ظهور شکاف های جدی میان اصولگرایان
به نوشته روزنامه اعتماد، این تغییر ظاهری هم در چهرهها صورت گرفته و هم در نام. آنها به این نتیجه رسیده بودند که زیر نام «اصولگرایی» نمیتوانند از مردم رای کسب کنند، برای همین تابلوی «انقلابیگری» را بلند کردند.
در ظاهر قضیه اینگونه به نظر میرسید که همه نیروهای اصولگرایی در جمنا زیر یک سقف جمع شدند. اما هرچقدر از آن تاریخ میگذرد، شکافها بیشتر نمایان شده و کار به جداییهای عملی رسیده است. تا آنجا که جامعه روحانیت مبارز به دفتر رییسجمهور میرود و نشانههایی از مخالفت با اندیشههای جمنا در آنها دیده میشود.
این شکاف را در ماجرای دیدار سیدابراهیم رییسی کاندیدای مورد حمایت اصولگرایان با تتلو، خواننده رپ زیرزمینی بهتر و روشنتر میتوان درک و احساس کرد. تا آنجا که برخلاف اعتقاد اعضای جمنا، اصولگرایان سنتی از آن حرکت برائت میجویند. برخلاف آنچه ابتدا عنوان شده بود جمنا نشان داد شکافهای بزرگی با جبهه پایداری و اصولگرایان سنتی دارد.
از یکسو میرسلیم به عنوان نماینده حزب موتلفه و نماد بخشی از اصولگرایان سنتی در انتخابات باقی ماند و از سوی دیگر جبهه پایداری تصمیمات آنها را به هیچ گرفته و به یکباره توانست حجتالاسلام رییسی را راضی به حضور در انتخابات کند. در هفته آخر منتهی به انتخابات یک اتفاق مهم افتاد که از نظر برخی اصلا اهمیت نداشت اما ماجرای دیدار رییسی و تتلو در فرودگاه مهرآباد نقطه عطفی بود که شکافها را به نمایش گذاشت.
عده زیادی به این مساله انتقاد داشتند اما با این حال به خاطر فضای انتخاباتی ترجیح دادند سکوت کنند. بعدها برخی انتقاد کردند، اما عدهای دیگر آن را نه یک «اتفاق» بلکه یک «روش» برای نگاه اصولگرایی به جامعه قلمداد کردند. از همین رو بود که تتلو به جشن خبرگزاری فارس دعوت و در صدر مجلس نشانده شد. با بالا گرفتن انتقادات مهدی محمدی از اعضای شورای مرکزی جمنا دست به قلم شد و توضیح داد که اتفاقا باید زودتر سراغ این افراد میرفتند: «درباره فردی چون امیرتتلو یا هر فرد دیگری شبیه او که خود را با حداقل ضوابط منطبق کرده باشد، مساله این نیست که چرا آقای رییسی با او ملاقات کرده یا به جشن فارسپلاس دعوتش کردهاند، بلکه- به فهم من- مساله این است که چرا چنین کارهایی دیر انجام شده و چرا در سالهای گذشته یک «رویه» نبوده است. این یک تاکتیک انتخاباتی نیست و فعلا انتخاباتی هم در کار نیست.»
عبدالله گنجی، مدیرمسوول روزنامه جوان نیز بر این باور بود که اصلاحطلبان از «رایی» که تتلو و امثال او دارند و میتوانند به سمت اصولگرایان جذب شوند واهمه دارند. او نوشته بود: «سخت معتقدم «تتلو مالی» نیروهای ارزشی موجب نگرانی اصلاحطلبان نیست که میتوانند در سایه آن بخشی از پلشتیهای خود را نیز استتار کنند. محاسبات این جماعت مبتنی بر منافع مردمسالارانه است نه ارزشگرایی دینی. آنان چنین میاندیشند که امثال تتلو و ایضا سرکارخانم بختیاری {literal}{{/literal}بهنوش{literal}}{/literal} حدود ٩ میلیون فالوور دارند که اکثریت مطلق آنان در سبد اصولگرایان نبودهاند و ممکن است شیفت سیاسی آنان در عملیات مردمسالاری به سوی دیگری چرخش کند. آنان ترسیدهاند که اصولگرایان با حفظ اصول، دست به تغییر در روشها و تاکتیکها بزنند و به حوزه انحصاری سبد رای آنان ورود کنند.»
