صهیونیستها به دنبال آپارتاید در سرزمینهای فلسطینی هستند
استعمار وطنگزین
جنبشهای استعماری وطنگزین با استعمارهای متعارف مانند سلطه بریتانیا بر هندوستان فرق میکنند. جمعیت وطنگزین صرفا در پی سرقت منابع جمعیت بومی نیست، بلکه میخواهد جایگزین بومیان شود. مثالهای زیادی میتوان ذکر کرد: وطنگزینهای اروپایی در کشورهایی که امروز بهعنوان ایالات متحده آمریکا، کانادا، استرالیا و نیوزلند شناخته میشوند، سرزمینهای بومیان را تصاحب کردند. تعریف نسلکشی (genocide) در قوانین بینالمللی دقیقا آنچه را که وطنگزینهای اروپایی بر سر جمعیتهای بومی آوردند، توصیف میکند: کشتار جمعی، با برنامهریزی شرایطی را ایجاد کردن که منجر به نابودی فیزیکی همه یا بخشی از اجتماع بومی شود، جلوگیری از تولیدمثل در جمعیت بومی و انتقال جبری کودکان بومی به جمعیت وطنگزینها.
آن دسته از وطنگزینهای اروپایی که ما امروزه آنها را آمریکایی، کانادایی، استرالیایی یا نیوزلندی مینامیم هیچگاه به خاطر جرایمی که علیه مردمان بومی مرتکب شدند حساب پس ندادند. شاید به همین دلیل صحبتهایی مانند آنچه بالا ذکر کردم بین آنها رواج دارد و کشورهای اروپایی و امتدادهای استعماریشان امروز در حمایت از اسرائیل و علیه سایر کشورهای جهان، صف کشیدهاند. آن هم در شرایطی که اسرائیل در حال شدتبخشیدن به نسلکشی در غزه در مقیاس صنعتی است. واقعیت این است که نظم جهانی «غربی» مبتنی بر نسلکشی است. اسرائیل صرفا دنبالکننده همین سنت دیرینه است.
جنبشهای استعماری وطنگزین همیشه به نسلکشی منجر نمیشوند. در آفریقای جنوبی، وطنگزینان اروپایی که در اقلیت محض بودند به نوعی سازش با جمعیت بومی رسیدند: آپارتاید. گروه سفیدپوستان همه منابع و برخورداریها را به خود اختصاص داده بود. به گروه سیاهپوستان اجازه داده شده بود که در گتوها و فقر زندگی کنند. در چنین شرایطی، صلح فقط وقتی امکانپذیر میشود که پروژه استعمار وطنگزین متوقف شود، قدرت تقسیم شود و منابع به شکل عادلانهتری توزیع شوند. این اتفاقی بود که به شکل ناکاملی با سقوط آپارتاید رخ داد. الگوی نهایی برای یک جمعیت استعماری وطنگزین اخراج جمعیت بومی به آن سوی مرزهاست؛ یعنی اقدام به پاکسازی قومی. این گزینه اصلی اسرائیل در ۱۹۴۸ و مجددا در ۱۹۶۷ بود؛ زمانی که تصمیم گرفت مرزهایش را از طریق اشغال باقیمانده سرزمینهای فلسطینی در کرانه باختری رود اردن، بیتالمقدس شرقی و غزه گسترش دهد.
فلسطینیهای غزه مصداق عینی شیوههای مختلف آزار جمعیت بومی توسط یک جنبش استعماری وطنگزین هستند. بیشتر آنها طی عملیات پاکسازی قومی توسط اسرائیل در سال ۱۹۴۸ آواره شدند یا از نسل آن آوارهها هستند. به بیان دیگر، خانه پدری و مادری آنها در جایی است که امروز اسرائیل نامیده میشود. آنها از سرزمینشان بیرون رانده شدند و ۱۹سال آتی را در قلمروِ بسیار کوچکی که تحت حکمرانی مصر بود، سپری کردند. وقتی اسرائیل طی جنگ ۱۹۶۷ غزه را تصرف کرد، مجبور شد سراغ گزینه دوم استعمارگران وطنگزین برود: آپارتاید. به این ترتیب غزه به یک زندان بدون سقف تبدیل شد. یا اگر بخواهیم صادقتر باشیم، به یک اردوگاه کار اجباری بلندمدت (long-term concentration camp). در مقایسه با محلههای مخصوص اقامت سیاهپوستها در آفریقای جنوبی تحت آپارتاید، غزه نسخهای بزرگتر و -طی ۱۶ سال حصر کامل توسط اسرائیل- به شکل روزافزونی ناخوشایندتر بود.
