وحشت ژنرال‌ها از فهرست ترور البغدادی

گروه جهان: طی هفته‌های اخیر اقدامات تروریستی در مصر اتفاق افتاده که خواب را از چشم نظامیان ربوده است. نظامیان در آرزوی دولتی یکدست بودند؛ اما اکنون با بحرانی دست به گریبانند که خطر آن بس زیادتر از خطر جنبش اخوان‌المسلمین است: «داعش». با فعال شدن داعش در مصر برخی دست به شبیه‌سازی زده و این گمانه را مطرح کرده‌اند که ممکن است سرزمین فراعنه، سوریه دوم باشد. اعلام وجود «ولایت سینا» یا «انصار بیت المقدس» در صحرای سینا و بیعت آنها با ابوبکر البغدادی این گمانه را نزد برخی مطرح کرده که شرایط مصر بی‌شباهت به سوریه نیست. پس از سرکوب اخوان در سوریه، بسیاری از اسلامگرایان سرخورده شدند. آنها یا به کنج عزلت خزیدند یا به دیار غربت مهاجرت کردند یا به پیکارجویان پیوستند. در مصر هم پس از سرکوب جنبش اخوان، مصر وارد دوره جدیدی شد. اگرچه اخوان سوریه در زمره یکی از گروه‌های خشن اخوانی دسته‌بندی می‌شود(به دلیل سابقه سرکوب‌های تاریخی در گذشته) اما اخوان مصر سابقه فعالیت اجتماعی ۸ دهه‌ای دارد. «نروانا محمود»، تحلیلگر الاهرام می‌نویسد: «سرکوب اخوان و سقوط دولت مرسی از سوی نظامیان پیام‌آور دورانی جدید در حیات سیاسی مصر است که تبعات آن در آینده روشن خواهد شد.» چنین است که استیون کوک، تحلیلگر ارشد شورای روابط خارجی آمریکا در مقاله‌ای در فارن پالیسی، می‌نویسد: «ترور هاشم برکات دادستان مصر و ناآرامی‌های پس از آن نشان از ورود مصر به دوره‌ای بی‌سابقه از خشونت دارد.»

داعش؛ چالش امنیتی برای نظامیان

ظهور داعش در مصر در چارچوب استراتژی کلان این گروه قابل مطالعه است. لینا خطیب، رئیس مرکز کارنگی در بیروت، می‌نویسد: «خلافت خودخوانده اسلامی هدف خود را تداوم و توسعه خلافت اعلام کرده است.» او می‌نویسد: استراتژی این گروه برای بقا و توسعه با مولفه‌های سیاسی، نظامی، اجتماعی و اقتصادی آمیخته است. او می‌نویسد: در بسیاری از کشورهای اسلامی «حفره هایی» وجود دارد که داعش به راحتی می‌تواند در آن رسوخ کرده و امکان سقوط یک کشور را فراهم سازد. بنابراین، مداخله بین‌المللی اگرچه لازم است، اما کافی نیست.

ترور هاشم برکات یکی از جدیدترین موارد در فهرست طولانی مخالفان دولت مصر است که در لیست ترور قرار دارند. استیون کوک دست به قیاس تاریخی تحولات فعلی مصر با گذشته نزدیک این کشور زده است: همه می‌دانند که انور سادات در اکتبر ۱۹۸۱ ترور شد؛ اما تعداد کمی می‌دانند که فقط در دهه ۴۰ در این کشور دو نخست‌وزیر، یک وزیر دارایی، یک قاضی عالی رتبه و پایه گذار اخوان‌المسلمین یعنی حسن البنا ترور شدند. بازتاب تحولات آن زمان اکنون در تحولات سیاسی مصر قابل ردیابی است. ویژگی‌های تاریخی مشترک این دو دوره ملی‌گرایی افراطی، بی‌ثباتی سیاسی، خشونت گسترده و احساس هرج‌و‌مرج است.