مخالفت جامعه روحانیت با استراتژی جمنا
بخش مهمی از اصولگرایان اگرچه در مجامع عمومی نمیتوانستند به این موضوع انتقاد کنند اما با آن مخالف بودند. با دور شدن از فضای انتخاباتی ظاهرا خطکشیهایی آغاز شده است.
مصباحی مقدم در مصاحبه خود با خبرآنلاین و در پاسخ به این سوال که «درباره جذب آرای خاکستری مطرح میشود که اصولگرایان باید تدبیر کنند که چطور میخواهند آرای خاکستری جامعه را به سمت خود جلب کنند، آیا با کلاهمخملیها در انتخابات مجلس دهم و تتلو در انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم توانستند آرای خاکستری را به سمت اصولگرایان جذب کنند؟» میگوید: «اصلا شکلگیری جمنا برای این بود که آرای غیر از تشکیلات اصولگرایان را بتواند به مجموعه اضافه کند یعنی حرکت مردمی از پایین دامنهاش وسیعتر از محدوده احزاب و جریانات و شخصیتهای اصولگرا است و بنا بود چنین اتفاقی بیفتد اما جریان رقیب یک اتفاق کوچک و حاشیهای را بزرگ کرد
. اصلا ما چنین جایگاهی را برای یک ملاقات چنددقیقهای آقای رییسی با تتلو قائل نیستیم که بگوییم آن دیدار در راستای جذب آرا بود.» پاسخ مصباحیمقدم نشان میدهد که از یک تفاوت اساسی دیدگاه با اصولگرایان جمنا برخوردار هستند. این تفاوت نگاه در واقع یک شکاف بزرگ است که حاصل آن در انتخاباتهای آینده دیده خواهد شد.
رفتارسنجی مصداقی
حتی اگر بر این باور باشیم که تتلو و دیدار با رییسی اهمیتی ندارد، نمیتوانیم انکار کنیم که این مساله میتواند مانند یک «رفتارسنج» در رفتارشناسی اصولگرایان عمل کند. اعضای جمنا و اصولگرایانی که به آنها نزدیک بودند، بعد از انتخابات هم نشان دادند برای آنکه این افراد مورد توجه بخشی از جامعه هستند، باید آنها را به رسمیت بشناسند تا بتوانند چهرهای دیگر از خود ترسیم کنند. سوال این است که آیا سایر گروههای اصولگرایی هم به این خط مشی اعتقاد دارند؟
حرفهای مصباحیمقدم نشان میدهد اصولگرایان سنتی این خط مشی را قبول ندارند. در حالی که اعضای جمنا استراتژی آینده خود را بر آن مبنا استوار کردهاند.
از سوی دیگر اینطور به نظر میرسد که اصولگرایان سنتی خصوصا در جامعه روحانیت مبارز تمایل دارند نقش بیشتری در سیاست ایفا کنند. اما قصد ندارند به تغییرات چهره و تصویرسازیهای که جمنا انجام داد سر فرود بیاورند. همینجا یک سوال دیگر به وجود میآید: آیا در تدوین این استراتژی جامعه روحانیت مبارز نقشی نداشت و حتی در جریان قرار نگرفته بود؟ نکته اینجاست که یا بزرگان جامعه روحانیت مبارز را در جریان برنامهها و رویکردهای جمنا قرار نداده بودند یا جامعه روحانیت تلاش میکنند بار منفی آن موضوع را از روی دوش خود بردارند.
جمنا؛ تصفیه سیاسی در درون اصولگرایان
به نظر میرسد مورد اول صحیحتر باشد. جمنا به نوعی تصفیه سیاسی درونتشکیلاتی بود تا اصولگرایان سنتی را کنار بزند. هر چند اینبار به ظاهر از آنها «خواهش» کردند که کنار بایستند، تا اصلاحطلبان نتوانند به خاطر معروف بودن آنها به تابلوی اصولگرایی به کاندیدای جمنا حمله کنند. اما برنامه جمنا کنار زدن سنتیها بود. درست به مانند استراتژی جبهه پایداری که ابتدا به دنبال وحدت با جامعین بود تا آیتالله مصباح را به عنوان قطب سوم در کنار آنها بنشاند و وقتی نتوانست نتیجه بگیرد، از آنها جدا شد. شاید بتوان گفت اصولگرایان سنتی هم این موضوع را دریافتهاند.
