اکونومیست در تازهترین سرمقاله خود بررسی کرد
خیز اقتصادی کشورهای حوزه خلیج فارس
اغلب کشورها درآمد خود را با تلاش خستگیناپذیر و ابتکار خود به دست میآورند، اما کشورهای حوزه خلیجفارس حیات خود را مدیون خوشاقبالی جغرافیاییشان هستند. هرچه چین سختتر تلاش میکند و هرچه هندوستان سریعتر رشد میکند، قیمتهای نفت بالاتر میرود.
مترجم: شادی آذری
اغلب کشورها درآمد خود را با تلاش خستگیناپذیر و ابتکار خود به دست میآورند، اما کشورهای حوزه خلیجفارس حیات خود را مدیون خوشاقبالی جغرافیاییشان هستند. هرچه چین سختتر تلاش میکند و هرچه هندوستان سریعتر رشد میکند، قیمتهای نفت بالاتر میرود. بیم و امید کشورهای حوزه خلیج فارس بستگی به قیمت «نفت سبک عرب» یا «ترکیب نفتی عمان» دارد. پنج سال پیش اگر چه قیمت نفت نسبت به دهه ۹۰ که در آن رقم پایین ۹ دلار را به خود اختصاص داده بود، افزایش یافت، اما در سطح بشکهای ۲۶ دلار ثابت مانده بود.
بسیاری از دولتهای حوزه خلیجفارس، مقروض و متزلزل بودند. عربستان سعودی با شورش القاعده مواجه بود. مهاجران، یعنی همان افرادی که به یک زندگی امن، اگرچه دورافتاده عادت کرده بودند، سعی میکردند به مخازن بزرگی که در خارج از مجتمعهای مسکونیشان مستقر بود فکر نکنند. اکنون همان مخازن نفت بشکهای بیش از صد دلار قیمت دارند واطمینان به آن سرزمین بازگشته است. شورش در عربستان سعودی سرکوب شده است و حوزه خلیج فارس بار دیگر بیش از آنکه دلیلی برای نگرانی باشد، مایه غبطه است.
آیا با این همه پول نقد تنها کالا میتوان خرید؟ خیر. در دهه ۷۰ میلادی پول کشورهای حوزه خلیجفارس برای آمریکای لاتین یک فاجعه بود، چون این پول که از طریق بانکهای غربی بازیافت میشد، منجر به بحران بدهیها شد که یک دهه به طول انجامید. خود کشورهای حوزه خلیج فارس هم از رکود تحمیل شده بر غرب ضرر دیدند، چون منجر به رکودی بیست ساله در قیمتهای نفت شد. آنها چیزهای پرهزینه و بیفایدهای چون فرودگاه شاهخالد در ریاض ساختند. تنها یکی از ترمینالهای این فرودگاه از سال تاسیس آن یعنی ۱۹۸۳ تاکنون راهاندازی شده و فرسوده باقی مانده است. آنها دست اقلیت معدودی را که اغلب آنها دلالان تسلیحات بودند، باز گذاشتند تا درآمدهای عظیم به جیب بزنند. آنها به نام تنوعبخشی به اقتصادشان، آن را از شکل انداختند، به عنوان مثال گندم را در بیابانهایشان کاشتند.
دورانی بهتر
آیا امروزه کشورهای حوزه خلیج فارس پولهای بادآورده خود را بهتر مدیریت میکنند؟ کمیت نقدینگی آنها چنان بالاست که مدیریت آن کار دشواری است. برای اقتصادهای کوچک این حجم نقدینگی بیشتر از آن است که بتوانند آن را هزینه کنند. بنابراین به حجم پساندازهای جهانی که عامل افراطکاریهای مالی سالهای اخیر است، افزوده شد. به همین دلیل برخی از اقتصادها به الگوی دهه ۷۰ میلادی شباهت دارند. این بار دلارهای نفتی کشورهای حوزه خلیج فارس به دولتهای ولخرج آمریکای لاتین نرسید، بلکه به خریداران مسکن ولخرج اما بیاعتبار آمریکایی رسید. کشورهای حوزه خلیج فارس حداکثر تلاش خود را میکنند تا پولهای بادآوردهشان را خرج کنند. مراکز تفریحی در سرتاسر نوار ساحلی آنها مانند قارچ در حال سر برآوردن است. عربستان سعودی ششمین شهر اقتصادی جدید را معرفی میکند و امیدوار است میلیونها شغل برای جمعیت جوان و البته بیکار خود ایجاد کند. نشانههای نگرانکنندهای از اسراف دهه ۷۰ به چشم میخورد. اما این بار اغلب هزینهها توسط شرکتهای خصوصی انجام میشود که بیش از آنکه به تقاضای بخش دولتی امید داشته باشند به تقاضای مصرفکنندگان چشم دارند.اقتصادهای حوزه خلیج فارس که در سرمایه غوطهورند، نیازمند نیروی کارند. به مدد برخوردی آزادانه با کارگران میهمان، به عنوان مثال در امارات متحده عربی، بیش از ۹۰ درصد نیروی کار بخشخصوصی را خارجیان تشکیل میدهند. بخش اعظم این خارجیان را هندیها، بنگلادشیها، چینیها و فیلیپینیها تشکیل میدهند که اگر چه سود چندانی عایدشان نمیشود، اما حداقل به توزیع ثروت به اطراف کمک میکنند و اکنون که میزان هزینه مردم آمریکا در حال کاهش است، ولخرجی در این سوی دنیا مبارک است.
ولخرجیهای کشورهای حوزه خلیجفارس میتوانست بهتر هزینه شود حتی اگر دولتها کمتر ولخرجی میکردند. بهرغم اصلاحات مثبت، پول بسیار زیادی در دستان این دولتها باقی مانده است. سعودیها نسبت به کسب و کار رویکردی دوستانهتر از خود نشان دادند و گامهایی را برای آزادسازی نظام مالی، شرکتهای هواپیمایی و مخابراتی برداشتند. اما دولت این کشور هنوز آنقدر مغرور پروژههای باعظمت خود هست که در رفع ناموزونیها کند عمل میکند. به عنوان مثال یک نسل طول خواهد کشید که یک قرارداد در دادگاههای این کشور لازمالاجرا شود.
در چنین شرایطی اگر اجازه داده شود که ارزهای داخلی تقویت شوند، کمک موثری خواهد بود. اصلاح نرخ ارزها فقط روشی برای مقابله با تورم نیست، بلکه علاوه بر آن روشی برای توزیع مجدد هزینهها است. در حال حاضر دلارهای نفتی با نرخی ثابت به ارزهای داخلی تبدیل میشوند و بنا به صلاحدید دولتها توزیع میشوند. با ارزهای داخلی قدرتمندتر، دولت درهم، دینار یا ریالهای کمتری به ازای هر پترودلار میگیرد. اما ساکنان کشورهای حوزه خلیجفارس، قادر خواهند بود با پول خود بیشتر خرید کنند و کارگران میهمان میتوانند روپیههای بیشتری برای خانوادههایشان در کرالا بفرستند.
راه دیگری هم برای انتقال انگیزه از دولتها به مردم وجود دارد. در حال حاضر، کشورهای حوزه خلیجفارس از طریق توزیع سود و یارانههای سخاوتمندانهای مانند مسکن ارزان و مراقبتهای بهداشتی اقدام به ایجاد آرامش اجتماعی کردهاند. آنها حتی دستمزد کارکنان دولت را افزایش دادهاند و شرکتهای خصوصی را نیز مجبور به استخدام بومیان کردهاند و این برنامه خود را «عمانیسازی» یا «سعودیسازی» نام نهادهاند.بسیاری از شرکتهای ملی حوزه خلیجفارس به خاطر کارهای بیفایده خود از دولت چکهای سخاوتمندانه دریافت کردند. آنها وانمود میکنند که کار انجام میدهند و نه وقت و نه آمادگی شروع یک کسبوکار یا یادگیری فنون را دارند.اما آیا راه بهتری هست؟ زمستان گذشته ۶۰۴۰۰۰ آلاسکایی هر یک چکی به مبلغ ۱۶۵۴دلار از صندوق دائمی دولت که درآمدهای نفتی آلاسکا را سرمایهگذاری میکند، دریافت کردند. هر سال این صندوق کسری از سود خود را با میانگین پنج ساله، به هر یک از ساکنان کشور اعطا میکند. آنها مجبور نیستند برای آن کار کنند و آزادند آن را هر طور که میخواهند خرج کنند. اما این روش برای ساکنان خلیج فارس مانند یخچال برای صحرا بیگانه است. اما در منطقهای که دولت دارد مردم را تحتتاثیر پروژههای بلندپروازانهاش قرار میدهد، اعطای یک چک ساده به هر یک از ساکنان حوزه خلیج فارس، متهورانهتر از ساخت یک برج دیگر است که در میان بلندترین برجهای جهان باز هم رکورددار شود.با توجه به سطح بالای هزینهها در بخش آموزش کشورهای حوزه خلیج فارس، این تصور که اقشار متوسط منطقه چگونه چنین کنترل کمی بر ثروت کشورهایشان یا بر دولتهایشان دارند، دشوار است.البته نشانههایی از تغییر وجود دارد، اما بسیار ضعیف هستند. با استانداردهای عربستان سعودی، شاه عبدا... یک اصلاحطلب است. اما با هر استاندارد دیگری او به طرز وحشتناکی کند است. خطرات خارجی هم وجود دارد. وقتی صدام حسین تانکهایش را به کویت گسیل داشت، توسط بسیاری از عربهایی که هرگز کشور خودشان در بختآزمایی جغرافیایی شانسی نداشت و از این کشورهای نالایق انباشته از نفت ناخشنود بودند، مورد تشویق و حمایت قرار گرفت.اما خطرات امروز متفاوت است. صدام رفته است. اما کشورهای حوزه خلیج فارس احساس میکنند که از سوی سیاستهای خشونتزا در عراق و اختلافات ایران و آمریکا در منطقه مورد تهدیدند.در بخش پرتحول سهم آنها از این کره خاکی، شیخهای عرب نمیتوانند امنیت کامل را برای خود بخرند.اما میتوانند سرمایهگذاری بیشتری را با پولهای بادآورده خود برای تثبیت اوضاع عراق و خاورمیانه انجام دهند. نه اینکه فقط پولهای زیادی را صرف مراکز تفریح پرزرقوبرقشان کنند.
ارسال نظر