ارتش مصر مایل است همان نظمی را که در دوران مبارک حاکم بود، بازگرداند. هدف ارتش بازسازی، احیا و بازمهندسی نظامی است که در دوران مبارک در آن نقش داشت. کوک می‌نویسد: «از اکتبر ۱۹۷۳ به بعد ارتش مصر از پرستیژ و نفوذ بالایی برخوردار و ضامن نظم سیاسی در مصر بود؛ بدون اینکه به‌طور رسمی مسوولیت چیزی را داشته باشد (به استثنای دفاع ملی) یا به کسی پاسخگو باشد. خشونتی که دارد ارتش را بیشتر و بیشتر در خود فرومی‌برد و آن را به درگیری داخلی تمام عیار می‌کشاند؛ ولی همه شواهد نشان می‌دهد که این تلاش‌ها ناکام بوده است.» شرایط اکنون مصر اما با دوران مبارک متفاوت است. در دوره مبارک ارتش در پس پرده بود و در عمل مسوولیتی بر عهده نداشت؛ اما اکنون نظامیان بر مسند قدرت نشسته‌اند و تمام اتفاقات به پای آنها نوشته می‌شود و پرستیژی را که آنها طی سال‌ها برای خود ساخته بودند، بر باد می‌دهد. کوک می‌نویسد: «سیاست و ستیز تضعیف‌کننده جایگاه آنها در سیستم است.»

گروه «ولایت سینا» (زیرشاخه داعش) ارتش را در مضیقه قرار داده است. آنها جنگی ناخواسته را به نظامیان تحمیل کرده و ارتش را به لحاظ سیاسی در بن بست قرار داده‌اند. درس‌های تاریخی چه می‌گوید؟ در اواخر دهه ۴۰ وقتی خشونت‌ها در مصر اوج گرفت، دولت انگشت اتهام را به سوی اخوان نشانه رفت و این گروه را منحل کرد؛ اما خشونت بیشتر شد. بی‌ثباتی و ابهام آن دوره، زمانی پایان یافت که جمال عبدالناصر و افسران آزادش ملک فاروق را در جولای ۱۹۵۲ کنار زدند؛اما برای او بیش از دو سال طول کشید تا کنترل بر فضای سیاسی را در دست گیرد.

کوک در فارن پالیسی می‌نویسد: در دهه ۹۰ تروریست‌های «گروه اسلامی» و «جهاد اسلامی مصر» به توریست ها، متفکران، نیروهای پلیس و مقام‌های ارشد مانند عبدالحلیم موسا، وزیر کشور، حمله کردند. تا سال ۱۹۹۷ ارتش نقشی ثانویه اما مهم داشت و با برخورد شدید با تروریست‌ها و گروه‌های تندرو اوضاع را تحت کنترل در آورد. برای ارتش مصر شرایط فعلی و مواجهه با زیرمجموعه‌های داعش کاری بس دشوار است. آنها طی ۴۲ سال گذشته خود را برای نبردی زمینی مجهز می‌کردند که هرگز اتفاق نیفتاد. اکنون «ولایت سینا» که به داعش ابراز وفاداری کرده چالشی جدید است که ارتش مصر تجربه‌ای برای تقابل با آن ندارد. وقتی السیسی دولت اخوان به رهبری محمد مرسی را سرنگون کرد، وعده ثبات و پیشرفت داد که هرگز محقق نشد. ترور برکات هم بسیار شبیه به ترور «امین عثمان» وزیر دارایی در سال ۱۹۴۴ است؛ اما چالش فعلی متفاوت تر و پرخطرتر از آن دوران است.

ارتش اکنون درگیر نبردی شده که هرگز آمادگی آن را نداشت و بنابراین احتمال آن زیاد است که جایگاه برجسته ارتش در نظام سیاسی مصر را به شدت خدشه‌دار سازد. کوک می‌نویسد: «تغییر در جایگاه ارتش امر مطلوبی است؛ اما در نبرد فعلی، هرگونه گسست در ارتش به معنای گسست در مصر خواهد بود.» مصر اکنون از شکاف اجتماعی گسترده، بی‌عدالتی، سرکوب رنج می‌برد. نروانا محمود، تحلیلگر الاهرام، می‌نویسد: در نزد بسیاری از تحلیلگران این دلایل علت اصلی بحران در مصر است. او می‌نویسد: «همه ما دارای دیوارهایی در ذهن و زندگی خود هستیم. نیروهای شریر و افکار بد با رسوخ در حفره‌های این دیوار موجب تضعیف و فروریختن آن می‌شوند. اکنون نقطه ضعف مصر همین حفره‌هایی است که زمینه‌ساز رشد داعش شده است.»