از همین رو در جلسهای که ظاهرا قرار بود «محرمانه» بماند به سراغ روحانی رفتند و با او دیدار کردند. براساس آنچه محمد تقی رهبر به نامهنیوز گفته: «قرار نبوده دیدار اعضای جامعه روحانیت مبارز با روحانی علنی شود.» پیشتر نیز جامعه روحانیت مبارز خواهان نزدیکی به روحانی بود، اما برای این کار پیشقدم نمیشد. تمایل آنها به حضور دوباره رییسجمهور و حتی هاشمیرفسنجانی در جلساتشان بود. اما ظاهرا شرایط فرق کرده است. شاید تصمیم گرفتند تا به طور آرام و ملایم از جمنا فاصله بگیرند و خود را به روحانی نزدیکتر کنند. جمنا اگرچه در ظاهر نشانههایی از اصولگرایی سنتی را با خود به همراه دارد، اما اصولگرایان سنتی به خوبی میدانند در «بن و ریشه»اش این رهپویان، ایثارگران و جبهه پایداری هستند که حرف آخر را میزنند.
در کنار این گروهها و قطببندیها هستند اصولگرایانی که سودای پرچمداری اصولگرایان را در سر میپروانند. محمدباقر قالیباف که حالا جز حضور در مجمع تشخیص مصلحت نظام هیچ مسوولیت قابل توجه دیگری در حاکمیت ندارد گویی فراغت یافته تا به جز عملگرایی به حوزه نظریهپردازی هم ورود کند. از همین روست که قلم به دست میشود و به جوانان اصولگرا نامه مینویسد تا آنها را برای پردازش ایده جدیدش یعنی «نواصولگرایی» جلو بیندازد. هرچند که نه جوانان اصولگرا به این ایده روی خوش نشان دادند و نه قدیمیهایشان. طیفهایی نظیر پایداری و... هم که از همان ابتدا تکلیفشان را با روحانی روشن کرده بودند. با این شرایط روحانی میتواند به نزدیک کردن بیشترنیروهای سیاسی به خود موفقیت بیشتری کسب کند. او تا اینجا توانسته هم اصلاحطلبان را داشته باشند هم اصولگرایانی مانند علی لاریجانی را. پیوستن جامعه روحانیت مبارز یا دستکم جدایی ملموس آنها از جمنا میتواند او را در موقعیتی برتر قرار دهد. موقعیتی که در ادامه راه ریاستجمهوری او و حتی پس از آن میتواند برای روحانی برگ برنده باشد.
قطببندی اصولگرایانه
فارغ از آنچه امروز تفاوت در نوع سیاستورزی میان طیفهای اصولگرا مینامیم آنها از گذشته نیز اختلافات پررنگی در تاکتیک، پایگاه اجتماعی، و حتی ایدئولوژی سیاسی داشتهاند. به طور کلی میتوان اصولگرایان را به ٥ طبقه کلی تقسیمبندی کرد:
راست سنتی
این طیف شامل جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، جامعه روحانیت مبارز و حزب موتلفه میشود. جامعتین از همان زمان که مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت منشعب شد و راه خود را رفت تبدیل به گروه مرجع جریان راست شدند. آن زمان راستها هنوز تشکل یافته نبودند و احزاب رنگارنگ را شامل نمیشدند. حزبی اگر بود موتلفه نام داشت که خود در اصول و تاکتیک نوعی از تقلید سیاسی را پی گرفته بود و میکوشید جز آنچه مورد تایید جامعتین است را انجام ندهد. آنها ریشه در انقلاب داشتند، روحانیونی بودند که برای برپایی نظام جمهوری اسلامی هزینه داده و در فرایند انقلاب نقشی قابل توجه داشتند.
این طیف البته در گذر سالها نتوانست خود را روزآمد کند. به همین دلیل هم هست که به ویژه بعد از فوت آیتالله مهدوی کنی روز به روز و انتخابات به انتخابات نقش و جایگاه گذشتهاش را از دست میدهد. هرچند که به نظر میرسد در ماههای گذشته از انتخابات ریاستجمهوری میکوشند تا جایگاه مرجعیت سیاسی خود را بازیابی کنند. آنها در دورترین فاصله با طیفهای تندروی جناح راست قرار دارند و بیشترین اختلافشان با همان طیفی است که امروز میکوشد مرکز ثقل اصولگرایی را به سمت خود متمایل کند.
