اکونومیست خبر داد
پایان جاذبه اقتصاد آمریکا
رشد بالقوه اقتصاد آمریکا کمتر از نصف رشد آن در دو دهه پیش است سرمقاله این هفته اکونومیست به اقتصاد آمریکا اختصاص یافت
جاذبه از دست رفته آمریکا
شادی آذری: در اواسط دهه ۱۹۹۰ اقتصاد آمریکا به ناگهان شکوفا شد. تولید جهش یافت. مهاجران و سرمایههای خارجی سرازیر شدند تا از مزیت این «اقتصاد جدید» که بهسرعت در حال شکوفایی بود، بهره ببرند. نرخ بیکاری به ۴ درصد افت کرده بود اما نرخ تورم هم پایین مانده بود. همه اینها منجر به آن شده بود تا اقتصاددانان به این نتیجه برسند که نرخ رشد بالقوه از میانگین ۳ درصدی دهههای متمادی، به ۵/۳درصد یا حتی بیشتر افزایش یافته است.
رشد بالقوه اقتصاد آمریکا کمتر از نصف رشد آن در دو دهه پیش است سرمقاله این هفته اکونومیست به اقتصاد آمریکا اختصاص یافت
جاذبه از دست رفته آمریکا
شادی آذری: در اواسط دهه ۱۹۹۰ اقتصاد آمریکا به ناگهان شکوفا شد. تولید جهش یافت. مهاجران و سرمایههای خارجی سرازیر شدند تا از مزیت این «اقتصاد جدید» که بهسرعت در حال شکوفایی بود، بهره ببرند. نرخ بیکاری به ۴ درصد افت کرده بود اما نرخ تورم هم پایین مانده بود. همه اینها منجر به آن شده بود تا اقتصاددانان به این نتیجه برسند که نرخ رشد بالقوه از میانگین ۳ درصدی دهههای متمادی، به ۵/۳درصد یا حتی بیشتر افزایش یافته است. نرخ رشد بالقوه، سرعتی است که یک اقتصاد میتواند گسترش یابد آن هم در شرایطی که نرخ بیکاری بدون تغییر بماند و نرخ تورم ثابت باشد.
متاسفانه این روزها دیگر از آن «اقتصاد جدید» خبری نیست. احیای اقتصادی پس از رکود سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ ضعیفترین احیا در دوران پس از جنگ جهانی بوده است و شواهد روزافزونی وجود دارد دال بر اینکه نرخ رشد بالقوه آمریکا کاهش یافته است. دو عامل تعیینکننده بزرگ در این میان، عرضه نیروی کار و افزایش تولید آنان هر دو با کاهش مواجه شده است. کارآیی نیروی کار در سال گذشته به شدت کاهش یافته است؛ نیروی کار آمریکا هیچ رشدی نکرده و میزان تولید به ازای هر ساعت کاهش یافته است. به تازگی صندوق بینالمللی پول برآورد خود از نرخ رشد بالقوه آمریکا را به ۲درصد کاهش داد. سایر اقتصاددانان حتی آن را در حد ۷۵/۱درصد برآورد کردهاند.
تاکنون کاهش نرخ رشد بالقوه تاثیر خاص چندانی بر جای نگذاشته است. چون رکود اخیر چنان عمیق بوده است و احیای اقتصادی چنان ضعیف که هنوز اقتصاد آمریکا در حد کمتر از ظرفیت خود کار میکند.اما در دراز مدت، کاهش سرعت اقتصاد به نصف، میتواند تبعات نگرانکنندهای در پی داشته باشد. استانداردهای زندگی با سرعت کندتری ارتقا مییابند و فشار پرداخت بدهیهای امروز سنگینتر می شود.
حل مشکلات کوتاهمدت به معنای رونق تقاضا است. بنابراین فدرال رزرو باید نرخ بهره را در حد پایین نگهدارد. اما برای تقویت رشد دراز مدت، آمریکا همچنین نیازمند پاسخگویی به بخش عرضه است. بهخصوص آمریکا به کارکنان بیشتر و تسریع بیشتر بهرهوری نیاز دارد. در دهه ۱۹۹۰ تعداد آمریکاییهای در سن کار با نرخ میانگین ۲/۱درصد در سال رشد میکرد اما این رقم در سال ۲۰۱۳ به تنها ۴/۰درصد رسیده است.
سهم این افراد از نیروی کار نیز از رقم ۶۷درصد به کمتر از ۶۳درصد کاهش یافته است. تا حدودی میتوان رکود را عامل این مشکل دانست چون پس از سالها بیکاری، برخی افراد از جستوجو برای کار دست کشیدهاند. این خود یکی از دلایلی است که بر اهمیت رونق احیای اقتصادی میافزاید. پا به سن گذاشتن نسلی از آمریکاییها که رونق اقتصادی را رقم زده بودند نیز عامل دیگر است. تعداد افرادی که در سالهای نهایی دهه پنجاه سالگی خود (سنی که در آن مشارکت در نیروی کار رو به افول میگذارد) و بالاتر از آن هستند به سرعت رو به افزایش است.
اما هر دوی این معضلات با مشکلی دیگر تشدید شدهاند: سیاستهایی که عرضه کارکنان را سرکوب میکند. مخربترین این سیاستها نظام آسیبدیده مهاجرت آمریکااست. ورود به آمریکا دشوارتر شده است. تعداد ویزاهایی که امروز برای افراد ماهر صادر میشود، کسری از تعداد ویزاهایی است که در دهه ۱۹۹۰ صادر میشد و این در شرایطی است که تعداد فرصتهای شغلی خالی برای کارکنان ماهر افزایش یافته است. سیاست بهداشت و درمان اوباما موسوم به اوباماکر، گرچه از برخی دیگر جنبهها خوب است، اما نیروی کار را کاهش میدهد چون به افراد کمک میکند بدون کار کردن از خدمات بهداشت و درمان بهرهمند شوند. آمریکا نسبت به سایر کشورهای ثروتمند سهم کمتری از تولید ناخالص داخلی خود را برای بازآموزی بیکاران و کمک به آنها برای یافتن شغل صرف میکند. آمریکا سن بازنشستگی را افزایش نداده و به نظام بیمه معلولان این اجازه را داده است که به یک برنامه رفاهی تبدیل شود. تعداد کارکنان دارای ناتوانی که البته بعید بهنظر میرسد هیچیک از آنها دوباره کارکنند، از سال ۱۹۹۷ به ۹ میلیون نفر افزایش یافته است. اروپا میتواند به آمریکا در باب بازار کار درسهایی بدهد:به مدد اصلاحات نظام رفاهی، اکنون سهم اروپاییهایی که در نیروی کار هستند، در حال افزایش است.
گرچه سیاستمداران آمریکایی برنامههایی را برای تغییرات شدید حوزههای مختلف ارائه کردهاند، اما طرحهای آنها قربانی سیاستهای دو حزب بزرگ شدهاند. جمهوریخواهان بر سر راه تسهیل قوانین مهاجرت ایستادهاند و دموکراتها بیم آن را دارند که اصلاحات بخش عرضه به قشر متوسط جامعه آسیب بزند. هر دو طرف با منافع خاص خود میخواهند قوانینی ضد رقابتی وضع کنند. باراک اوباما به عنوان رئیسجمهوری که در دهههای اخیر کمترین وفاق را با کسب و کارها داشته است، کمترین توجه را به این معضل نشان داده است. به همین دلیل بیم آن میرود که اقتصاد ایالات متحده همچنان با گامهایی کند به پیش رود و آمریکاییها نباید هیچکس دیگری غیر از رهبرانشان را سرزنش کنند.
ارسال نظر