل شاید همان روشنفکران دینیای بودند که بار انقلاب را بر دوش کشیدند و در دوران پساانقلاب تلاش کردند که آموزههای او را رنگ واقعیت ببخشند. تلاش کردند او را از عرصه تئوریک وارد عرصه پراتیک کنند و با آن یک جامعه را اداره کنند و یک جامعه ایدهآل را بسازند. بنابراین قبول دارم که جریان اصلی چپ بیشتر از روشنفکری دینی ما تأثیر داشت اما بیتردید نیمنگاهی هم به فقه داشت اما فقه پویایی که خود مطرح میکرد.
چپ خط امام دوران گذاری را طی میکند تا در دوم خرداد ۷۶ دوباره به عرصه قدرت بازمیگردد. چند ماه بعد نیز واژه اصلاحطلبی پدید میآید و بر سر زبانها میافتد و چپ خطامامی به اصلاحطلبان مشهور میشوند. شما این چرخش را چگونه توضیح میدهید؟
در سیر تطور یک گفتمان یا یک جریان سیاسی، علل و عوامل گوناگونی تأثیر دارد. یکی مقتضیات زمانه است. جریانها تاریخمندند، فراتاریخی نیستند. گفتمانها تاریخمندند، فراتاریخی نیستند. تاریخ در هر لحظه خودش مقتضیات متفاوتی دارد. تاریخ در حال صیرورت است و هر لحظه نقشی را طلب میکند. تاریخ نایستاده که گفتمانها بتوانند بایستند. به عبارتی کانتکست جامعه دچار تغییر میشود، تکست [متن] هم باید دچار تحول شود وگرنه بین تکست و کانتکست جدایی میافتد و اینها دیگر با هم دیالوگی نخواهند داشت. ذائقه جامعه عوض شده و تکستی که هنوز در گذشته باقی مانده است دیگران را میخواند تا در تاریخ به عقب بازگردند. راز و رمز اینکه بسیاری از گفتمانها و جریانها به محاق تاریخ میروند همین است که همسو با تاریخ حرکت نمیکنند و روح زمانه خودشان را تشخیص نمیدهند. اما این یک قضیه است. بعد دوم قضیه این است که ما یک شیفتی در روشنفکری دینی داشتیم. روشنفکری دینی قبل از انقلاب اصلا شبیه روشنفکری دینی بعد از انقلاب ما نیست. نماد روشنفکری دینی بعد از انقلاب امثال سروش، مجتهد شبستری و ملکیان هستند. اینها یک زاویه انتقادی با امثال شریعتی میگیرند و نسبت به ایدئولوژیککردن دین انتقاد میکنند. این روشنفکران میآیند تا از رهگذر گفتمانی تغییر ایجاد کنند، از یک رهگذر دموکراتیک وارد فضا میشوند و با دیالوگ به دنبال تأثیرات مدنظرشان حرکت میکنند و دیگر شاهد راهکارهای رادیکال نیستیم. اینجا دقایق گفتمانی چپ دچار تغییر میشود و از عدالت به آزادی شیفت میکند، به سمت دموکراسی، پلورالیسم و به سمت گفتمان بهجای ایدئولوژی. این شیفتی است که در روشنفکری ما ایجاد میشود و سایه سنگینش را بر جریان چپ میاندازد.
پس در درون جریان روشنفکری دینی ما این شیفت وجود داشته، در کانتکست اجتماعی ما هم این شیفت بهسرعت رخ داد اصلا جریان روشنفکری در همین بستر صورت میگیرد. مضافا در دهه اول انقلاب یک فضای ایدئولوژیک بر جامعه حاکم است که به دوره جنگ هم متصل میشود و در این فضای ایدئولوژیک است که چپ معنا پیدا میکند. بنابراین تمام مواضع چپها رادیکال است، هر قدر رادیکالتر چپتر، هر قدر پوپولیستتر چپتر، هر قدر آنتیآمریکاتر چپتر. اما همانطور که از اول انقلاب دور میشود یک شیفت گفتمانی، یک نوع استحاله گفتمانی در جریان چپ حادث میشود و از حالت رادیکال به سمت ملایمترشدن و دموکراتیکترشدن حرکت میکند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر