چه کسانی در خاورمیانه مدرن هستند؟
اوریت باشکین استاد تاریخ خاورمیانه در دانشگاه شیکاگو درک و برداشت غرب از خاورمیانه همیشه با سوءتفاهم همراه بوده است. این بهویژه پس از بهار عربی همیشه مطرح بوده است. در زیر سه فرض مهم درباره این بخش از جهان مطرح شده که باید به چالش کشیده شود. انجام این کار مهم است چرا که تمام دنیا اغلب خاورمیانه را به عنوان منطقهای مینگرد که در آن رقابتهای مذهبی کهن مانع ظهور دموکراسیهای سکولار شده است. این میتواند تصمیمگیران سیاست خارجی را با توجه به بحرانهای جاری در عراق، سوریه و مناطق دیگر به اشتباه اندازد.
اوریت باشکین استاد تاریخ خاورمیانه در دانشگاه شیکاگو درک و برداشت غرب از خاورمیانه همیشه با سوءتفاهم همراه بوده است. این بهویژه پس از بهار عربی همیشه مطرح بوده است. در زیر سه فرض مهم درباره این بخش از جهان مطرح شده که باید به چالش کشیده شود. انجام این کار مهم است چرا که تمام دنیا اغلب خاورمیانه را به عنوان منطقهای مینگرد که در آن رقابتهای مذهبی کهن مانع ظهور دموکراسیهای سکولار شده است. این میتواند تصمیمگیران سیاست خارجی را با توجه به بحرانهای جاری در عراق، سوریه و مناطق دیگر به اشتباه اندازد.
فرض اول: اگر رهبران سکولار باشند، فرقهگرایی ناپدید خواهد شد.
این نگاه منطقی به نظر میرسد اما زمانی به چالش کشیده میشود که ما نگاهی سریع و گذرا به شام داشته باشیم. رژیم بعث در سوریه و پیش از این در عراق، دوست داشتند ما باور کنیم که آنها سکولار هستند. رهبرانشان تعهد خود به ایدههای سوسیالیسم عربی و ملیگرایی را اعلام میکردند، مدافع حضور زنان در بازار کار بودند و مخالفان خود را مذهبی و محافظهکار میدانستند.
بیوگرافی صدام حسین مردی را نشان میدهد که چارچوب دین را به دقت دنبال میکند تا حقیقت قرن را کتمان کند. با این حال، هر دو گروه به منافع گروههای مذهبی وفادارند؛ گروههایی که رهبرانشان از آن برخاستند.
برای مثال، وقتی بشار اسد شروع به مقابله با مخالفان کرد به جبههای سوری- غیرسوری برای حمایت از خود اتکا داشت و اتحاد استراتژیک خود با تاجران عرب را بر باد داد. بسیاری از مردم در خاورمیانه، بهویژه اعضای نسلی که در دوره پسااستعماری بزرگ میشوند، با گروههای دینیشان شناخته میشوند. آنها ممکن است خود را بسیار سکولار جلوه دهند ولی همزمان در برخی مواقع، خود را سنی، شیعه و مسیحی بپندارند. این بیشتر به دلیل تحولات تاریخی همچون جنگ داخلی لبنان، جنگ ایران و عراق و فاجعه امروز در سوریه است. «سکولار» و «مدرن» بودن به معنای فرقهگرا نبودن نیست.
فرض دوم: بسیاری از سازمانهای اسلامی تفاوتی با هم ندارند. نتیجه نهایی، افراطگرایی خشن است.
در حالی که بسیاری از سازمانهای اخوانالمسلمین سیاستهایی دارند که کاملا دموکراتیک نیست، دنیایی از تفاوت میان آنها و توحش داعش وجود دارد. نگاه این دو گروه به نحوه برگزاری انتخابات و حقوق زنان یکسان نیست. سازمانهای معتدلتر آمادگی بیشتری دارند تا به زنان اجازه نقشآفرینی در سازمانهای سیاسیشان را بدهند. وضعیتی که امروزه در شمال عراق میبینیم- که در آن مسیحیان و ایزدیها به شدت مورد آزار قرار میگیرند- برای سازمانهای سیاسی اسلامگرا و معتدل تنفرآورتر است. افزون بر این، وقتی داعش خود را یک دولت اسلامی پیشامدرن و قابل اعتماد میداند، هیچ چیز نمیتواند از حقیقت پیشی بگیرد.
