پیش‌بینی آینده پوتین

محمدحسین باقی: هر چه جنگ روسیه علیه اوکراین بیشتر ادامه یابد این احتمال بیشتر می‌شود که رژیم پوتین از هم بپاشد. با وجود خشم و عصبانیت پوتین، رژیم اقتدارگرایی که او پایه گذاشته به سرعت شکنندگی آن نمایان می‌شود. در مرکز قدرت پوتین ایستاده و پیرامونش را بادمجان دور قاب‌چین‌های تشنه قدرت گرفته‌اند که خود پوتین آنها را به حلقه اندرونی راه داده است. برخی - که سیلُویکی (siloviki) نامیده می‌شوند- به نهادهای قدرتمندی مانند پلیس مخفی یا ارتش تعلق دارند. برخی دیگر، که به‌طور رسمی با نهادهای دولتی مختلف پیوند دارند، فقط به پوتین وفادارند. در چنین سیستمی ارزش «تملق‌گویی» بیش از حکومتداری خوب است، امپراتوری‌سازی شایع‌تر است، سیاست اثر و کارآمدی خود را از دست می‌دهد و فساد به امری هر روزه تبدیل می‌شود. ایدئولوژی امپریالیسم روسی، احیای ارتدوکس‌گرایی و اسلاویگرایی ضد‌غربی، جذبه حلقه نزدیکان پوتین را محدود کرده است. بنابراین، توانایی پوتین برای حفظ وفاداری آنها در درجه اول به کنترل او بر منابع مالی کشور استوار است. با توجه به قیمت بالای انرژی که او را در رسیدن به قدرت در سال ۱۹۹۹ همراهی کرد، پوتین توانست شخصا حدود ۴۵ میلیارد دلار برباید و آن‌قدر پول داشت تا سطح زندگی مردم را بالا ببرد، قدرت ارتش را افزایش دهد و وفاداران به خود را خشنود نگه دارد. اما دیگر چنین نیست. قیمت‌های نفت سقوط کرده و احتمالا کمتر هم بشود؛ تحریم‌های غرب به اقتصاد این کشور سخت آسیب وارد کرده و اقتصاد روسیه روندی نزولی در پیش گرفته است.

دیر یا زود پوتین مجبور است تعدیلاتی را در سیاست‌های خود به‌وجود آورد. با توجه به جنگ فعلی در اوکراین و رویکرد، ایدئولوژیک و ضدغربی او، کاهش بودجه ارتش غیرممکن است. محبوبیت پوتین به شدت آسیب خواهد دید اگر عدم حمایت از او به طبقات پایین سرایت کند. بنابراین تنها گزینه، متوقف ساختن دوستان و هوادارانش از دستبرد به گنجینه‌های مالی دولت خواهد بود حتی اگر انجام این کار باعث ناراحتی و راندن آنها شود.

برای ۱۵ سال، رکورد محبوبیت پوتین حمایت فراوانی برای او به ارمغان آورد. او شورشیان چچن را سرکوب کرد، بر اصلاحات نظامی فائق آمد، زیرساخت‌ها را برساخت، زندگی مردم عادی روسیه را بهبود بخشید و به‌طور منظم به غرب می‌تازید. اما درست پس از المپیک سوشی، او همه چیز را بر باد داد. الحاق کریمه یک فاجعه اقتصادی تمام عیار بود. جنگ روسیه در شرق اوکراین هزاران روسی را کشت. اوکراین، که در دوران رئیس‌جمهور سابق ویکتور یانوکوویچ می‌رفت که به غلام حلقه به گوش روسیه تبدیل شود، علیه کرملین شوریده است. روبل، همراه با اقتصاد روسیه، در حال سقوط آزاد است و تحریم‌های غرب هم مزید بر علت است.

غیر از اشتباهات سیاسی، پوتین در مورد «تصویر» خودش هم دچار مشکل است. ۱۵ سال پیش، پوتین می‌توانست ادای یک رهبر کاریزماتیک را در بیاورد که - با وجود اندازه کوچک خود- آن‌قدر جدی بود که به گفته خودش شورشیان چچنی را «حتی در سوراخ موش‌هایشان» تحت تعقیب قرار دهد. پوتین می‌داند که مردی سخت و جدی است. او جنگ در اوکراین را آغاز کرد و اکنون این اوست که می‌تواند نتایجی رضایت بخش به ارمغان آورد، هرچند از رفتار غیرمعقول او روشن است که وی فاقد استراتژی است. او هیچ راهی برای در هم شکستن اوکراین بدون آغاز یک درگیری جهانی ندارد. او اگر بخواهد با بولدوزر از روی اوکراین رد شود چاره‌ای جز درگیری جهانی ندارد. او هیچ راهی برای نابودی اقتصاد اوکراین ندارد، مگر اینکه اقتصاد کشور خودش هم نابود شود. طنز سخن اینجا است که تنها کاری که پوتین می‌تواند به راحتی انجام دهد- اعلان پیروزی در دونباس و عقب کشیدن نیروهایش- یک منطقه ممنوعه است نه به این دلیل که به لحاظ سیاسی شدنی است (بیشتر روس‌ها خوشحال می‌شوند که از این فضاحت خارج شوند) بلکه به این دلیل که کیش شخصیت او، وی را از نادیده گرفتن وضعیت باز می‌دارد.