راست مدرن
گروهی از اصولگرایان هستند که اگرچه خود را تابع همان اصول اولیه میدانند اما با حضور در مناصب مدیریتی تبدیل به تکنوکراتهایی شدهاند که در چارچوب اصولگرایی فعالیت میکنند. نماد این طیف محمد باقر قالیباف است. تحصیلات عالیه، خلبانی هواپیما و مدیریت شهر تهران سه شاخصه بارزی است که او را اصولگرایی با لعاب مدرنیته معرفی میکند. راست مدرن میخواهد همه را داشته باشد. شیخوخیت را در بیان میپذیرد و تندروها را انقلابیون عزیز میداند. آنها نمیخواهند در بزنگاههای انتخاباتی پایگاه سیاسی خود را از دست رفته ببینند اما از قضا هر بار همین اتفاق میافتد. یکبار محمود احمدینژاد و یکبار ابراهیم رییسی هر یک به گونهای آنها را از انتخابات کنار میزند.
راست غیرسیاسی
این گروه از اصولگرایان میکوشند خود را فراتر از دستهبندیهای رایج اصولگرایی تعریف کنند. نمونه بارز آنها محسن رضایی است که هم در ادوار مختلف انتخابات شکست خورده و هم در راهاندازی یک جبهه سیاسی کامیابی را تجربه نکرده است. طیفی از وعاظ و مداحان نیز میکوشند همین جایگاه را برای خود تعریف کنند. راست غیرسیاسی بیشترین نزدیکی را به سنتیها دارد و دستکم در بیان احترامشان را حفظ میکند. هرچند که اگر روزی جامعتین بگویند از انتخابات کنار بکشید آنها گروهی نیستند که در عمل هم پای کار جامعتین بایستند.
راست میانهرو
نام علی لاریجانی در سالهای اخیر پیوند عجیبی با اصطلاح راست میانهرو دارد هرچند که پیش و بیش از او این علیاکبر ناطقنوری است که پرچمدار میانهروی و اعتدال در جناح راست بوده است. این دو و چهرههایی نظیر علی مطهری، محسن غرویان و البته علیاکبر ولایتی میکوشند تا نگاه جامعه به اصولگرایی را اصلاح کنند. به نظر میرسد آنها از اصلاح همطیفان سیاسی خود دل بریده و میخواهند اصولگرایی واقعی را بازتعریف کنند. راست میانهرو در ایران میخواهد ثابت کند اصولگرایی با پرنسیب سالهای ابتدایی انقلاب هنوز حیات دارد. آنها از هرگونه تندروی تبرّی میجویند و میخواهند سنتیها را هم به همان نقطهای که خود فکر میکنند اصولگرایی واقعی است، سوق دهند.
راست تندرو
پرسر و صداترین و حالا شاید موثرترین گروه در میان اصولگرایان آنهایی هستند که نسل جدید اصولگرایی را نمایندگی میکنند. آنها ابایی ندارند از جامعتین عبور کنند و بگویند ما فقط به تکلیف شرعیمان عمل میکنیم. طیفی که در میان احزاب اصولگرا متشکل از جبهه پایداری، جمعیت رهپویان و جمعیت ایثارگران است. آنها اتکایشان به نسلی است که نه انقلاب را درک کرده و نه در دوران جنگ تحمیلی نقشی در تمشیت امور کشور داشته است. جوانترهایشان پرشورتر و البته بیپرواتر از مسنترها هستند. آنها هیچ نسبتی با مدل سیاستورزی سنتیها ندارند و از قضا میگویند شکستی اگر تاکنون بوده محصول مدیریت سنتیهاست.
اختلافات دو به دو
شاید گزافه نباشد اگر بگوییم امروز هیچ دو طیفی از ٥ طیف ذکر شده نمیتوانند بر سر یک تاکتیک به وحدت رویه خودجوش و خودخواسته برسند. سنتیها و پایداریها، میانهروها و غیرسیاسیها و حتی مدرنها و سنتیها هرگز نتوانسته از دل یک فرآیند دموکراتیک و صمیمانه به وحدت رویه برسند. حالا که آنها پس از چند شکست سنگین کرسیهای انتخابی قدرت را یکی پس از دیگری از دست دادهاند اختلافاتشان بیش از گذشته نمایان میشود. عدهای به دنبال امیرتتلو میروند تا رای فالوورهای اینستاگرامش را جذب کنند و عدهای اصلا نمیدانند اینستاگرام چیست و کجاست! عدهای در فضای مجازی فعالانه و شبانه روز پست میگذارند و توییت میکنند، عدهای دیگر میگویند باید کل این فضا را فیلتر کرد. هرچه هست آنها امروز در حالی نمایش وحدت زیر سایه جمنا میدهند که خودشان هم میدانند در انتخابات ریاستجمهوری گذشته با یکدیگر چه برخوردی کردند و چطور پنجه در پنجه افکندند تا رقیب درون جریانی را از میدان به در کنند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر