در قرن بیستم زمامداران برجسته‌ای از گوشه و کنار جهان برخاستند؛ اما نام هیچ‌یک به‌اندازه‌ مائو تاثیری آن‌قدر پایا نداشته است. گویی نام مائو و جنبش کمونیسم چنان به هم گره خورده است که یکی بدون دیگری قابل‌شناسایی نیست. او را رهبر و نماد کمونیسم چینی می‌شناسند. کشوری که روزگاری «کوتوله اقتصادی» نام ‌گرفته بود اکنون به غولی اقتصادی در جهان تبدیل‌شده است. بااین‌حال، این دنگ شیائو پینگ بود که استارت توسعه‌ اقتصادی چین را زد. مائو در ایدئولوژی در جا زد. در حقیقت رادیکالیسم ایدئولوژیکِ مائو به بن‌بست رسید و جانشینان او عهده‌دار عبور دادن چین از ایدئولوژیِ افراطی به سوسیالیسم شدند. دنگ و اطرافیانش عمل‌گرا بودند و آنان را با افراطی‌گری میانه‌ای نبود. شاید یکی از دلایلی که جانشینان مائو اجازه نمی‌دهند دوران او نقد شود به‌خاطر عملکرد دهشتناک اوست.

به همین دلیل، او را با احترام به بایگانی تاریخ سپردند. دنگ معتقد بود که باید لفاظی سیاسی را کنار گذاشت و با اعاده نظم، امکان تمرکز بر توسعه اقتصادی به دولت داده شود. دنگ در گام نخست، دست به تغییر کادرها یا به‌اصطلاح «نخبگان» زد تا نوسازی اقتصادی تسریع شود و یکی از موانع نوسازی که همین «نخبگان» و «کادرها» یا نیروهای بوروکرات بودند، از سر راه برداشته شود. سپس به اعاده‌ حیثیت از آسیب‌دیدگان انقلاب فرهنگی پرداخت.در دوره‌ مائو صدور انقلاب در اولویت قرار داشت. اما پس از او صدور انقلاب متوقف و رابطه با جهان خارج از سرگرفته شد و در مسیر بهبود قرار گرفت. سال ۱۹۷۸، سال دیپلماسی خارجی برای چین بود؛ زیرا هیات‌های بی‌شمار خارجی از چین بازدید و هیات‌هایی هم از چین به کشورهای دیگر می‌رفتند.

بنابراین گام دوم چینی‌ها در عبور از مائوئیسم، سفرهای خارجی و درس آموختن از تجربه دیگر کشورها در مسیر توسعه و رشد آگاهی خویش از جهان بود؛ به‌گونه‌ای‌که دنگ به هیات‌ها گفت: «در دیدارهای خود سوالاتی درباره چگونگی مدیریت اقتصاد از کشور میزبان بپرسید.» آنها در سفر به اروپای شرقی دیدند که نسخه‌های دیگری غیر از نسخه‌ چین و شوروی کمونیستی هم هست. این دیدارها نگاه رهبران چین به بازار، سرمایه‌داری و توسعه را عوض کرد. در واقع، این دیدارها زمینه‌ساز تصمیم برای نوسازی چین شد؛ به‌گونه‌ای‌که دنگ گفت: «اکنون می‌فهمم نوسازی به چه معناست.»اگر در دوران مائو سرمایه‌داری پدیده‌ای «فاسد» و «زشت» بود؛ اما در دوران دنگ، سرمایه‌داری به‌مثابه راهی پیش روی چین برای عبور از فقر و فلاکت بود. می‌گویند پلونوم سوم کمیته مرکزی یازدهم حزب کمونیست چین از ۱۸ تا ۲۲دسامبر۱۹۷۸ آغاز گذار چین به‌سوی سرمایه‌داری بود؛ به تعبیر دیگر، آغاز اصلاحات در چین به برنامه‌ی «اصلاح و بازگشایی» دنگ بازمی‌گردد که در ۱۸دسامبر۱۹۷۸ مطرح شد.

اما مولفه‌های این گذار چه بود؟ شاید بتوان این موارد را برشمرد: ۱- پذیرش اشتباهات گذشته و تبیین اهداف روشن اقتصادی. ۲- حرکت از نزاع طبقاتی و انقلاب مردم برای حفظ سوسیالیسم به نوسازی سوسیالیستی با تاکید بر منافع و رفاه مردم. ۳- گذار از تمرکز شدید به تمرکززدایی و تفویض قدرت به کارآفرینان صنعتی و غیره. ۴- اعاده‌ حیثیت از بازماندگان انقلاب فرهنگی.

