ناگفتههای گفتنی
خاطرات و تاملات الیاس شوفانی متفکر برجسته فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
همانگونه که پیشتر گفتم، نظم جدید جهانی پس از جنگ جهانی دوم، یک جهتگیری کلی داشت که ویژگی برجسته آن، جنگ سرد [میان شرق و غرب] بود. درنتیجه، غرب به دنبال سیاست ایجاد همپیمانی با کشورهای منطقه خاورمیانه بود. اینجا بود که رهبری سیاسی و نظامی اسرائیل، آهنگ آن کرد که راه را بر اجرای این سیاست ببندد. به ویژه که این احتمال وجود داشت تا «مصر» در قلب این سیاست غرب قرار گیرد. از این رو «بن گوریون» به این سمت رانده شد که مانع ورود «مصر» به هم پیمانی با غرب شود و بدینسان، بهکارگیری اسرائیل بهعنوان ابزار نخست غرب در به تسلیم واداشتن جنبش ناسیونالیسم عربی را تضمین و در نتیجه رابطه متمایز اسرائیل را با غرب توجیهپذیر کند. بنابراین جنگ ۱۹۵۶ در سیاق نظم نوین جهانی و با ابتکار عمل اسرائیل، برای بستن راه ورود مصر به نوعی همپیمانی با غرب، انجام شد. همپیمانی که با توجه به عقبگرد پدید آمده در نقش بریتانیا و فرانسه در اثر جنگ دوم جهانی و نتایج آن، قرار بود با راهبری ایالات متحده شکل بگیرد. در آن هنگام، این موضوع مشخص شده بود که ایالات متحده، اهمیت تکیه داشتن این ائتلاف، به نقش «مصر» را مطرح می کرد. امری که در نگاه «بن گوریون» خطری برای نقش خدماتی اسرائیل تلقی میشد.
«بن گوریون» که هنوز در قاعدههای بازی زبردست نشده بود، به توطئه با «فرانسه» و «بریتانیا» علیه سرپرست اسرائیل یعنی آمریکا روی آورد. با این باور که «واشنگتن» همچنان در دایره فشار یهودیان بر دولت خود باقی خواهد ماند و اقدامی علیه اسرائیل نخواهد کرد. «بن گوریون» در این ارزیابی خود دچار اشتباه بود و درنتیجه جنگ، اهداف خود را برآورده نکرد؛ زیرا خاستگاه این جنگ، در برگیرنده نوعی تعارض میان ستونهای سهگانه امنیت راهبردی اسرائیل بود. یکی از مهمترین ستونهای امنیت اسرائیل، رابطه ویژه با آمریکاست و ایالات متحده در این زمان، در جهت ائتلاف با کشورهای دیگر خاورمیانه، حرکت کرده بود.
ورود اسرائیل به جنگ سوئز (۱۹۵۶) با پشت سر گذاشتن آمریکا و همپیمانی با «بریتانیا» و «فرانسه» در حکم یک اشتباه سهمگین برای اسرائیل بود. «فرانسه» که در آن زمان، پس از به هم خوردن روابطش با کشورهای عربی بر اثر پیامدهای جنگ «الجزایر» به دنبال همپیمانی برای خود در منطقه میگشت، به این جمعبندی رسید که این هم پیمان، اسرائیل است. رابطه خاص با اسرائیل از نگاه «فرانسه»، به این کشور اجازه میداد، جایگاهی برای خود در خاورمیانه نگه دارد و راه ورود به آفریقا را نیز به روی «فرانسه» میگشود. «بریتانیا» هم میخواست در واکنش به ملی کردن کانال سوئز، درسی فراموشنشدنی به «جمال عبدالناصر» بدهد. اسرائیل نیز میخواست با نشان دادن بیثباتی نظام «عبدالناصر» در «مصر»، به آمریکا ثابت کند، نمیتوان به مصر اعتماد کرد و این کشور توان پاسخگویی به نیازهای آمریکا را ندارد. همه اینها تلاشی برای این بود که دولت آمریکا را به تغییر نظر درباره امکان ایفای نقش مصر در ائتلافهایی وادارد که قرار بود تشکیل شود.
اسرائیل از سال۱۹۵۴ این هدف را دنبال میکرد. زمانی که کوشید با «رسوایی لافون» نظام مصر را به لرزه درآورد. موساد زنجیرهای از انفجارها را در «اسکندریه» و «قاهره» انجام داد تا نشان دهد که نظام «مصر» ضعیف بوده و توانایی تامین منافع غرب در منطقه را ندارد. این همپوشانیها میان فرانسه، بریتانیا و اسرائیل درباره جنگ۱۹۵۶ وجود داشت. افزون بر اینکه جنگ با انتخابات ریاستجمهوری آمریکا نیز همزمان بود و همین، طرفهای سه گانه آن را تشویق کرد که فرصت را غنیمت بشمرند و آمریکا را غافلگیر کنند. اما نتیجه جنگ، با وجود موفقیتهای نظامی و خسارتهای زیادی که به «مصر» وارد شد، به یک شکست سیاسی برای اسرائیل و متحدانش منجر شد؛ زیرا نظام «مصر» به لحاظ سیاسی از دل این جنگ، قدرتمندتر از پیش درآمد. رهبری اسرائیل هم درسی گرفت که از آن هنگام تاکنون آن را فراموش نکرده است. درسی که اسرائیل بر اساس آن، آموخته است، پیش از هرگونه اقدام راهبردی نظامی، موضوع را با ایالات متحده هماهنگ کند.
پس از آن به جنگ ۱۹۶۷ میرسیم که به نوعی تکرار جنگ سوئز، اما اینبار با تفاهم و هماهنگی با آمریکا بود. به عبارتی دیگر، این جنگ در چارچوب رابطه تکاملی میان ستونهای سهگانه امنیت اسرائیل و رابطه میان پایگاه (اسرائیل) و مرکز (آمریکا) انجام و از همین رو با موفقیتی خیرهکننده همراه شد. هماهنگی میان آمریکا و اسرائیل در جنگ۱۹۶۷ بهصورت زودهنگام و از سال۱۹۶۴ در جریان دیدار «هریمن» فرستاده ویژه «جانسون» رئیسجمهور وقت آمریکا انجام شده بود. در جریان این دیدار دو طرف در زمینه هماهنگی میان «واشنگتن» و اسرائیل بر سر هر عملیات نظامی راهبردی در منطقه، توافق کردند. در واقع آمادگیها برای جنگی که اسرائیل در سال ۱۹۶۷ انجام داد، از همین تاریخ آغاز شد. گام نخست، تغییر ستاد کل ارتش اسرائیل و تعیین «اسحاق رابین» بهعنوان رئیس ستاد و به جایگزینیِ رئیس غیر توانمند و پیشین آن بود. «رابین» فعالیت بیقرارانهای را برای آمادگی جنگ آغاز کرد که بهطور ویژه بر بازسازی ارتش و مسلحسازی آن استوار بود. آمریکا نیز برای تحقق این هدف، همه راهها را به روی تحویل سلاح به اسرائیل گشود.
jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com