به گزارش روزنامه ایران، پس از شکست در ۴ انتخابات گذشته، بازبینی فکری و عملی اصولگرایی و اصولگرایان را ضروری کرده است. اما در میان اصولگرایان، هم درباره ضرورت این بازبینی و هم چگونگی آن صدای واحدی شنیده نمی‌شود. عباس سلیمی نمین، فعال سیاسی اصولگرا معتقد است یکی از مشکلات برخی از اصولگرایان، یکی دانستن انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است، امری که سبب شده آنان هر انتقاد از دستگاه‌های کشور را مترادف انتقاد یا تخریب مبانی انقلاب تعبیر کنند. در مقابل، می‌گوید برخی از اصلاح‌طلبان نیز میان این دو قائل به جدایی کامل هستند که این امر نیز پذیرفته نیست. سلیمی نمین اما نگران تنزل سطح اندیشه و سیاست‌ورزی در کشور هم است. او هم شورای نگهبان و هم هر دو جریان سیاسی کشور را در این تنزل خطرآفرین مؤثر می‌داند. او درعین حال، از برخوردهای دفعی با منتقدان فکری و سیاسی، همچون رئیس دولت اصلاحات انتقاد کرده و آن را دارای پیامدهای معکوس برای عاملان این اقدامات می‌داند.

این گفت‌وگو را بخوانید.

بعد از انتخاب‌های اخیر، کنشگران و فعالان حزبی و سیاسی اصولگرا از منظر خود نتیجه رقابت‌ها و شکست اصولگرایان را آسیب شناسی کرده و مواردی را برشمرده‌اند؛ برخی گفتند این امر ناشی از عملکرد ما بود، برخی ضعف در تبلیغات را مهم دانستند و برخی دیگر گفتند ناشی از تصویری بود که اصلاح‌طلبان از اصولگرایان ارائه دادند. از نگاه شما چه مواردی قابل تأمل است؟


چرخش قدرت یک امر طبیعی است و دلایل تغییر موازنه قدرت باید از سوی جریان‌های سیاسی مطالعه شود. کم و بیش هم به این موضوع پرداخته شد که چرا اصولگرایان بسیاری از جایگاه‌ها را از دست دادند. درگذشته، اصلاح‌طلبان دچار چنین وضعیتی شدند؛ ابتدا شورای شهر، مجلس و بعد ریاست جمهوری را از دست دادند. بعد از این تحولات، طیفی از اصلاح‌طلبان در مقام بررسی دلایل چرخش رأی مردم برآمدند، اما برخی هم معتقد بودند بدرستی عمل شد. این مسأله درباره اصولگرایان هم صادق است. امروز برخی از اصولگرایان نسبت به عملکردها نقد دارند، اما برخی نقدی به اصولگرایان وارد ندانسته و نوع رأی‌دهی مردم را غلط می‌دانند. این جریان از طیف اصولگرایان، معتقدند مردم تحت تأثیر تبلیغات و هجمه‌های سیاسی قرار گرفته‌اند؛ لذا ضرورتی برای بازنگری عملکرد خود نمی‌بینند. معتقدم، هم عوامل مؤثر بر نوع توزیع آرای مردم قابل بررسی است و هم تصویری که اصلاح‌طلبان از اصولگرایان ارائه کردند. در عین حال باید به این موضوع توجه جدی داشت که وقتی یک جریان مدتی در قدرت می‌ماند، دچار آفت‌هایی می‌شود؛ حتی اگر بهترین گزینه‌ها و تصمیم‌ها را انتخاب و اتخاذ کرده باشد. میزان رشد این آفات، هم به ساختار سیاسی کشور و هم به نظارت‌های درونی آن جریان بستگی دارد. این نکته بسیار مهم است که آیا جریان‌های سیاسی، اعم از اصلاح طلب و اصولگرا بر نیروهایی که به قدرت می‌رسانند، کنترل لازم را دارند تا از مسیر مصالح جامعه یا حتی مصالح حزبی خارج نشوند؟ یک جریان سیاسی از فرستادن افراد به جایگاه قدرت کمابیش بهره می‌برد، اما نبود نظارت سبب می‌شود جامعه بهره‌ای نبرد.


- به نظر می‌رسد احمدی‌نژاد نمونه عالی این وضعیت باشد؟
احمدی‌نژاد هم یکی از مواردی است که می‌توان این گونه به آن نگریست.
- به نظر می‌رسد ملاک قضاوت اصولگرایان برای ارزیابی کارنامه کسانی که به مناصب قدرت می‌فرستند، ایدئولوژیک است تا عملگرایی و کارکردی. مثلاً اگر احمدی‌نژاد از رهبر معظم انقلاب فاصله بگیرد، واکنش نشان می‌دهند، اما درباره سیاست‌های اقتصادی اشتباه او، سکوت می‌کنند یا درباره موضوع «املاک نجومی» هم سکوت می‌کنند...
ایدئولوژی یعنی بایدها و نبایدها. هیچ کس بدون ایدئولوژی نیست. گاهی شما ایدئولوژی‌تان را از دین می‌گیرید و گاهی از چارچوب‌های سیاسی. به نظر من اگر نگاه ایدئولوژیک داشته باشیم، بسیار دقیق‌تر و جامع‌تر نظارت می‌کنیم.


معتقدید اصولگرایان نگاه ایدئولوژیک ندارند؟
خیر، بلکه در بسیاری از مسائل نگاه ایدئولوژیک خود را تعمیم نمی‌دهند. مبانی و اصول دین در بسیاری از جزئیات وارد می‌شود، شاخص‌های نظری و الگوهای عملی ارائه می‌دهد که بر اساس آن می‌توان حرکت افراد را سنجید و به آنان نمره داد. بنابراین فکر نمی‌کنم مشکل نگاه ایدئولوژیک باشد، بلکه برعکس، برخی تلاش دارند نگاه ایدئولوژیک را تضعیف کنند؛ به‌دلیل اینکه نگاه ایدئولوژیک گریبان آنان را خواهد گرفت. بگذارید کمی دقیق‌تر به موضوع نگاه کنیم. یکی از مشکلات امروز جامعه ما این است که میان جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی تفکیک صورت نمی‌گیرد. بعضی رفتارهای اصولگرایان، ناشی از یکی دانستن جمهوری اسلامی با انقلاب اسلامی است. در حالی که انقلاب اسلامی بر اساس مبانی ارزشمند، متعالی و مقدس شکل گرفت، اما این انقلاب در ظرف مکان و زمان، حکومتی به نام جمهوری اسلامی تشکیل داد که این حکومت، متأثر از تصمیمات یا تولیدات ذهنی و نیز رفتار من و شماست. بعضی‌ها میان این دو پدیده هیچ تفکیکی قائل نیستند؛ بنابراین جمهوری اسلامی را هم مقدس می‌دانند. درحالی که جمهوری اسلامی که من و شما هستیم، مقدس نیست. به گفته امام(ره) انقلاب اسلامی، انفجار نور بود. این یعنی آن نورانیت می‌تواند مقدس باشد و هست؛ اما جمهوری اسلامی، هم می‌تواند خوب باشد و هم بد. از سطح رهبری تا پایین را می‌توان بر اساس مبانی و عملکردها سنجید. اشکالی ندارد که بگوییم فلان تصمیم غلط بوده است؛ زیرا بر اساس مبانی، چیزی را استنباط یا برداشت کردیم. بنابراین یکی دانستن انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی غلط است. در مقابل، این دو را کاملاً از هم جدا دانستن هم غلط است. برخی از اصولگرایان در باور اول دچار خطا هستند و برخی از اصلاح‌طلبان در باور دوم. این دسته از اصلاح‌طلبان می‌گویند چیزی که اکنون وجود دارد، هیچ ارتباطی با انقلاب اسلامی ندارد؛ ارزشی نمانده تا برای آن ایثار کنیم. در نتیجه هر دو نگاه، خسارت به بار می‌آورند. زیرا کسانی که معتقدند جمهوری اسلامی با انقلاب اسلامی یکی است، در مقام نقد برنمی‌آیند. مثلاً قوه قضائیه، دولت یا مجلس را هم مقدس دانسته و انتقاد از آنها را تضعیف انقلاب اسلامی می‌دانند. البته در سال‌های اخیر تا حدودی در این زمینه تجدیدنظر شده است، اما برخی هنوز تصور می‌کنند اگر قوه قضائیه را نقد کنیم، به مبانی آسیب زدیم. متأسفانه در ۳- ۴ سال اخیر این نگاه در میان کسانی که انتظارش را نداریم، وجود داشته است. درحالی که از حوزه رهبری تا پایین‌ترین بخش مثلاً بخشداری‌ها، تولیدات، انتخاب‌ها و... تصمیماتی صورت می‌گیرد که این تصمیمات حتماً باید مورد نقد قرار بگیرد. چه اشکالی دارد که جامعه در این تصمیمات مشارکت کند؟ کما اینکه رهبر معظم انقلاب هم در ملاقات اخیر خود با خبرگان گفتند شما نهادهای زیر نظر رهبری را هم زیر سؤال قرار بدهید. این نگاه، برخلاف سخن افرادی است که می‌گویند که ورود به حوزه‌های زیر نظر رهبری، گناه نابخشودنی است.
این تلقی در جامعه وجود دارد که برخی نهادها مانند قوه قضائیه، شورای نگهبان و... وقتی از سوی یک طیف مورد نقد قرار می‌گیرند، پذیرش نقد وجود ندارد...
این طور نیست. سیر حرکتی شورای نگهبان، به سمت پاسخگویی است. گرچه شاید روند آن مطلوب نباشد، اما نسبت به ابتدای امر که آقایان به هیچ نوع پاسخگویی قائل نبودند، تفاوت فاحشی می‌بینیم که در این قضیه هم اصولگرایان نقش داشتند و هم اصلاح‌طلبان. اما از آنجا که برخی برخوردها، تخریبی بود و نه اصلاحی، با مشکلاتی مواجه شدیم. واقعاً اگر همه نسبت به شورای نگهبان برخورد اصلاحی می‌داشتند، مسائل بسیار متفاوت می‌شد. مثالی بزنم. در سال ۷۱-۷۰ در بررسی صلاحیت‌ها در شهر اصفهان، عوامل شورای نگهبان خطی برخورد کردند. آن زمان در کیهان هوایی سرمقاله تندی نوشتم که شورای نگهبان جایگاه ویژه‌ای دارد، اما بیش از هر کسی خود او باید این جایگاه را پاس بدارد. با کمال تعجب، دیدم که از این نقد من استقبال شد، آن هم در آن سال‌ها که فضا متفاوت بود. اما مسأله این است که برخی جریان‌ها متأسفانه در ردصلاحیت‌ها حتی از نیروهای فاسد خود هم حمایت می‌کنند. زیرا برای این جریان‌ها، عِدّه و عُدّه یا سیاهی لشکر مهم‌تر از سلامت قدرت است. کسانی که جمهوری اسلامی را از دست رفته تلقی می‌کنند، می‌پندارند در جمهوری اسلامی دیگر پیوند ارزشی وجود ندارد؛ لذا نوعی ولنگاری نسبت به ارزش‌ها در آنان شکل می‌گیرد که این وظیفه رسانه‌هاست که در این حوزه فعال شوند. زیرا اگر ولنگاری شکل بگیرد، دیگر متوقف نشده و به نوعی ابتذال سیاسی منجر می‌شود.