او می‌نویسد: فقدان انسجام اجتماعی، چند قطبی شدن جامعه، فقدان دموکراسی و وجود رژیمی اقتدارگرا از جمله دلایلی است که باعث از خود بیگانگی جوانان از سیستم شده است. این جوانان هدفی سهل برای ماشین تبلیغاتی داعش هستند. او می‌نویسد: داعش در هر کشوری برای اعلام وجود دلیل خاصی می‌تراشد: در مصر سرنگونی دولت اسلامگرای اخوان را علت فعال شدن خود می‌داند، در تونس صنعت توریسم و حضور خارجیان را علت رشد خود معرفی کرده و این در حالی است که تونس یک سر و گردن نسبت به سایر کشورهای جهان عرب بزرگ‌تر است و تاکنون به تحریک داعش هم نپرداخته و در حملات غرب علیه داعش در سوریه و عراق هم نقشی نداشته است.

با این حال، اغلب تحلیلگران مصری، بیکاری و فساد اقتصادی، سرکوب گسترده و نبود آزادی بیان و آزادی تجمعات، فعال شدن گسل‌های اجتماعی و قطبی شدن را علت اصلی رشد و نمو داعش در مصر و سایر جهان عرب دانسته‌اند؛ در واقع علت اصلی را باید در داخل جست.

«سعید شهاته»، کارشناس جنبش‌های اسلامی و مدرس مسائل خاورمیانه که تحلیل‌هایی برای الاهرام می‌نویسد، بر این باور است که پس از سقوط محمد مرسی حملات تروریستی در مصر افزایش یافته است. اعضای داعش در داخل مصر شبکه‌هایی برای جذب نیرو تشکیل داده‌اند. از آنجا که این گروه بسیار نامتمرکز عمل می‌کند برای ارتش مصر دشوار است که به جنگ مستقیم با آنها بپردازد. او می‌نویسد دولت السیسی اقدام به ساخت منطقه‌ای حائل در مرز با غزه کرد، ایست بازرسی‌ها را افزایش داد و وضعیت اضطراری را در شمال صحرای سینا به اجرا در آورد. اما تمام اینها راه به جایی نبرد به‌ویژه که وفاداران داعش اکنون در اراضی اشغالی هم حضور یافته‌اند.

آنچه مهم است اینکه داعش با حضور در صحرای سینا می‌کوشد تا علاوه بر تشکیل «امارت اسلامی» نفوذ خود را در کشورهای شمال آفریقا و مدیترانه هم بگستراند. فارغ از توانایی یا ناتوانی داعش در تشکیل این امارت اما نفس حضور آنها در صحرای سینا چالشی بس مهم برای مصر خواهد بود. داعش می‌کوشد تا به واسطه زیرشاخه‌های خود که در برخی کشورها به‌صورت هسته‌ای فعال هستند، پلی ارتباطی میان منطقه شمال آفریقا (شامل مصر، لیبی، تونس و الجزایر)، شرق آفریقا (سومالی، اتیوپی و اریتره) و آفریقای غربی (مالی، موریتانی، نیجر و نیجریه) برقرار کند. داعش در نظر دارد در گام بعدی به مدیترانه و اروپا برسد، به تعبیر تحلیلگران داعش «اکنون در همسایگی اروپا و نزدیک مرزهای ایتالیا» در لیبی خیمه زده است.

با فعال شدن داعش در سرزمین‌های تحت کنترل حماس هم این احتمال هست که «ولایت سینا» با زیرمجموعه‌های داعش در فلسطین متحد شده و زنجیره‌ای به‌وجود آورند که مهار آنها غیرممکن شود. عبدالعیان الانصاری، سخنگوی داعش در فلسطین، می‌گوید: گروه «حامیان دولت اسلامی» و «یگان‌های شیخ عمر حدید» به فکر تعامل با «ولایت سینا» هستند. در صورت وقوع چنین امری، ارتش مصر اعتبار و پرستیژ نیم قرنی خود را به قمار خواهد گذاشت. فعال شدن داعش در فلسطین و مصر احتمال درگیری اسرائیل و مصر را نیز به دنبال دارد. لینا خطیب، در مقاله‌ای می‌نویسد احتمال جنگ میان مصر و فلسطین از یک‌سو و اسرائیل در سوی دیگر می‌رود. فعالیت‌های داعش و پرتاب‌های موشکی این گروه به خاک اسرائیل می‌تواند تلافی این رژیم را به دنبال داشته و شعله‌های جنگی منطقه‌ای را برافروزد.