در حقیقت، مرگ مائو باعث شد ایدئولوژی افراطی در صندوقچه نهاده و بایگانی شود و در عوض، توسعه‌ اقتصادی به اولویت اول انتقال یابد. وقتی رهبران چین در سال‌های ۱۹۷۸- ۱۹۷۹ به کشورهای سرمایه‌داری رفتند نه‌تنها از پیشرفت خیره‌کننده آنها به وجد آمدند، بلکه سعی کردند نقاط قوت سرمایه‌داری را بیاموزند. علاقه به یادگیری از سرمایه‌داری با تعهد دیرپا به سوسیالیسم همخوانی داشت. بنابراین چینی‌ها به این باور رسیدند که از سرمایه‌داری و فناوری غرب برای رشد خود استفاده کنند. آنها برای نجات سوسیالیسم و تقابل با سرمایه‌داری آستین‌ها را بالا زدند و عناصری از سوسیالیسم را با عناصری از سرمایه‌داری درهم‌آمیختند. معما در اینجا بود.

در دهه۸۰ رهبران چین در حالی به برتری نهایی سوسیالیسم معتقد بودند که به‌صورت خجالت‌آوری عقب‌تر از غرب بودند. بنابراین «چن یون»، معمار نخستین برنامه‌ ۵ساله‌ چین با وضع اصطلاح «قفس» گفت اگر اقتصاد سوسیالیستی همانند پرنده است، پس ظرفیت برنامه‌ریزی مرکزی دولت سوسیالیستی همانند قفس عمل می‌کند. قفس یعنی محدودیت. به همین روی، قفس باید به‌صورت مداوم خود را با اندازه پرنده سازگار کند. یعنی هر چه پرنده بزرگ‌تر می‌شود، قفس هم باید بزرگ‌تر شود تا به آن فضای آزادی بیشتری بدهد.بااین‌حال، نخبگان چینی از اینکه در ماموریت خود چین را به کشوری سوسیالیستی و قدرتمند تبدیل کنند، متحد بودند؛ چینی‌هایی که روزگاری برده افراطی‌گری بودند. در حقیقت، نخبگان چینی بر سر توسعه و مسیر توسعه به اجماع دست یافتند. روزگاری بعد، از قیدوبند آن افراطی‌گری رستند و ایدئولوژی را ابزار رسیدن به هدف کردند.

بحث‌های فراوانی درگرفت که از سوسیالیسم و سرمایه‌داری کدام‌یک بهتر است؟ بااین‌حال، دنگ تردیدی به خود راه نمی‌داد که بگوید در بهره‌برداری از دستاوردهای همه‌ فرهنگ‌ها و یادگیری از کشورهای دیگر شامل کشورهای توسعه‌یافته سرمایه‌داری و روش‌ها و عملکردها و تکنیک‌های مدیریتی نباید تردیدی به خود راه دهیم. دنگ با عبور از جزم‌گرایی به بهره‌گیری از دستاوردهای سرمایه‌داری برای سوسیالیسم چینی معتقد بود. بی‌دلیل نیست که به آن «سوسیالیسم دنگی» گفته شد؛ زیرا در قاموس او سوسیالیسم نوعی نظام باز بود که باید از دستاوردهای تمام فرهنگ‌ها استفاده می‌کرد. چین به آزمایشگاهی از تجربه‌های اقتصادی تبدیل شد و برخی دیگر هم «سوسیالیسم با مختصات چینی» را به «سرمایه‌داری با مختصات چینی» تبدیل کردند.

آرمان‌شهر مائو راه به ویرانه برد؛ اما سوسیالیسمِ دنگی زمینه ظهور چین در قرن۲۱ را فراهم کرد.چین امروز به بزرگ‌ترین سازنده‌ خودرو در جهان تبدیل‌شده که ظرفیت تولید آن دو برابر بیش از آمریکاست. وقتی دنگ آغاز برنامه‌ اصلاح و بازگشایی خود در سال۱۹۷۸ را اعلام کرد، تولید ناخالص داخلی (GDP) چین ۱۵۰میلیارد دلار بود؛ اما ۴۰سال پس‌ از آن سخنرانی، تولید ناخالص داخلی این کشور به رقمی بالغ بر ۱۴ تریلیون دلار رسید؛ به‌گونه‌ای‌که برخی از آن با عنوان «معجزه اقتصادی چین» نام‌ برده‌اند. در دوران پیش از دنگ میلیون‌ها چینی در فقر مطلق بودند و با سوءتغذیه دست‌وپنجه نرم می‌کردند؛ اما در عصر دنگ، چین زنجیرهای فقر را گسست و با عبور از اقتصاد کمونیستی- مائوئیستی وارد عصر توسعه اقتصادی شد. چین امروز ۱۰درصد از ثروت جهانی را در کف دارد و تنها یک‌درصد از جمعیتش در فقر مطلق به سر می‌برند. بر اثر سیاست‌های دنگ بود که چین امروز دارای ۶۰۰میلیاردر بزرگ است، یعنی بیش از هر کشور دیگری در جهان.

* منابع در دفتر روزنامه موجود است.