مثلاً چندی پیش آقای بهزاد نبوی با بچه‌های خبرگزاری ایسنا ملاقاتی داشت. ایشان در این ملاقات رسمی، تی شرتی پوشیده بود که روی آن با حروف درشت انگلیسی نام یک شرکت مدلینگ غربی که از قضا مال صهیونیست‌هاست، درج شده بود. یا می‌بینیم آقای عباس عبدی با عباس امیرانتظام اطلاعیه مشترک می‌دهد. آقای امیرانتظام نزدیک به دو دهه با ریچارد کاتم ارتباط داشت؛ اطلاعات می‌داد و ضد منافع ملی عمل می‌کرد. خود نیروهای نهضت آزادی از او اعلام برائت کردند. ما می‌توانیم از خودمان انتقاد کنیم که مهندس بازرگان می‌خواست در مجلس اول صحبت کند و ما نگذاشتیم. این کار بدی بود، باید می‌گذاشتیم صحبت کند، بعد جواب او را می‌دادیم. او به‌عنوان نماینده حق داشت نظرخود را بدهد، یا وقتی آقای هاشم صباغیان می‌خواست صحبت کند، با قنداق تفنگ به سینه او زدیم که این کارها اشتباه بود، اما نه اینکه مبانی را زیر سؤال ببریم و امروز با او بیانیه مشترک بدهیم. بنابراین، اگر به اصولگرایان این ایراد را وارد می‌دانید که چرا به شورای نگهبان یا قوه قضائیه انتقاد لازم را ندارد، حرف درستی است، اما از این طرف برخی اصلاح‌طلبان هم محل نقد هستند که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را کاملاً جدا کرده و نمی‌خواهند به مبانی توجه داشته باشند. من قائلم به اینکه در تصمیم سازی‌های حوزه رهبری هم می‌توانیم نقد و نظارت داشته باشیم، اما باید به این نکته مهم توجه داشت که بر اساس قانون اساسی، وظیفه پیوند بین انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، متوجه رهبری است و تضعیف این جایگاه بشدت مخاطره‌آمیز است. اینجا محلی نیست که ما به چالش بکشیم؛ زیرا همه آرزوهای جامعه بر باد خواهد رفت. برخی به جای اینکه از حوزه‌های زیر نظر رهبری مثلاً صدا و سیما انتقاد کنند، اتفاقاً پیوند میان جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی در حوزه رهبری را هدف قرار می‌دهند که بسیار مخاطره‌آمیز است.
بر اساس صحبت‌های شما دو طیف سیاسی یک اره پای این درخت گذاشته‌اند و آن را به طرف خود می‌کشند؛ یک طرف کسانی که جمهوری اسلامی را با انقلاب اسلامی یکی می‌دانند و طرف دیگر کسانی که این دو را منفک از هم می‌دانند. به نظر می‌رسد دقیقاً به همان اندازه که یک سر طیف اره را به سمت خود می‌کشد، طرف دیگر هم به همان نسبت عکس‌العمل نشان می‌دهد...
پس چرا نقد نمی‌کنید؟ ما درباره اصولگرایان تلاش می‌کنیم و هزینه‌اش را می‌دهیم تا این تصویر اصلاح شود؛ اما در آن طرف چیزی نمی‌بینیم. این ولنگاری پدر مجلس را در می‌آورد؛ پدر دولت را در می‌آورد. نمی‌بینیم که جریان اصلاح‌طلب به طور جدی نسبت به این مسأله دغدغه داشته باشد.


خود اصلاح‌طلبان باید پاسخگو باشند؛ وظیفه ما پرسشگری است. شما می‌گویید اصولگرایان در حوزه خود تلاش می‌کنند، اما تعداد افراد فعال در این عرصه معدود است وبه حوزه عمل تسری نیافته. مثلاً شما برای جلوگیری از رد صلاحیت افرادی از اردوگاه اصلاح‌طلبان چه کرده‌اید؟
من بارها در این باره نوشته‌ام. چند بار در مقالات خود شورای نگهبان را مورد خطاب جدی قرار داده‌ام که واقعاً، تأیید صلاحیت بی‌هویت‌ها موجب نگرانی است یا ردصلاحیت عناصری از یک جریان سیاسی که ممکن است خطایی مرتکب شده، اما حالا اصلاح کرده یا درصدد اصلاح است؟ کدام نگران‌کننده است؟ متأسفانه اکنون شرایطی پیش آمده که سطح سیاست ورزی تنزل یافته و این برای کشور مخاطره‌آمیز است. باید جریان‌های سالم اصولگرا و اصلاح‌طلب دور هم بنشینند و با همفکری و تبادل نظر به این سؤال جواب بدهند که چرا اینگونه شد؟ هفته گذشته یکی از دوستان از یکی از اصلاح‌طلبان برجسته پیامی آورد که ما هم نگرانی مشابهی داریم. درباره مجلس و شورای شهر نگرانی‌هایی داشتند و می‌گفتند شما و ما با هم، با شورای نگهبان تعامل داشته باشیم تا در آینده ترکیبی از نیروهای صادق و سالم اصولگرا و اصلاح‌طلب را معرفی کنیم. این پیام ناشی از نگرانی جدی است؛ اما آقایان رسمی و علنی اعلام نمی‌کنند.
