نگاه دیگران-بخش نهم
قطر بهمثابه یک« قدرت عاریهای»
گونهشناسی قدرت در نظریه روابط بینالملل
قدرت سخت/نرم و قدرت هوشمند
نظریههای قدرت سخت، نرم و هوشمند توسط نای ارائه شده و در گفتمان دانشگاهی و سیاسی رایج شده است. قدرت سخت شامل استفاده از منابع ملموس، پول و زور برای اعمال قدرت است. چهره تکبُعدی قدرت که در نتیجه «مبحث قدرت جامعه» رخ میدهد، اساس قدرت سخت است. از منظر تئوریک، اساس قدرت سخت، همانا فرماندهی و تلاش برای دستیابی به نتایج مطلوب از طریق پرداخت پول و اجبار است. اثرات ناخواسته، اگرچه منجر به نتیجه مطلوب نمیشود، اما همچنان میتواند عواقب مضر یا مفیدی داشته باشد. درمقابل، قدرت نرم توانایی استفاده از جاذبه، بهجای اجبار، برای دستیابی به اهداف است و این توانایی را دارد که نتایج مطلوب را با ابزارهای متقاعدسازی، تعیین دستور کار و جاذبه بهدست آورد. قدرت نرم از سه منبع تشکیل شده است: ارزشهای سیاسی، فرهنگ و سیاستهای خارجی. این دو نوع قدرت توسط نای عمدتا بر اساس سیاستهای ایالاتمتحده طی جنگ سرد و متعاقب آن دوران جهانی تکقطبی و نظمی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بهوجود آمد، معرفی شدند.نای با تجزیهوتحلیل انواع دولتها، از جمله قدرتهای کوچک، متوسط و بزرگ، «قدرت هوشمند» را معرفی کرد. یک استراتژی موفق به استفاده از هر دو قدرت نرم و قدرت سخت در یک همکاری موثر بستگی دارد و نای آن را «قدرت هوشمند» مینامد. مفاهیم قدرت سخت، نرم و هوشمند در حال حاضر بهخوبی جا افتادهاند و در میان انواعی هستند که بیشتر مورد استفاده دانشگاهیان و سیاستمداران است. با این حال، بررسی این مفاهیم نشان میدهد که ویژگیهای منحصربهفرد دولتها را میتوان بر اساس مفاهیم مختلف قدرت دستهبندی کرد و انواع بالقوه جدیدی از قدرت را شکل داد که در زیر مورد بحث قرار میگیرد.
قدرت چسبنده و تیز
مید از مفهومسازی دو عنصری نای درباره قدرت نرم و سخت انتقاد میکند. او استدلال میکند که عناصر اصلی قدرت سخت، توان اقتصادی و نظامی، روایتی جامع از روشهای مورد استفاده دولتهایی مانند ایالاتمتحده معاصر یا امپراتوری بریتانیای قبل از قرن بیستم را نشان نمیدهند. مید مفاهیم قدرت تیز (یا ستیهنده) و چسبنده را ارائه میدهد که باید در کنار مفاهیم نای در نظر گرفته شود که به استدلال او هژمونی ایالاتمتحده را حفظ کرده است. مید قدرت چسبنده را اینگونه تعریف میکند: «قدرت اقتصادی که شامل مجموعهای از سیاستها و نهادهای اقتصادی است که سایر دولتها را به سیستم ایالاتمتحده جذب میکند و سپس آنها را در آن به دام میاندازد.» قدرت چسبنده آمریکا دو جنبه دارد: تجارت آزاد و سیستم پولی بینالمللی. نمونهای از چسبندگی سیستم اقتصادی ایالاتمتحده، امکان دستیابی خارجی به اکثریت سرمایهگذاریهای خصوصی مستقیم و سهامی، اوراق قرضه دولتی و خصوصی است.احتمال افزایش دلار و فروپاشی سیستم اقتصادی آمریکا، قدرت مالی سیستم اقتصادی هر دولتی را به چالش میکشد و آن را متزلزل میکند. قدرت تیز مید تغییری در ایده سنتی قدرت مسلحانه است؛ او توضیح میدهد که برای رسیدگی به چالشها، «ایالاتمتحده سیستمی از ائتلافها و پایگاههایی را حفظ میکند که هدفشان ارتقای ثبات در آسیا، اروپا و خاورمیانه است.» سهم قابلتوجه مفهومسازی قدرت تیز و چسبنده این است که بین عناصر قدرت سخت نای تمایز قائل میشود.
قدرت تیز
در سال۲۰۱۷، تجدیدنظر در مفهوم قدرت نرم نای منجر به معرفی قدرت تیز شد. ویژگی بارز این مفهوم تمرکز آن بر نفوذ رژیمهای اقتدارگرا، بهویژه روسیه و چین، بر جهان دموکراتیک است. ابتکارات دولتهای اقتدارگرا برای اعمال نفوذ از طریق رسانهها، فرهنگ و خروجی دانشگاهی، بهجای ترغیب و جذب قدرت نرم، اغلب در قالب منحرف کردن و دستکاری تعریف میشود واکر و لودویگ نتیجه میگیرند که «قدرت نرم» اقتدارگرایی بهعنوان «قدرت تیز» بهتر توصیف میشود که بر محیطهای سیاسی و اطلاعاتی در کشورهای هدف [...] نفوذ میکند. اصطلاح قدرت تیز ماهیت تهاجمی و مضر پروژههای اقتدارگرا را نشان میدهد که شباهت کمی به جذب قدرت نرم دارند. با قدرت تیز، ارزشهای رایج و غیر جذاب رژیمهای اقتدارگرا (سانسور، کنترل از بالا به پایین، انحصار قدرت، وفاداری خریداریشده یا اجباری) به بیرون پخششده و بر قربانیان خود تاثیر منفی میگذارند. وجه تمایز اصلی قدرت تیز این است که این مفهوم بر روشهایی تمرکز دارد که رژیمهای داخلی ارزشهای رژیمهای دیگر را دستکاری میکنند. سهم عمده نویسندگانی که این نوع قدرت را مطالعه کردهاند، درک این موضوع است که چگونه سیاست داخلی، سیاست خارجی را هدایت میکند.
قدرت غیرنظامی اروپا، قدرت نظامی اروپا، قدرت هنجاری اروپا
نظریههای رایج درباره انواع قدرتی که اتحادیه اروپا از زمان شکلگیری خود اعمال کرده است، ارتباط نزدیکی با توسعه تاریخی اتحادیه و عوامل خارجی دارد که اقتضای انتقال از قدرت غیرنظامی به قدرت نظامی و سپس قدرت هنجاری را داشت. دوشنه مطرح کرد که در دهه۱۹۷۰، اروپا قدرت غیرنظامیای را نشان داد که «بیشتر مبتنی بر قدرت اقتصادی و کمتر مبتنی بر نیروی نظامی بود.» قدرت غیرنظامی بهعنوان هسته قدرت اقتصادی توصیف شد که برای دستیابی به اهداف ملی، تمایل به استفاده از نهادهای فراملیِ به لحاظ قانونی الزامآور برای دستیابی به پیشرفت جهانی و در نهایت، اولویت همکاری دیپلماتیک برای حل مشکلات جهانی استفاده میشود.با این حال، بول از پذیرش مفهوم قدرت غیرنظامی بهدلیل محدودیتی که برای خودکفایی در قدرت نظامی در طول جنگ سرد به نمایش درآمد، انتقاد کرد. بهتازگی، منرز اعلام کرد که یک مفهومسازی بهتر از اتحادیه اروپا ممکن است، یک اروپای دارای قدرت هنجاری باشد. قدرت هنجاری متشکل از مبانی نظری زیر است: عقیدتی، اصول، کنش، تاثیر و پیامدهای گستردهتر در سیاست جهانی. این قدرتها بر اساس تاکید اتحادیه اروپا بر اهمیت توجه به عوامل خارجی در حین استفاده از انواع مختلف قدرت است.