جنگ سرد اوباما با پادشاه تکفیری‌ها
گروه جهان: وقتی ملک سلمان پادشاه عربستان پس از به تخت نشستن در ماه ژانویه اولین سفر خود به واشنگتن را انجام داد، اهدافش ساده بود. حاکم 79 ساله عربستان خواستار این بود که بر اختلافاتی که روابط عربستان- آمریکا را دچار فرسایش و اصطکاک کرده، فائق بیاید. او همچنین از باراک اوباما می‌خواست در ازای حمایت عربستان از توافق هسته‌ای با ایران، «ما به ازایی» به عربستان داده شود. پس از اطمینان اوباما از حمایت دموکرات‌ها در سنا برای جلوگیری از تحرکات جمهوری‌خواهان علیه توافق هسته‌ای، زمان‌بندی ملک سلمان برای سفر بسیار عالی بود و این باعث شد عدم حضور او در کنفرانس رهبران خلیج‌فارس با اوباما در ماه مه از اذهان پاک شود.

فائق آمدن بر تفاوت‌ها یکی از هنرهای خوب دیپلماسی است. با خشمی که سعودی‌ها از بهبود احتمالی رابطه آمریکا- ایران دارند و اختلافات تند و تیزی که در رابطه با سوریه، مصر، عراق و حمام خون در خاورمیانه دارند؛ اما این دیدار به نفع شراکت جنون‌وارِ آمریکا با ریاض بود؛ شاید این پیچیده‌ترین روابط دوجانبه‌ای است که آمریکا با کشور دیگری دارد. فضای رسانه‌ای که پیرامون این سفر شکل گرفت آنقدر مثبت بود که تنها به تعداد معدودی ازتناقضاتی پرداختند که روابط بلندمدت دو کشور را تحت تاثیر قرار داده است.


یکی از تحلیل‌گرانی که در مورد این نارضایتی‌های عمیق و دوجانبه مطالبی نگاشته توماس فریدمن است که درست پیش از رسیدن ملک سلمان به آمریکا ستونی در نیویورک‌تایمز منتشر کرد. او با مقاله‌ای که سیلی محکمی به برخی ژنرال‌های بازنشسته و عقب‌مانده تلقی شد، نوشت: «هیچ چیز غیراز میلیاردها دلاری که سعودی‌ها از دهه ۷۰برای از میان بردن تکثرگرایی در اسلام و تحمیل نگاه ناب‌گرایی، ضدمدرن، ضدزن، ضدغرب و ضدتکثرگرایی از اسلام که همان برداشت سلفی وهابی است سرمایه‌گذاری کردند، مخرب بی‌ثباتی و نوسازی در جهان عرب نبوده است.» فریدمن در واقع معتقد است که خدمت عربستان سعودی به افراط‌گرایی اسلامی بسیار بیش از هر کشور دیگری است. اگرچه، سوء حکومت‌داری یا به تعبیری عدم عقلانیت در حکومت‌داری بیماری مهلک جهان عرب بوده است اما تبلیغات گسترده و پرانرژی وهابیسم از سوی عربستان- که به‌عنوان پاسخی به انقلاب ایران در سال ۱۳۵۹ آغاز شد- در ظهور افراط‌گرایی خشونت‌آمیز از اندونزی تا مالی بسیار مهم بوده است.


وهابیت گونه‌ای ویرانگر و مهاجم در اکوسیستم عظیم اسلام بوده است. عواقب آن هم سرنوشت‌ساز بوده است: یک خط مستقیم از کشتار داعش در عراق و تراژدی 11 سپتامبر بکشید. خواهد دید که تمام این حوادث به‌طور مستقیم ریشه در مساجد رادیکال و سازمان‌های مردم نهاد تندرویی دارد که در تمام آنها سرپنجه‌های عربستان دیده می‌شود. توضیح فریدمن در مورد اینکه چرا ایالات‌متحده هرگز ریاض را به چالش نکشیده به هر معنایی ناپخته است. او می‌نویسد: «ما معتاد نفت شان هستیم و معتاد هرگز حقیقت را به حامیان خود نمی‌گوید.» این ساده‌سازی بیش از حد است. اگر نفت تنها نفع حیاتی آمریکا است که این کشور را به عربستان پیوند داده، تعامل با صادرات افراط‌گرایی بسیار آسان‌تر است. آنچه فریدمن و تقریبا همگان آن را نادیده می‌گیرند اهمیت بسیار فزاینده همکاری ضدتروریستی در روابط آمریکا و عربستان است. این باعث می‌شود سرنخ را گم کنیم، اما وقتی پای مبارزه تاکتیکی با تروریسم به میان می‌آید- کشف توطئه‌ها و مختل کردن آنها - عربستان سعودی تبدیل به شریکی ارزشمند می‌شود: یکی از بهترین شرکایی که واشنگتن دارد. پس از بمب‌گذاری مه‌2003 در ریاض، که باعث کشته شدن 39نفر شد، روابط میان مقام‌های ضدتروریسم آمریکا با همتایان سعودی‌شان بسیار نزدیک، همکاری‌جویانه و موثر بوده است. به همین دلیل، وزیر کشور محمد بن نایف- که اکنون فرد شماره 2 برای رسیدن به تاج و تخت است و معمار استراتژی ضدتروریسم سعودی تلقی می‌شود- رهبر مورد علاقه واشنگتن در ریاض به حساب می‌آید.


عصر طلایی این همکاری در سال ۲۰۰۹ آغاز شد، وقتی تهدید تروریستی به شکل خطرناکی در حیاط خلوت این پادشاه یعنی در یمن در حال گسترش بود. همکاری‌های ضدتروریستی عربستان در آن زمان مانع از کشته شدن صدها - یا شاید هم بیشتر- آمریکایی‌ شد. برخی از موارد کاملا معروفند مانند توطئه پنهان کردن بمب در کارتریج یک چاپگر در هواپیماهای آمریکایی. بدون این راهنمایی‌ها، یک یا چند فروند از این هواپیما ممکن بود سقوط کنند. عملیات‌های دیگر به آمریکا کمک کرد تا در برابر گروه جدیدی از بمب‌های غیرقابل کشف که ممکن بود در سایر خطوط حمل و نقل هوایی به‌کار گرفته شود،ایمن شود. هر جای دیگری که ممکن بود با آنها اختلاف پیدا کنیم، اما عربستان سعودی در این موارد کار فوق‌العاده‌ای انجام داد.


همکاری‌ها فراتر از سخن گسترش یافت. از سال 2003، تلاش دولت عربستان در تامین مالی مبارزه با تروریسم به‌طور قابل توجهی بهبود یافت و تلاش‌های این کشور در حوزه بازتوانی افراط‌گرایان در سطح بین‌المللی مورد شناسایی قرار گرفت. با این حال، یک معمای فوق‌العاده در اینجا وجود دارد. از آنجا که مبالغ زیادی از نهادهای مذهبی این کشور و سازمان‌های غیردولتی بزرگ به مؤسساتی که ترویج‌‌دهنده وهابی‌گری هستند سرازیر می‌شود، عربستان همچنان به‌عنوان سرچشمه افراط‌گرایی اسلامی باقی مانده است. این کمک‌های مالی، همراه با مواد برنامه درسی، برگزاری جلسات وعظ، کانال‌های تلویزیونی و ادبیات مذهبی، رادیکالیسم را در بسیاری از کشورها دامن زد و در اقدامات خشونت آمیز به‌طور اخص تاثیر گذاشت. در عین حال، سرویس‌های اطلاعاتی عربستان در سراسر جهان فعال هستند و برای جلوگیری از تروریسمی که از این فعالیت رشد می‌کند، می‌کوشند.


ابلهانه است؟ کاملا، اما این جنونی است که در توافق سیاسی اساسی در این پادشاه میان محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب زاده شد؛ ابن عبدالوهاب واعظ کاریزماتیک و اصلی وهابی بود که در نیمه قرن ۱۸ به نیروهایی پیوست که سعی در کنترل شبه جزیره عربستان داشتند. خانواده سلطنتی توانستند تا زمانی که مروج وهابیت باشند در مسند قدرت بمانند و سلسله پادشاه هم بر روحانیون وهابی‌ای تکیه دارد که مشروعیت بخش و اعتباردهنده به خادمین حرمین شریفین هستند. هر زمان که سلطنت در برابر حکومت خود با چالش مواجه شد، پول بیشتری به نهادهای مذهبی وهابی تزریق کرد که بخشی از این پول سر از خارج کشور در آورد. جای تعجب نیست که چشم‌انداز یک موج دموکراتیک که طی بهار عربی منطقه را در نوردید باعث شد میلیاردها دلار به جیب این نهادها و روحانیون وهابی برود.


پس چرا تا به حال ایالات‌متحده فشار موثری بر ریاض وارد نیاورده تا حمایت موثر خود از افراط‌گرایی را قطع کند؛ همان افراط‌گرایی که بر امنیت و منافع جهانی ما تاثیر منفی بر جا گذاشته است؟ دلایل متعددی وجود دارد. برای شروع، بحث از همکاری‌های ضدتروریستی از آن نوعی که ریاض آن را عرضه می‌کند سخت است. هیچ رئیس‌ جمهوری‌خواهان طرد دولتی که به محافظت از زندگی آمریکایی‌ها کمک می‌کند، نیست. در حالی که برخی مقام‌ها خواستار فشار بر عربستان جهت درگیر شدن در توقف صادرات افراط‌گرایی هستند اما بسیاری دیگر مخالف شروع بحثی داغ هستند که راه به ناکجا آباد می‌برد. بعید است عربستان خط مشی خود را به خاطر ما تغییر دهد.


مسائل پیچیده بعدی همان چیزی است که «سندرم پولیتبورو» نامیده می‌شود. همچون شوروی دهه ۸۰، تعداد اندکی از پیرمردان و سالخوردگان سعودی که مجاز به انجام هر کاری هستند - یا پادشاه یا تعداد کمی از ارشد‌ترین شاهزادگان - یا در حال مرگند یا آنقدر به لحاظ فکری متحجر هستند که نمی‌توانند دیگران را برای اتخاذ رویکردی اساسا متفاوت ترغیب کنند.


بنابراین برای تمام پیشرفت‌ها پس از 11 سپتامبر و فضای دوستانه آن، پیش‌بینی برای روابط آمریکا و عربستان امیدوارکننده نیست. اولویت‌های دو کشور واقعا از هم دور هستند. برای ایالات‌متحده، ضرورت همانا اجرای توافق هسته‌ای با ایران و مهم‌تر از همه، مهار و زمین‌گیر کردن داعش بدون اعزام نیروی زمینی به منطقه است. برای سعودی‌ها، هدف مهم همانا کنترل و مهار آن چیزی است که به تعبیر آنان پیشروی‌های ایران در یمن و سوریه تلقی می‌شود. در یمن، نبرد عربستان علیه نیروهای حوثی به نوعی «ابتکار» در سیاست خارجی جدید و جسارت آمیز عربستان تبدیل شده است. ایالات‌متحده از تلاش عربستان حمایت کرده است: در درجه اول این تلاشی بود برای حفظ اتحاد در صورتی که مذاکره با ایران با شکست مواجه می‌شد. اما در پشت صحنه، واشنگتن به شدت نگران اقدامات نظامی عربستان است. این بمب‌گذاری‌ها تعداد فراوانی از غیرنظامیان را به‌طور هولناکی کشته است و کشوری که ناامیدی و بدبختی بر سرش چرخ می‌زد، اکنون به ورطه فاجعه انسانی در غلتیده است. ایالات‌متحده آمریکا در تلاش است تا اهداف سعودی را اصلاح کند اما کشتار همچنان ادامه دارد و سعودی‌ها مدعی‌اند که حوثی‌ها چیزی بیش از طرفداران ایران نیستند؛ گروه اکنون به شدت فرسوده شده است.


این فقط برای یمنی‌ها بد نیست. برای ایالات‌متحده هم بد است، چرا که گروه‌های تروریستی - به‌ویژه القاعده - در مناطق جنگی و جهادی یمن رشد کرده و در حال کسب قلمرو و نفوذ هستند؛ چرا که با هیچ فشاری از سوی هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی مواجه نیستند. در همین حال در سوریه هم عربستان از داعش حمایت نمی‌کند؛ اما از اینکه می‌بیند گروهی مانند داعش در پی ساقط کردن اسد و تبدیل دمشق به پایتخت دوباره اهل سنت است بسیار خوشحال است. مقدار هنگفتی پول از کشورهای خلیج‌فارس به سوی جبهه‌النصره، در حال سرازیر شدن است؛ گروه زیرمجموعه القاعده به حساب می‌آید بار دیگر، افراطیان از هرج و مرج موجود نفع می‌برند. همان‌طور که ائتلاف ضدداعش به رهبری آمریکا علیه خلافت خودخوانده می‌جنگد، سهم عربستان حداقلی بوده است. بر اساس گزارش‌ها و ارزیابی‌های پنتاگون، این کشور هنوز در عراق عملیات یا ماموریت پروازی انجام نداده است. دقیقا آن چیزی که روشن نیست همین است: شاید عربستان سعودی نمی‌تواند یا نمی‌خواهد از دولت شیعه در عراق کسب اجازه کند به این دلیل که در این کشور سفارت ندارد یا شاید نمی‌تواند ببیند که از دولت شیعی در بغداد حمایت کند. در سوریه، از آن ۱۱۹ عملیات پروازی تنها چند پرواز معدود متعلق به عربستان بوده است. در کوتاه مدت، ریاض معتقد است که مشکل افراط‌گرایی را بعدا می‌توان حل کرد البته پس از آنکه جنگ در یمن و سوریه را به نفع خود تمام کرد و ایران را از ماجرا کنار گذاشت. آیا این سناریوها رخ خواهد داد؟ آیا شرکای هفت دهه‌ای ما -آمریکایی‌ها مایلند این‌گونه سعودی‌ها را خطاب قرار دهند- به نبرد علیه افراط‌گرایی و نه فقط محصول آن یعنی تروریسم ملحق خواهند شد؟ روی آن حساب نکنید: عربستان دهه‌هاست که از اتخاذ گام‌هایی این چنین سر باز زده است و هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم این پادشاه نمی‌تواند چند دهه دیگر در مسیر فعلی قدم بردارد. برای آمریکا لازم است که مانع خرابکاری‌های بیشتر شود. بنابراین، واشنگتن همچنان رویکردی قاطع در برابر تهدید افراطیون خواهد داشت.

منبع:فارین پالیسی

جنگ سرد اوباما با پادشاه تکفیری‌ها