برخلاف نگرانی شما، قاطبه اصولگرایان بویژه نامزدهای حاضر در انتخابات مجلس، احساس خوبی داشتند که رقبای آنان ژنرال‌های اصلاح‌طلب نیستند. به‌عبارت دیگر برخی از اصولگرایان از اینکه رقبای سرشناس آنان با رد صلاحیت از میدان به در شوند، استقبال می‌کنند و می‌پندارند در این شرایط خودشان میداندار شده و بازی را می‌برند...
قبول دارم که عده‌ای از اصولگرایان به‌دنبال سهل طلبی هستند، نه درست حرکت کردن. برخی اصولگرایان احساس می‌کنند با آدم‌های باری به هر جهت، بی‌وزن یا آدم‌هایی که مبانی ندارند راحت‌تر می‌توانند رقابت کنند. اما در واقع این رقابت نیست و معتقدم با این روش در آینده اصلاً اندیشه را کنار خواهیم زد. حال آنکه وقتی رقیب مستدل و منطقی علیه شما صحبت کند، شما را به فکر وامی‌دارد تا به‌صورت مستدل به او جواب بدهید. اگر مقابل شما آدم هوچی‌گری باشد، شما وادار نمی‌شوید کتاب بخوانید؛ بلکه چند هوچی‌گر می‌آورید تا جواب او را بدهد. باید به صورت جدی به این مسأله فکر کنیم که چرا جامعه ما سطحی می‌شود. امروز بیشتر چالش‌هایی که در جامعه وجود دارد، سطحی است. مثلاً مأموری جلوی خانه آقای خاتمی گذاشتند و این به یک دعوا تبدیل شد؛ یا لغو یک کنسرت در فلان شهرستان، یکی دو ماه مسأله اصلی جامعه می‌شود.
- به نظر بسیاری، محدود سازی آقای خاتمی مسأله اصلی است...
نه مسأله اصلی نیست. البته معتقدم می‌توانیم این مسأله را نقد کنیم. بله؛ قطعاً کسی که برای خاتمی مأمور گذاشته، کار اشتباهی کرده است. حتی اگر مخالف خاتمی باشد،  با اندکی دقت می‌فهمد که این کار به نفع آقای خاتمی است. آقای خاتمی ۲میلیارد هم به کسی می‌داد که به نفع او کار کند، نمی‌توانست از این بهتر برای او تبلیغ کند. انتخابات اخیر نشان داد که آقای خاتمی مقداری جایگاه خود را از دست داده است؛ اما این امر دوباره جایگاه خاتمی را به صورت غیرطبیعی ارتقا می‌دهد. بنابراین یک ذهن معلول این کار را می‌کند. من می‌گویم چرا باید اذهان معلول چه اصلاح‌طلب و چه اصولگرا کشور را به‌دنبال خودشان بکشانند؛ این فاجعه است. نمی‌خواهم بگویم که با تولیدات ذهن‌های معلول برخورد نکنیم، برخورد کنیم؛ اما اجازه ندهیم این‌ها کشور را با خودشان این طرف و آن طرف ببرند و این‌ها را مسائل اصلی کنند. من هم لغو کنسرت را نقد می‌کنم؛ اما این را نباید مسأله اصلی جامعه جا زد. مسأله اصلی، اداره کلان جامعه است.