امروز شاهد مرحله جدیدی هستیم: اسرائیل به این نتیجه رسیده که الگوی آپارتاید نتوانسته است امیال فلسطینیها را برای به دست آوردن آزادی و شأن انسانی مقهور کند. برخلاف آفریقای جنوبی، اسرائیل به دنبال صلح و آشتی نیست، بلکه سراغ گزینههای دیگر استعمار وطنگزین میرود. در حملاتِ کنونی به غزه، اسرائیل از الگویی ترکیبی تبعیت میکند: نسلکشی برای آنها که در غزه میمانند و پاکسازی قومی برای آنها که میتوانند از غزه خارج شوند (با این فرض که مصر نهایتا تسلیم شود و مرزهایش را به روی ساکنان غزه باز کند.)
هیچکدام از اینها ارتباطی به حماس ندارد. نهایتا میتوانیم بگوییم که حماس [با حملات ۷ اکتبر] اسرائیل را وادار به اتخاذ چنین تصمیمی کرده است. اسرائیل مجبور شده سیاست حصر-آپارتاید- یعنی زندانیساختن بلندمدت کلِ یک جمعیت، بدون منابع، بدون آزادی تحرک، بدون آب پاکیزه و بدون اشتغال را رها کند. در عوض به راهحلِ امتحانپسداده نسلکشی و پاکسازی قومی باز گشته است.حماس محصول (symptom) آسیبهایی است که فلسطینیهای غزه برای چند دهه تجربه کردهاند؛ نه عامل آن آسیبها. شوریدن فلسطینیها علیه حماس یا تسلیم شدنش غزه را به دبی مدیترانه تبدیل نخواهد کرد. فلسطینیها هنوز در آن زندانی خواهند بود، اگرچه شاید اجازه یابند شرایط اندکی بهتر داشته باشند.
اگر شک دارید، نگاهی به کرانه باختری بیندازید. حاکمیت آنجا دست حماس نیست، بلکه اوضاع در کنترل تشکیلات خودگردان فلسطینی و اعتبار اندک محمود عباس است. او همکاری امنیتی با اسرائیل -یعنی سرکوب کردن امیال آزادیخواهانه فلسطینیها از طرف اسرائیلیها را یک وظیفه «مقدس» تلقی میکند. بزرگترین آرزوی او رسیدن به راهحلی دیپلماتیک است که به واسطه آن یک ریزکشور فلسطینی شدیدا محدود و محصورشده ایجاد شود.
اگر اسرائیل به کرانه باختری تحت نظارت محدود عباس اجازه آزادی نمیدهد، چطور ممکن است به غزه کوچک چنین چیزی را اعطا کند، ولو بدون حماس، آن هم پس از سال۲۰۲۰ که سازمان ملل اعلام کرد نوار غزه اصولا برای سکونت مناسب نیست؟ اسرائیل هیچوقت فلسطینیهای غزه را از زندان آزاد نخواهد کرد؛ چراکه رشد سریع جمعیت آنها را تهدیدی علیه اکثریت یهودی اسرائیل میداند. به خاطر داشته باشید: جمعیتهای استعماری وطنگزین برای این آمدهاند که جایگزین جمعیت بومی شوند، نه اینکه با آنها صلح کنند، منابع را با آنها تقسیم کنند و آزادیشان را پس بدهند. اسرائیل تنها کاری را که بلد است، انجام میدهد. تا وقتی که غرب برای او هورا میکشد فهرست اقدامات آن علیه فلسطینیها شامل نسلکشی نیز خواهد بود.