سقوط رئیس‌جمهور

تمام نشانه‌ها حاکی از سقوط نهایی رژیم پوتین است، هر چند اکنون ۸۵ درصد روس‌ها از رئیس‌جمهور حمایت می‌کنند، اما احتمال وقوع «انقلاب نارنجی» در مسکو- شهری که شاهد مجموعه‌ای از تظاهرات گسترده ضد پوتین در چند سال گذشته بوده- محل بحث نیست. لازم نیست چنین جنبشی در تمام کشور فراگیر باشد. تظاهرات در پایتخت- مانند نمایش‌های گذشته «قدرت مردمی» در قاهره، کی یف و مانیل- می‌تواند بر تغییر رژیم موثر باشد. «کودتا» احتمال دیگر است. سیلُویکی‌ها(siloviki) - همچون قضات نگهبان در دوران روم باستان- یک موهبت هستند که در درون خود ویژگی‌های منفی هم دارند. آنها می‌توانند پوتین را با له کردن مخالفان سیاسی در قدرت نگه دارند، اما می‌توانند دست به کودتا هم بزنند اگر به این نتیجه برسند که سیاست‌های پوتین در حال تضعیف ثروت و امنیت‌شان است. پوتین می‌داند که جانشین بوریس یلتسین شده (و لئونید برژنف هم به جای نیکیتا خروشچف آمد).

حتی اگر پوتین با انقلاب مردمی یا کودتا ساقط نشود، در مناطق غیرروسی روسیه با ناآرامی‌ها به زیر کشیده خواهد شد. برای مثال، بسیاری از بخش‌های قفقاز از زیر نفوذ مسکو خارج شده همان‌طور که حملات تروریستی اخیر در چچن و خشونت دائمی در اینگوشتیا و داغستان نشان می‌دهد. با فرسایش ملموس رژیم و خاموش شدن چراغ سرنوشت پوتین، شبه‌نظامیان غیرروس زبان هم ممکن است همان‌طور که پوتین سیاست حق تعیین سرنوشت در شرق اوکراین را دنبال می‌کند، دستور کار جدایی‌طلبانه خود (در صورت امکان با تظاهرات گسترده و در صورت لزوم با خشونت) را پیگیری کنند. تاتارهای کریمه- که سرخوردگی شان از حکومت سرکوبگر روسیه در داخل به‌طور فزاینده‌ای در حال رشد است- اولین گروه‌ها خواهند بود که دست به اقدام خشونت بار خواهند زد. تاتارهای ولگا و باشقیر- که هر دو دارای ذخایر بزرگ نفت در منطقه‌شان هستند- به راحتی می‌توانند- همچون دهه ۹۰- خواسته‌های خود برای خودمختاری یا استقلال بیشتر را دنبال کنند.

روسیه پس از پوتین

آیا روسیه و دنیا بدون پوتین جای بهتری خواهد بود؟ بله، اما فقط در زمانی که جانشین پوتین جنگ را خاتمه دهد و به تفاهم با غرب برسد. جانشین پوتین- هرگاه که به قدرت برسد- احتمالا یک رهبر انعطاف ناپذیر خواهد بود؛ در این صورت، اولویت اول او پاکسازی خرابکاری‌هایی است که پوتین انجام داده است. این «شانس» هست که رئیس‌جمهور جدید تمایل بیشتری برای پایان جنگ داشته باشد و به احتمال زیاد لحنی مسالمت‌جویانه در برابر سایر جهان در پیش بگیرد.

اگر جانشین پوتین یک رهبر سختگیر و انعطاف‌ناپذیر نباشد، آن «شانس‌ها» بهتر خواهد بود. این یک احتمال کوچک اما واقعی است: دموکرات‌های روسی ممکن است کنترل کشور را در زمان‌های هرج و مرج و بی‌ثباتی به عهده بگیرند به‌ویژه اگر موفق به شکل دادن به ائتلاف با روس‌های به شدت ناراضی (که فرزندانشان در اوکراین می‌میرند) و اقلیت‌های غیرروس زبان شوند، درست مانند کاری که بوریس یلتسین در روزهای پایانی دوران عمر شوروی انجام داد. علاوه بر این، اگر تاریخ راهنما است، هر کسی می‌تواند رهبر بعدی روسیه را حدس بزند. استالینِ دهشتناک جانشین لنینِ خوفناک شد، اما خروشچف آرام به جای استالین روی کار آمد و برژنف بدتر از استالین هم به جای خروشچف آمد و «گورباچف خوب» هم جانشین او شد. گورباچف هم قدرت را به «یلتسینِ بسیار خوب» داد که به دست پوتینِ سرسخت ساقط شد. با این حال، غرب باید هر چه در توان دارد برای حمایت از اوکراین و تشویق پوتین جهت کاستن از شدت جنگ انجام دهد. غرب می‌تواند با حمایت اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی از همسایگان روسیه - به‌ویژه بلاروس، قزاقستان و اوکراین- تبعات فروپاشی احتمالی رژیم را محدود کند. وقتی سد خراب روسیه شکسته شود- همان‌طور که به ناگزیر چنین خواهد شد- تنها ایالات قوی و با ثبات غیرروس قادر به مهار سیل خواهند بود و سپری خواهند شد برای سایر کشورهای جهان در برابر میراث پوتین.

منبع:فارین افرز

پیش‌بینی آینده پوتین