یعنی اگر در مقابل حضور چهره‌هایی چون بازرگان و سحابی سعه صدر نشان داده می‌شد، الان سطح سیاست ورزان به این حد تنزل پیدا نمی‌کرد؟
من این حرف شما را هم قبول دارم و هم قبول ندارم. من شخصاً تفکر نهضت آزادی را برای کشور خطرناک می‌دانم؛ ضمن اینکه معتقدم ما در برخورد با اینها اشتباه کردیم و این دو مقوله جداست. برخورد اشتباه داشتن با نهضت آزادی یک بحث و اینکه مبانی فکری نهضت آزادی می‌تواند برای کشور مخاطره‌آمیز باشد، یک بحث دیگر است. این دو حوزه را با هم در نیامیزیم.

راه مقابله‌اش چه بود؟
راه مقابله‌اش فکر بود. من به آقای عباس عبدی نوشتم شما سه ماه آقای عباس امیرانتظام را زندانی کردید؛ کار اشتباهی کردید. اگر می‌خواهید نقد کنید، خودتان را نقد کنید که اشتباه کردید، نه تفکر و مبانی خود را. تفکر آقای عبدی درست بود، زیرا امیرانتظام کشور را به طرف سلطه می‌برد. اکنون برخی از اصولگرایان هم این تفکر برخوردی را دارند، اما بعضی از نیروها را باید تحمل‌شان کنیم. یا اینکه به اعتقاد من آقای هاشمی نماد حاکمیت اشرافی است. بسیاری هستند که می‌خواهند در جمهوری اسلامی باشند؛ فعالیت سیاسی بکنند اما اشرافی هم زندگی کنند. آیا می‌توانیم این جریان سیاسی را حذف کنیم؟ نمی‌توانیم. در آینده هم نمی‌توان حذف کرد؛ کما اینکه در گذشته در زمان ائمه هم حذف نشدند، چنانکه علی(ع) اجازه می‌دهد این جریان در جامعه باشد تا جامعه با شناخت این جریان به رشد برسد. بنابراین ما نمی‌توانیم و نباید با مشت، قنداق تفنگ، تهمت زدن، پرونده‌سازی یا هر شیوه دیگری در مسیر حذف دیگری قرار بگیریم. با این شیوه نمی‌توانیم تفکر غلط را از جامعه طرد کنیم؛ ضمن اینکه این کار برای جامعه بسیار زیانبار است؛ چون به جامعه عمق نداده و نوعی سطحی‌گرایی و کم تحملی را گسترش می‌دهد. البته من معتقدم بسیاری از عزیزان ما هم در اصلاح‌طلبان و هم اصولگرایان، در این باره دغدغه جدی دارند. این نشان می‌دهد که به صفر نرسیده و در بن‌بست قرار نگرفتیم؛ اما کارکرد می‌تواند بهتر از این باشد. اکنون ما شاهد یک درهم ریختگی هستیم. مثلاً خانم تهمینه میلانی درباره مسائل ریز سیاسی کشور نظر می‌دهند یا فوتبالیست‌ها درباره همه حوزه‌ها نظر می‌دهند. نمی‌گویم نظر ندهند؛ نظر دادن کاری ندارد. اینقدر مسائل سیاسی سطحی شده که همه می‌توانند نظر بدهند و جامعه هم می‌پذیرد. اما این اظهار نظرهای سطحی، سطح منازعات سیاسی را تنزل می‌دهد. البته شاهد تحرکاتی هستیم که امیدوارکننده است. اما این روند که گفته شود من در گذشته بد عمل کردم، اما این عمل بد به خاطر مبانی بوده است، مسائل را حل نمی‌کند. به‌عنوان مثال رویکرد امام درباره نهضت آزادی بسیار درست است. امام بزرگ‌ترین الطاف را نسبت به نهضت آزادی دارند، اما نتیجه‌ای که می‌گیرند بسیار مخاطره‌آمیز است. امام براساس تجربه‌اش می‌گوید این تفکر زیانبار است، اما بعد از این قضیه، برای آنان هدایایی می‌فرستد و برخورد انسانی بسیار برجسته‌ای نسبت به آنان دارد. یعنی می‌توانم با شما برخورد انسانی داشته باشم، اما تفکر شما را نقد کنم و به جامعه بگویم اگر این تفکر انتخاب شود، شما را به بیراهه می‌برد. به اعتقاد من جایگاه رهبری در ارتباط با حفظ پیوند جمهوری اسلامی با انقلاب اسلامی، جایگاهی است که همه باید از آن مراقبت کنیم؛ اما حوزه تصمیم سازی‌های رهبری را می‌توان نقد کرد و برای جامعه و رهبری هم مفید است؛ چون کار رهبری در اداره امور آن قسمت آسان‌تر شده و قطعاً سلامت آن مجموعه بیشتر حفظ خواهد شد، اما چرا برخی از عناصر سیاسی سعی می‌کنند جایگاه را تضعیف کنند؟


