شوروی یک گورباچف نداشت
پوتین گفت: «او کشور را در زمان تغییرات سخت و گستردهای، در بحبوحه چالشهای بزرگ سیاست خارجی، اقتصادی و اجتماعی رهبری کرد. او قویا معتقد بود که اصلاحات ضروری است و سعی کرد راهحل خود را برای مشکلات حاد ارائه دهد.»دیمیتری پسکوف، سخنگوی کرملین گورباچف را بهعنوان دولتمرد فوقالعاده توصیف کرد که «همیشه در تاریخ کشور باقی خواهد ماند.» و چنین ادامه داد: «گورباچف انگیزه لازم برای پایان دادن به جنگ سرد را داشت و صادقانه میخواست باور کند که این جنگ به پایان خواهد رسید و دوره جدیدی از روابط بین اتحاد جماهیر شوروی تجدید شده و غرب آغاز خواهد شد. هر چند که آن انتظارات محقق نشد؛ ماهیت خونخوار حریفان ما آشکار شده است و خوب است که به موقع متوجه آن شدیم.»
پوتین درحالیکه همواره تلاش داشت از انتقاد شخصی صریح از گورباچف پرهیز کند، در گذشته بارها او را بهدلیل ناتوانی در تضمین تعهدات کتبی غرب که از پیشروی ناتو به شرق جلوگیری کند، سرزنش میکرد. موضوعی که دههها به عاملی نگرانکننده در روابط روسیه و غرب تبدیل شد و به تنشهای منطقهای دامن میزد. این مساله زمانی که رهبر روسیه در ۲۴فوریه نیروهای خود را به مرز اوکراین فرستاد به حد نهایی خود رسید. اعضای پارلمان تحت کنترل کرملین، دنبالهرو خطمشی مشابهی با افکار پوتین بودند و هر چند در اظهارات خود از نقش تاریخی گورباچف سخن میگفتند، اما از فروپاشی شوروی ابراز تاسف کردند.
لئونید اسلوتسکی، رئیس کمیته روابط خارجی در مجلس دوما گورباچف را «شاخصترین سیاستمدار زمان خود» نامید؛ اما همچنین او را دارای شخصیت «متناقض» توصیف کرد که اصلاحاتش به نفع آن دسته از افرادی بود که سعی داشتند اتحاد جماهیر شوروی را از روی نقشه جهان محو کنند. سرگئی میرونوف، رهبر حزب روسیه عادل درحالیکه خاطرنشان کرد گورباچف «همانند وزیدن نسیم امید، به تغییرات عظیم تجسم بخشیده بود»، اما افزود که سیاستهایی که او در پیش گرفت منجر به «از دست دادن کشوری بزرگ» شد، تراژدی که نسلهای بعدی روس با آن مواجه شدند.البته برخی دیگر از سیاستمداران در سخنان خود مدارای بسیار کمتری داشتند.
اولگ موروزوف، یکی از اعضای حزب اصلی کرملین، روسیه متحد، سخنان خود را چنین آغاز کرد: «گورباچف باید به خاطر تصمیمات اشتباهش که به منافع روسیه لطمه زده است، توبه میکرد.» موروزوف در اظهاراتی که توسط خبرگزاری دولتی ریانووستی منتشر شد، گفت: «مرگ گورباچف همزمانی جالبی با آغاز عملیات نظامی ویژه که در اوکراین انجام میشود، پیدا کرده است. خواسته یا ناخواسته، او یکی از نویسندگان نظم جهانی ناعادلانهای بود که سربازان ما اکنون در میدان جنگ با آن میجنگند.» نیکلای کولومیتسف، معاون جناح کمونیست در دوما، از این هم فراتر رفت و گورباچف را بهعنوان «خائنی» که «کشور را ویران کرده است» محکوم کرد. در مقابل چنین اظهاراتی از جناح دیگر، گریگوری یاولینسکی، رهبر حزب لیبرال یابلوکو گورباچف را بهدلیل «ارائه آزادی به صدها میلیون نفر در روسیه، کشوران همسایه و نیمی از اروپا» تحسین کرد و چنین ادامه داد: «این مسوولیت ماست که چگونه در روسیه از آزادی، فرصت بزرگی که حاصل زحمات گورباچف بوده است، بهره ببریم.»
