اروپای تکه تکه شده
مستندهایی را به خاطر میآورم که در آن دانشجویان نزدیک قلعهای در آلمان یا در مزارع دانمارک نشسته بودند و این سوال را مطرح میکردند که «اروپایی بودن یعنی چه؟» به نظر میرسید بسیار هیجان انگیز باشد، چرا که ما هم به زودی باید با شور و حرارت به آن میپرداختیم: ما به سوی اروپا میرویم.
مستندهایی را به خاطر میآورم که در آن دانشجویان نزدیک قلعهای در آلمان یا در مزارع دانمارک نشسته بودند و این سوال را مطرح میکردند که «اروپایی بودن یعنی چه؟» به نظر میرسید بسیار هیجان انگیز باشد، چرا که ما هم به زودی باید با شور و حرارت به آن میپرداختیم: ما به سوی اروپا میرویم. اما «اروپا» در این معنا یعنی چه؟ این اروپا جایی فیزیکی نیست. ایرلند هم پس از مدتها بخشی از اروپا شد. جامعه اقتصادی اروپا هم «اروپا» نبود بلکه بخش کوچکی از این قاره بود. اما این اروپا مجموعهای از ترتیبات تجاری و نهادی هم نبود. این یک داستان تخیلی از نوعی بود که «یووال نوح هراری» در کتاب خود با عنوان «آدمیان: تاریخچه مختصری از نوع بشر» مطرح کرد. او این نکته را مطرح میکند که ظرفیت باور به یک ساختار داستانی عنصر معرف همان چیزی است که ما انسانها را میسازد؛ چرا که بدون آن نمیتوانیم با مردمی که نمیشناسیم همکاری کنیم: «در قلب شبکههای همکاری جمعی ما، شما همیشه داستان تخیلی مییابید که فقط در تخیل جمعی مردم وجود دارد...هیچ خدایگانی نیست، هیچ ملتی نیست، هیچ پولی نیست و هیچ انسانی نیست جز آنچه که در تخیل جمعی ماست.»
یکی از این تخیلات «اروپا»ست. این داستانی است که بسیاری از کشورهای اروپای غربی و مرکزی توافق کردند که برای تعامل با میراث جنگ جهانی دوم و جنگ سرد به خود نسبت دهند. مثل همه داستانها، این داستان هم - البته نه با اعتقاد- دوام آورد. اکنون سوال این است که آیا هنوز هم وجود دارد، آیا «اروپا» جایگاه خود را در تخیل جمعی ما از دست داده است. تمام شواهد نشان میدهد که بله. از دست داده است. آبزرور گزارش داد که ماتئو رنزی، نخستوزیر ایتالیا هفته پیش به رهبران اروپایی به دلیل تعلل و شکست در پرداختن به سیل مهاجرانی که به سواحل این کشور یورش آوردهاند به شدت تاخت. او خطاب به رهبران اروپایی گفت: «اگر ایده اروپاییتان این است، پیشکش خودتان... لایق آن نیستید که خود را اروپا بنامید. یا همبستگی داریم یا وقت خود را تلف میکنیم.»
در هفتههای اخیر هم درخواستهای رهبران سیریزا در یونان در مورد «ارزشهای مشترک اروپایی مان» نه تنها ناامیدانه، بلکه سادهلوحانه بود. گویی یونانیها به قواعد قرون وسطایی جوانمردی متوسل شدهاند یا از فوتبالیستهای لیگ دسته یکم انتظار دارند تا به ارزشهای قرن نوزدهمی شهر قرنت در یونان احترام بگذارند.
یکی یکی. عناصر این داستان اروپایی از هم گسسته است:
دموکراسی؟ رهبران اروپایی، به ویژه آلمانیها، آشکارا به ایده «تغییر رژیم» در آتن روی آوردهاند.
تحرک آزادانه مردم؟ مجارستان در حال برنامهریزی برای ساخت یک حصار در امتداد مرز خود با صربستان است و دیوید کامرون امیدوار است که یک حصار استعاری پیرامون بریتانیا بکشد.
دولت رفاه؟ انتخابات اخیر در فنلاند و دانمارک نشان میدهد که حتی در قلب اروپای شمالی دیگر ارزشهای اروپایی وجود ندارد، بلکه ارزشهای ملی و حتی قومی است و داراییها باید فقط برای «مردم» نگهداشته شود. به همین ترتیب، همبستگی، آستانه نجابت و بسیاری دیگر از مسائلی از این دست هم وجود ندارد. فرمولهای همدردی به کنار؛ احساس اندکی وجود دارد که اتحادیه اروپا بهعنوان یک کل غیرقابل تحمل شده است؛ چرا که صدها هزار نفر از یونانیان بدون برق زندگی میکنند یا اینکه میلیونها نفر دسترسی به مراقبتهای بهداشتی عمومی ندارند.
«اتحادیه همگون تر» که از سوی پایهگذاران اتحادیه اروپا پیشبینی شده بود با ترکیبی عمیقا نامنسجم از یک الگوی واحد فکری و استاندارد دوگانه جایگزین شده است. از یک طرف، اصرار مطلقی وجود دارد که هیچ چالشی در برابر فرمول تکنوکرات گونه برای حل بحران منطقه یورو نمیتواند وجود داشته باشد: ریاضت به علاوه کمک مالی عظیم بانکی همراه با خصوصیسازی و از هم گسستن حمایتهای اجتماعی و کاری. از طرف دیگر، یک اختلاف عمیق اخلاقی و سیاسی میان دولتهای بستانکار و بدهکار وجود دارد که در کنار آن یک «پیرامون» ظاهرا با فضیلت، محتاط و صالح وجود دارد. یا اگر از «پیرامون» به آن بنگریم، اختلاف عمیقی میان شهروندان قربانی و نخبگان سیاسی اروپایی وجود دارد که میخواهند آنها را به دلیل گناه خودشان مجازات کنند.
هیچ «تصور جمعی» از بحران وجود ندارد: در یک اروپا، این مردم محترم و سختکوش هستند که از سوی منفعلان هرج و مرج طلب جنوبی مورد استثمار قرار میگیرند؛ در سوی دیگر، این مردم سختکوش هستند که برای تغذیه بانکهای خارجی مکیده میشوند. البته این کاملا درست نیست که هیچکس به داستان اروپای قدیم باور ندارد. آخرین مؤمنان واقعی در قایق زهوار در رفته در دریای مدیترانه هستند که میکوشند به سوی قارهای که آن را قاره مهر و محبت، همبستگی و امنیت تصور میکنند،حرکت کنند. اگر به ساحل برسند، در بهترین حالت با یک خوشامد غیرواقعی مواجه میشوند. اما کسانی که تلاش دارند تا اعتقاد خود به آنچه را که اروپا نامیده میشود به اشتراک بگذارند، به شدت نیازمند خوشبینی ناامیدانهای هستند.
ارسال نظر