ما به نسخه‌ای در این زمینه نیاز داریم، اما به نظر می‌رسد سرعت ما متناسب با تحولات نیست. شما در این زمینه چه کار کردید یا چه کار می‌خواهید بکنید؟
هر کدام باید در حوزه خودمان کار کنیم. هر کدام از ما یک حوزه تأثیرگذاری داریم. در برخی دانشگاه‌ها می‌بینم برخی دانشجویان با کینه و نفرتی به من نگاه می‌کنند. می‌پرسم: «مقاله من را خوانده‌اید»؟ می‌گویند: «نه». می‌گویم: «پس چرا با نفرت به من نگاه می‌کنید»؟ می‌گویند: «چون تو اصولگرا هستی».به دانشگاه یکی از شهرهای خوزستان رفته بودم، یک اصلاح‌طلب شاخص به من حمله کرد. پرسیدم: «شما یک مطلب از من خواندید»؟ گفت:«نه؛ من به سلامت و بهداشت فکر معتقدم، هرچیزی را نمی‌خوانم.» این یعنی می‌توانیم روی یک نفر خط بکشیم، بدون اینکه از آن یک خط خوانده باشیم و این در حال ترویج است. باید سهل طلبی را کنار بگذاریم. من در حد توان خودم تلاش می‌کنم اما قطعاً حلال مشکل نخواهد بود؛ زیرا حوزه تأثیرگذاری ما اینقدر زیاد نیست و شاید بعضی از نیروهای جنجالی اصولگرا از ما حوزه تأثیرگذاری بیشتری داشته باشند. من در تلویزیون مناظره‌ای با آقای مرتضی نبوی داشتم و گفتم به چند دلیل به آقای کروبی و میرحسین موسوی سران فتنه نگویید؛ دلیل اول اینکه واقعاً آقای موسوی و کروبی را سران فتنه نمی‌دانم و معتقد نیستم برای نابودی استقلال ملت ایران برنامه کلانی داشتند. البته غرور و تکبر این آقایان باعث شد که کشورهای دیگر از این مسأله استفاده کنند. وقتی یک نفر به هر دلیلی به میرحسین موسوی ارادت دارد و من او را از سران فتنه بنامم، راه تعامل با او را کاملاً می‌بندم و او در برابر من گارد می‌گیرد. درحالی که اگر بگویم آقای میرحسین موسوی تا دیروزش آدم ارزشمندی بود؛ اما امروز به خاطر خودخواهی و غرور دارد برای بیگانگان فرصت‌سازی می‌کند، او می‌پذیرد اما اگر من بگویم او از اول در خدمت بیگانگان بوده و با سرویس‌های بیگانه ارتباط داشته- ولو اینکه داشته باشد که به نظر من ندارد- راه تعامل بین جریان‌هایی که باورهای متفاوتی دارند را می‌بندد. اکنون برخی از اصولگرایان به این قضیه اصرار دارند. یکی از بحث‌های من در نشست‌های اصولگرایی همین است که شما برای تأثیرگذاری در جامعه حتماً باید اعتقادات طرف مقابل را لحاظ کنید وگرنه او در برابر شما گارد می‌گیرد و طبیعتاً او نیز در برابر اعتقادات شما همین طور وارد میدان می‌شود. الان نیاز داریم سطح تعاملات را بالا ببریم. چون وقتی سطح تعاملات را بالا ببریم، به طور طبیعی بسیاری از کسانی که جنجال‌سازی می‌کنند، کنار می‌روند. اتفاقاً بعد از صحبت‌هایی که در این باره در تلویزیون داشتم، یکی از مداحان تماس گرفت و حرف‌های تند و بی‌ادبانه‌ای زد، اما ما باید این هزینه را پرداخت کنیم.
متأسفانه رویکرد صدا و سیما به تنزل بحث‌های سیاسی دامن زده است؛ مثلاً اخیراً مداحی را دعوت کرده بودند تا درباره پیوند انقلاب اسلامی و نهضت امام حسین(ع) صحبت کند...
وقتی بحث عِدّه و عُدّه باشد، شاهد چنین مسائلی خواهیم بود. جریان سیاسی از عنصر فاسد خود نمی‌گذرد، زیرا نگران کاهش عِدّه و عُدّه است. احمدی‌نژاد از آدم فاسد نمی‌گذرد، چون عِدّه و عُدّه او کم می‌شود؛ آقایان دیگر هم همین طور. الان قدرت فلان مداح از من خیلی بیشتر است چون او یکسری آدم دارد تا سوت بزند، به صحنه می‌آیند و از او حساب می‌برند.به همین خاطر باید سطح فکری جامعه را بالا ببریم؛ در این صورت مخاطب فلان مداح، از او راه حل سیاسی نمی‌خواهد. اگر سطح دانش سیاسی افراد بالا برود، بدون اینکه تقابلی با فلان مداح یا کارگردان داشته باشند، از آنها عبور می‌کنند. اکنون گویی اصرار داریم جامعه را با مسائل سطحی سرگرم کنیم. من هیچ کس را در این قضیه استثنا نمی‌کنم. مثلاً دختربچه‌ای در ماشین ماند و ماشین به سرقت رفت و او مرد. جای تأسف است، اما این موضوع چقدر باید ذهن جامعه را به خود مشغول کند؟ جلوی دفتر فلان شخصیت سیاسی نگهبان فرستادند، غلط کردند فرستادند. دیگر تمام شد.
اما نباید این موضوع به شورای امنیت کشیده شود و همه کشور به خاطر کار غیرعاقلانه یک فرد، درگیر شود. در سایه سار این اتفاق‌ها، از مسائل اساسی جامعه غفلت می‌شود و این غفلت قابل جبران نخواهد بود.

آیا جریان‌های سیاسی، اعم از اصلاح طلب و اصولگرا بر نیروهایی که به قدرت می‌رسانند، کنترل لازم را دارند تا از مسیر مصالح جامعه یا حتی مصالح حزبی خارج نشوند؟
وقتی یک نفر به هر دلیلی به میرحسین موسوی ارادت دارد و من او را از سران فتنه بنامم، راه تعامل با او را کاملاً می‌بندم و او در برابر من گارد می‌گیرد. اگر من بگویم او از اول در خدمت بیگانگان بوده و با سرویس‌های بیگانه ارتباط داشته- ولو اینکه داشته باشد که به نظر من ندارد- راه تعامل بین جریان‌هایی که باورهای متفاوتی دارند را می‌بندد.
ما می‌توانیم از خودمان انتقاد کنیم که مهندس بازرگان می‌خواست در مجلس اول صحبت کند و ما نگذاشتیم. این کار بدی بود، باید می‌گذاشتیم صحبت کند، بعد جواب او را می‌دادیم. نمی‌توانیم و نباید با مشت، قنداق تفنگ، تهمت زدن، پرونده‌سازی یا هر شیوه دیگری در مسیر حذف دیگری قرار بگیریم.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.