تحرکات داعش در مرزهای لبنان با سوریه نشان می‌دهد این گروه بی‌میل نیست که پای اسرائیل را هم به درگیری‌های منطقه‌ای از جمله در لبنان، فلسطین، مصر و سوریه باز کند. نیویورک تایمز در یکی از گزارش‌های خود مورخ دی ماه ۱۳۹۳ (اوایل ژانویه ۲۰۱۵) می‌نویسد: حزب‌الله با استقرار در منطقه حساس قنیطره در سوریه و بلندی‌های جولان درصدد است تا در صورت هرگونه درگیری با اسرائیل در لبنان، این بار از خاک سوریه و با اشراف بر سرزمین‌های اشغالی میدان نبرد را به داخل این سرزمین بکشاند.

«زیاد آکل»، محقق مرکز الاهرام برای مطالعات سیاسی و استراتژیک می‌نویسد شاهد تغییر الگو در استراتژی عملیاتی داعش هستیم. او می‌گوید اگر در گذشته حملات فقط به مراکز نظامی بود اما اکنون مکان‌های دیگری در زمره اهداف آنها قرار گرفته است. او در تحلیل خود از چرایی گسترش عوامل داعش در مصر می‌نویسد: آنها منابع در دسترس زیادی دارند که فقط مالی نیست بلکه تکنیکی، انسانی و لجستیکی است. ماهیت عملیاتی و تکنیکی حملات نشان از سطوح بالای آموزش و توانایی تاکتیکی در مقایسه با حملات قبلی در سینا دارد. او می‌افزاید: نکته دیگر در حملات داعش در مصر ماهیت همزمانی و پراکندگی جغرافیایی حملات است که تایید می‌کند این گروه استراتژی عملیاتی خود را از حالت متمرکز خارج کرده است و فقط در برخی حوزه‌های خاص به رهبری متمرکز باور دارد.

آکل می‌نویسد: در کنار استراتژی نظامی برای مهار داعش اما باید به این نکته هم توجه کرد که با منطقه صحرای سینا به‌عنوان یک شهر رفتار کرد نه یک قطب تروریستی. او می‌نویسد باید با مردم سینا- بدوی‌ها- به‌عنوان شهروندان مصری رفتار کرد که با سایر مصری‌ها دارای حقوق و دسترسی برابر به فرصت‌ها هستند نه به‌عنوان مظنونان بالقوه‌ای که با تروریست‌ها در ارتباطند. آکل می‌افزاید: حضور نظامی ارتش در صحرای سینا باید با طرح‌های توسعه‌ای گسترده برای ساخت زیرساخت‌ها و فراهم کردن فرصت‌های اقتصادی توام باشد. در هر حال، اکنون مصر به کانون فعالیت داعش در شمال آفریقا تبدیل شده است. به نظر می‌رسد مصر پتانسیل تبدیل شدن به سوریه دوم را داشته باشد چرا که فضای سیاسی در مصر به شدت مغشوش بوده و داعش حملات خود را از صحرای سینا به درون قاهره کشانده است.

همان‌طور که استیون کوک می‌نویسد ترور هاشم برکات مصر را به دوره‌ای از آشوب‌های داخلی کشانده است. برخی گزارش‌های تایید نشده می‌گوید برکات یکی از اعضای فهرست ترور داعش بود. به تعبیر کوک «ورود مصر به دوره‌ای بی‌سابقه از خشونت» که با سرکوب اخوان آغاز شد، نشان می‌دهد که سرزمین فراعنه آمادگی جنگ چریکی با نیروهای متفرق و غیرمتمرکز داعش را ندارد. در صورتی که احتمال تبدیل مصر به سوریه دوم به حقیقت مبدل شود تبعات آن دومینووار کشورهای عربی را در خواهد نوردید. چنین است که «ضیا بهاءالدین»، تحلیلگر الشروق و الاهرام، دست به دامان الازهر می‌شود تا برای مقابله با داعش چاره‌ای بیندیشد و در برابر شبهات اسلامی داعش و انتشار آن در اینترنت پاسخ‌هایی دینی بیابد و به اقناع جوانان بپردازد تا از سیل گروندگان به داعش کاسته شود.