داعش اشتراکی با رویکرد عام جامعه اوایل قرن ۷ ندارد و تحقیر علوم و ابداعات از سوی این گروه آنها را در موقعیت مخالفت جدی با کنجکاویهای فرهنگی از نوع فرهنگ اسلامی قرون میانه قرار میدهد. «خوان کوساک» یکبار در فیلم «دختران کارگر» نوشت: «گاهی در حوالی خانهام میخوانم و میرقصم. این باعث نمیشود من به عنوان خواننده مطرح شوم. هرگز چنین نخواهد شد.» همین را میتوان در مورد ابوبکر البغدادی و نظام خلافت او گفت.
فرض سوم: برخی کشورهای خاورمیانهای «غربی» هستند و برخی دیگر خیر.
ما اغلب در رسانهها چیزهایی در مورد رژیمهای عرب هوادار غرب خواندهایم. آیا هواداری از غرب یعنی سکولار شدن؟ غربی چیست و کیست؟ آیا این یعنی هوادار آمریکا یا هوادار اروپاست؟ کشورهای حاشیه خلیجفارس اندیشه ما در مورد این موضوعات را دشوار میسازند. بسیاری از پادشاهیهای خلیجفارس روابطی بسیار خوب با ایالات متحده دارند؛ آنها سرمایه زیادی داشته و شرکتهایشان بسیار در اقتصاد اروپا و آمریکا تنیدهاند. پردیسهای دانشگاهی آمریکا و مرکز الجزیره در قطر برای ایفای نقشی برجسته در عرصه جهانی مشتاق هستند. با این حال، این رژیمها از لحاظ اجتماعی، محافظهکارند و به هیچ روی سکولار نیستند. قطر و عربستان در جنگ داخلی سوریه، تسلیح شورشیان و گروههای شبهنظامی درگیرند. از سوی دیگر، در دهههای ۷۰ و ۸۰ ، رژیمهای پسا استعماری در سوریه و عراق انتقادهای روزمرهای از استعمارگری و امپریالیسم غربی در کنار دستور کار سکولار ساز و نوسازیکنندهشان به عمل میآوردند. با توجه به این تصاویر متناقض، اندکی بیربط است که ما همچنان از کلمه «غربی» استفاده کنیم.
البته، این به معنای نادیده گرفتن تمام این طبقهبندیها نیست. در واقع، عبارتهای «سکولار» و «اسلامگرا» به شیوههایی مربوط هستند که در آن سیاستهای انتخاباتی در برخی از این کشورها- مانند تونس و مصر- شکل میگیرد. در واقع، تونس نمونهای امیدوارکنندهتر از تغییر سیاسی از طریق انتخابات ارائه میدهد.
با این حال، این فرض اشتباه است که هر چیزی در خاورمیانه به نبردهایی ارتباط داده شود که ریشههایش مذهبی و قرون وسطایی است. بسیاری از درگیریها در خاورمیانه نتیجه رقابتهای منطقهای میان اعراب با ایران است و بحران عراق هم در چنین رقابتهایی ریشه دارد. ماهیت این رقابتها هم به سیاست نفت، شکست دولت - ملتها در برآورده ساختن خواستههای اقلیتهای قومی و مذهبی و سیاست جهانی ربط دارد. قدرتهای دخیل در جنگ سوریه عبارتند از: روسیه، چین و آمریکا.
اینها دقیقا همان قدرتهایی نیستند که در عربستان قرن ۷ شکل گرفتند. سیاستهای خاورمیانه در زمره پیچیدهترین سیاستها در جهان است. تفاوتهای ظریف بر زمین واقعیت- وقتی از عبارتهای «اسلامگرا»، «سکولار» و «غربی» استفاده میکنیم- باید مورد اذعان قرار گیرد آنگاه که بخواهیم این مساله را تئوریزه کنیم که چرا منطقه و احتمالات مربوط به کسب «آینده» دموکراتیک در مسیری است که اکنون هست؛ همین «آینده» مطلوب بسیاری از جوانانی است که شعله بهار عربی را افروختند.
ارسال نظر