ولادیسلاو زوبوک، استاد تاریخ بینالملل در دانشکده اقتصاد لندن که مطالب زیادی درباره گورباچف نوشته است، اینگونه از دوگانگی داستان گورباچف میگوید: «واکنشهای متفاوت نسبت به مرگ گورباچف قابل انتظار بوده است.» حضور او نقطه عطفی در تاریخ بود که دو روی کاملا متفاوت داشته است؛ یک طرف سکه: پایان جنگ سرد و پیروزی غرب نامیده میشود و او را به قهرمان جهانی و برنده جایزه نوبل بدل میکند. روی دیگر سکه اما سقوط شوروی، فروپاشی، هرج و مرج و بدبختی است که او را به چهرهای منفور و شرور تبدیل کرده است. نیکلای پتروف، پژوهشگر ارشد اندیشکده چتم هاوس در لندن گفت: «درحالیکه پایان جنگ سرد در غرب بهعنوان بزرگترین دستاورد گورباچف تلقی میشود، در روسیه بهعنوان «تسلیم و زانو زدن در برابر غرب» تلقی میشود.
الکسی ناوالنی، رهبر اپوزیسیون زندانی، طی گفتوگویی گفت که برداشت او از گورباچف تغییر بنیادینی کرده و از «خشم شدید» به «احترام غمانگیز» تغییر کرده است. پتروف گفت: «همان چیزهایی که باعث شده گورباچف در غرب مورد تحسین قرار گیرد، توسط بسیاری در روسیه بهعنوان مظهر ضعف تلقی میشود.» گورباچف صادقانه معتقد بود که میتواند اتحاد جماهیر شوروی را اصلاح کند و در عین حال قدرت حزب کمونیست را حفظ کند؛ او بر خلاف نظر همقطار خود یوری آندروپوف، متوجه نبود که قدرت حزب کمونیست در اتحاد جماهیر شوروی است. او موجی از اصلاحاتی را به راه انداخت که در نهایت منجر شد کشور، دولت و قدرت خود را از دست دهد.
مردم گورباچف را به خاطر موجی که آغازگرش بود، مقصر فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و وضعیت وحشتناک روسیه در دهه۱۹۹۰ میدانستند. روسها در زمان شوروی از استانداردهای اقتصادی نسبتا خوشخیم و باثبات برخوردار بودند که به یکباره از بین رفت. پارهپاره شدن کشور و اقتصاد، شوک بزرگی بود که روسیه با آن مواجه شد. بخشی از دلیل اینکه گورباچف بیش از هر کس دیگری به خاطر آنچه اتفاق افتاده سرزنش میشود، به روزهای اولین انتخابات ریاستجمهوری روسیه در ۱۹۹۱ برمیگردد که گورباچف به مرده متحرکی میمانست و بوریس یلتسین، در اوج محبوبیت بود. او هر روز از گورباچف انتقاد میکرد و سخنانش بارها و بارها از شبکههای مختلف پخش میشد.
در آن زمان کمترین چیزی که انتظار میرفت، ظهور یلتسین پوپولیست بود. بر خلاف گورباچف روشنفکر، یلتسین بسیار پر سر و صدا حاضر شده بود و به نظر میرسید که از آنچه روسها قبلا تجربه کردهاند، بسیار متفاوت باشد. گورباچف محروم از اقبال عمومی که یلتسین از آن برخوردار بود، به حاشیه کشانده شد. هرچند از ۱۹۹۱ یلتسین بهعنوان رئیسجمهور روسیه مسوولیت اجرای تغییرات و شوک درمانیهای تجویزی غرب بر عهده او بود؛ اما تصویر گورباچف بهعنوان مردی که اجازه داد همه چیز از هم بپاشد، در میان اذهان عمومی تثبیت شده بود. در میان واکنشهای بیتفاوت رسانههای روسی، میراث گورباچف را در سرمقاله خبرگزاری دولتی RIA میتوان خلاصه کرد: «روسیه و غرب با گورباچفهای مختلف خداحافظی میکنند.»