ناپلئون افغان
۱- مسعود در نقش منجی و قهرمان: «تیمور» یکی از نیروهای مجاهدین است که در کنار شاه مسعود حضور داشت. او به دلیل همنشینی با مسعود، مشاهدات نزدیکی داشت که آنها را با مجله اینترنتی « artefactmagazine» در میان گذاشته است. او بر این باور است که «مسعود شخصیتی فوقالعاده بود». وی روایت خود از مسعود را اینگونه بیان میکند: «مسعود در سطح شخصی، اخلاقی و فردی بهراستی حرفهای بود. او فرماندهای بود که کنار نیروهایش حضور داشت. او در میان نیروها و مردم افغانستان چهرهای محبوب است. وقتی در جمع آنها حضور یافتم به من کباب تعارف کرد. همواره اصرار میکرد که با آنها غذا بخورم.» مسعود در تاکتیکهای خود در نبرد با شوروی و طالبان بسیار چیرهدست بود. با زندانیان رفتار انسانی داشت. تعداد زیادی از نیروهای شوروی که در اسارت مجاهدین بودند، به فرمان مسعود آزاد شدند. تیمور میگوید، مسعود حقوق انسانی زندانیان را رعایت میکرد و با آنها بسیار دوستانه رفتار میکرد؛ بهگونهای که برخی از آنها هنگامی که آزاد شدند در کنار مسعود ماندند. مسعود مدافع زنان و کودکان بود و مانع از این میشد که زنان و کودکان به بردگی گرفته شده یا بهعنوان عامل انتحاری کشته شوند. او مدافع حق آزادی تحصیل زنان بود. چنین بود که پنجشیر در دوران زعامت مسعود از آزادی نسبیای در قیاس با دیگر نقاط افغانستان برخوردار بود. حشمت مصلح هم میگوید که مسعود هیچ نزاعی با القاعده نداشت اما این بنلادن بود که نبرد علیه او را شروع کرد. دیگری هم میگوید که این حکمتیار بود که نبرد علیه مسعود را شروع کرد و همواره به دلیل ترسی که از مسعود و استقلال عمل او داشت، ناسازگاری با مسعود را آغاز کرد و شد آنچه شد.
۲-مسعود در نقش قاتل: برخی معتقدند اگرچه مسعود «رهبر چریکی» بود اما نباید از او قهرمان ساخت یا لقب «قهرمان ملی» به او داد؛ چرا که قهرمانان ملی دیگری نیز جز او هستند. این گروه معتقدند فقط در سال ۱۹۹۳ حدود ۱۰ هزار نفر از غیرنظامیان به دلیل همین خشونتهای داخلی که مسعود یکی از طرفهایش بود، کشته شدند. اینها بر این باورند که همین خشونتها بود که زمینهساز فعال شدن طالبان شد. «حاجی احمدخان مسلمان»، یک تحلیلگر سیاسی و رهبر قبیلهای در قندهار، میگوید: «میدانیم که مسعود مرد بزرگی بود اما قهرمانان ملی دیگری هم در جنوب داریم. منصفانه نیست که فقط یک نفر بهعنوان قهرمان ملی نام برده شود.» این نگاه در میان برخی عوام هم وجود دارد. «احمد امید»، مغازهدار در قندهار، مسعود را اصلا قهرمان نمیداند. او میگوید: «او بخش بزرگ و مهمی از جنگ داخلی بود. او و برخی از جنگسالاران دیگر بودند که راکت بهسوی کابل پرتاب میکردند و موجب زخمی و کشته شدن غیرنظامیان میشدند. مردان او بودند که تبعیض و تعصب را در میان گروههای قومی دیگر دامن میزدند.» افزون بر این، روایت دیگری هم هست که نیروهای مسعود را به ارتکاب جنایتهای گسترده حقوق بشری در کابل طی سال ۲۰۰۱ متهم میکند (که در بخش بعدی به آن اشاره خواهم کرد).
ج) مجاهدین و کشتار غیرنظامیان با چاشنی اتهامات حقوق بشری: پیش از آغاز این بحث لازم میدانم به مقدمهای اشارهکنم. آنچه تا اینجا گفته شد روایتی است از مسعود از زبان دیگران. در این بخش هم غرض، نه تاختن به شاه مسعود است و نه تقدیس او بلکه ذکر اتفاقات با استناد به برخی منابع است. نکته دوم اینکه، در فاصله خروج نیروهای شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹ تا روی کار آمدن دولت اول طالبان در سال ۱۹۹۶، افغانستان دورهای از جنگ داخلی را از سر گذراند که تقریبا تمام گروههای داخلی به شکلی در آن دخیل بودند؛ هرچند این نزاع داخلی در دولت طالبان هم به شیوهای دیگر ادامه یافت. بیتردید هر گروهی برای محافظت از بقا و کیان خود مجبور به «دادن» تلفات و «گرفتن» تلفات از رقیب بود و بیتردید، در این میانه تودههای بیگناه مردم -خواسته یا ناخواسته- قربانی این شرایط لجامگسیخته میشدند. مسعود و گروه او نیز از این امر مستثنی نبودند. همانطور که در جایی دیگر اشاره شد، برخی متحدان سابق مسعود در ائتلاف شمال نفع فراوانی از غصب زمینها و پیشکشهای نقدی پس از تهاجم آمریکا به دست آوردند و در برابر تلاشهای کرزی برای مذاکره صلح با طالبان کارشکنی میکردند. بااینحال، مسعود به گفته نزدیکترین یارانش، دل در گرو پول و مقام نداشت. او بهشدت مخالف فعالیتهای تروریستی بود، مخالف دخالت خارجی اعم از شوروی و ISI پاکستان و دیگران بود، او شخصیتی با نبوغ فراوان و روشنفکر بود. «تیمور» که در برخی سفرهای مسعود به او پیوست روایتی مردمی از او و برخی دیگر از صفات انسانیاش به دست میدهد. اما بیایید نگاهی به تحولات داشته باشیم تا ببینیم هزارهکشی یا شیعهکشی به دست مسعود یا مجاهدین صحت دارد یا نه.
صبغتالله مجددی به مدت ۲ ماه از ۸ اردیبهشتماه ۱۳۷۱ تا ۸ تیرماه همان سال (۲۸ آوریل ۱۹۹۲ - ۲۸ ژوئن ۱۹۹۲) بهعنوان نهمین رئیسجمهور افغانستان قدرت را در دست داشت. او کسی است که در آوریل ۱۹۹۲ «تشکیل جمهوری اسلامی» را اعلام کرد. بعدها به آن «دولت اسلامی افغانستان» (ISA) گفته شد. برهانالدین ربانی اندکی پس از مجددی بهعنوان دهمین رئیسجمهور انتخاب شد؛ هرچند «این دولت به شکل مؤثری از توان اجرایی برخوردار نبود». برخی نهادهای حقوق بشری معتقدند که در سالهای ۱۹۷۸ تا ۲۰۰۱ «جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت» در افغانستان جریان داشت. درهرحال، به دنبال اعلام دولت اسلامی افغانستان، این دولت قدرت اندکی داشت در حالی که «جناحهای رقیب» نیروهای خود را در نقاط مختلف کابل مستقر کرده بودند. در دسامبر ۱۹۹۲ ربانی بهعنوان رئیسجمهور انتخاب شد و تا سال ۱۹۹۶ در قدرت ماند. این کشور در فاصله ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ غیر از برخی مناطق شمال و شمال شرق زیر یوغ طالبان قرار گرفت و در سال ۱۹۹۷ نام این کشور به «امارت اسلامی افغانستان» تغییر کرد و این بار «ملا محمد عمر» بهعنوان «امیر» آن امارت برگزیده شد. دولت ربانی به شمال افغانستان نقلمکان کرد و ربانی همچنان نماینده افغانستان در سازمان ملل تلقی میشد. «گروه بینالمللی بحران» گزارش داد که «جبهه متحد (ائتلاف شمال)- ائتلافی از اپوزیسیون غیرپشتون- در شمال شرق افغانستان و تحت نظارت و اقتدار احمدشاه مسعود (وزیر دفاع سابق دولت اسلامی افغانستان) پایگاههایی داشت». برخی گزارشها به «جبهه ملیِ متحد اسلامی برای نجات افغانستان» در شمال شرق این کشور از ۱۹۹۷ تا ۱۹۹۹ اشاره میکنند که بعدها «ائتلاف شمال» در تابستان ۱۹۹۹ جایگزین آن شد. دیدهبان حقوق بشر مینویسد که ائتلاف شمال «ائتلافی از نیروهای متفاوت ضد طالبان بود که از اواخر دهه ۹۰ تا ۲۰۰۱ علیه این گروه میجنگید». در اکتبر ۲۰۰۱، ایالاتمتحده با کمک ائتلاف شمال حملهای را علیه دولت طالبان آغاز کرد. در پی حملات ایالاتمتحده از شمال، رهبری طالبان در نوامبر ۲۰۰۱ از مزار شریف، کابل و سرانجام قندهار عقب نشست. پس از توافق بن، که بحث در مورد آن در نوامبر ۲۰۰۱ آغاز شد، حامد کرزی در ۵ دسامبر ۲۰۰۱ بهعنوان رئیس موقت دولت منصوب شد. او در ژوئن ۲۰۰۲ بهعنوان رئیس موقت دولت انتخاب شد و در اواخر سال ۲۰۰۴ بهعنوان رئیسجمهور جمهوری اسلامی افغانستان برگزیده شد.
* منابع در دفتر روزنامه موجود است.